حضرت مهدي صاحب الزمان


(کمال الدين و اکمال النعمة ج 3 ص 331):

عن عبدالله بن بکير عن عمرو بن الاشعب قال: سمعت اباعبدالله (ع) يقول: اترون الامر الينا فضعه حيث نشاء؟ کلا والله انه لعهد من رسول الله (ص) الي رجل فرجل حتي ينتهي الي صاحبه.

بنقل از عبدالله بن بکير از عمرو بن اشعب گفت: از حضرت امام صادق (ع) شنيدم مي فرمود: آيا نمي بينيد امر را بسوي ما که هر کجا بخواهيم مي گذاريم؟ هرگز بخدا قسم آن عهدي از حضرت رسول اکرم (ص) از مردي پس از مردي تا به صاحب آن برسد.

(کمال الدين واتمام النعمة ص 339):

عن محمد بن ابي نصر عن عقبة بن جعفر قال: قلت لابي الحسن الرضا (ع): قد بلغت ما بلغت و ليس لک و لد فقال يا عقبة بن جعفر ان صاحب هذا الامر لا يموت حتي يري من بعده.

بنقل از محمد بن ابي نصر از عقبة بن جعفر گفت: به حضرت امام رضا (ع) عرض کردم شما به سني رسيده ايد در حالي که فرزندي براي شما نيست فرمود: اي عقبه من جعفر همانا صاحب اين امر نمي ميرد تا فرزند پس از خود را ببيند.



[ صفحه 432]



(کمال الدين و اتمام النعمة ص 405):

عن حماد بن عمر و عن الامام جعفر بن محمد عن ابيه عن جده عن علي بن ابيطالب في حديث طويل في وصية النبي (ص) يذکر فيها ان رسول الله (ص) قال له: يا علي و اعلم ان اعجب الناس ايمانا و اعظمهم يقينا قوم يکونون في آخرالزمان لم يلحقوا النبي و حجب عنهم الحجة فامنوا بسواد علي بياض.

بنقل از حماد بن عمرو از حضرت امام صادق (ع) از پدر و جد بزرگوارش (ع) از حضرت اميرالمؤمنين (ع) در ضمن حديثي طولاني در وصيت حضرت رسول خدا (ص) که در آن وصيت به اميرالمؤمنين (ع) فرمود: يا علي بدانکه از همه مردم ايمان کساني از همه ي عجيب تر و يقينشان از همه بزرگتر است که در آخرالزمان نه به پيغمبر (ص) ملحق شده اند و حجتشان از ايشان مخفي باشد ولي ايمان به نوشته داشته باشند.

(بحار ج 51 ص 17):

عن الحسن بن الحسين العلوي قال: دخلت علي ابي محمد (ع) بسر من رأي فهنأته بسيدنا صاحب الزمان (ع) لما ولد.

بنقل از حسن بن حسين علوي گفت: بخدمت حضرت امام حسن عسکري (ع) در سامرا هنگامي حضرت مهدي (ع) متولد شده بود براي عرض تهنيت و تبريک رسيدم.

(وسائل الشيعه ج 18 ص 42):

عن بن اذنية عن غير واحد، عن أحدهما (ع) قال: لا يکون العبد مؤمنا حتي يعرف الله و رسوله (ع) و الأئمة (ع) کلهم امام زمانه و يرد اليه و يسلم له الحديث.

بنقل از ابن اذنيه (ره) از جمعي از حضرت امام باقر (ع) يا امام صادق (ع) فرمود: بنده مؤمن نخواهد بود تا آنکه خدا و رسولش (ص) وهمه ي ائمه و امام زمان (ع) خود را بشناسد وامر خود را به آن حضرت رد و تسليم نمايد الحديث.

(وسائل الشيعه ج 18 ص 44):

عن زرارة (رض) عن ابي جعفر (ع) في حديث الأمامة قال: أمالو أن رجلا قام ليله و صام نهاره و تصدق بجميع ماله و حج جميع دهره و لم يعرف ولاية ولي الله



[ صفحه 433]



فيو اليه و يکون جميع أعماله بدلالته اليه ما کان علي الله حق في ثوابه: و لا کان من اهل الايمان.

بنقل از زراره (رض) از امام باقر (ع) در حديث امامت فرمود: اگر کسي تمام شبهاي خود را به نماز و تمام روزهايش را به روزه بگذراند و تمام مال خويش را صدقه دهد و همه عمر خود را حج گذارد ولي ولايت ولي خدا (ع) را نشناسد و دوستش ندارد و همه کارهاي خود را به راهنمائي او انجام ندهد. بر خدا حق ثوابي ندارد و در زمره اهل ايمان بشمار نخواهد آمد.

(وسائل الشيعه ج 18 ص 45):

عن سدير عن ابي جعفر (ع) قال في حديث: انما کلف الناس ثلاثة: معرفة الائمة، و التسليم لهم فيها ورد عليهم، و الراد اليهم فيما اختلفوا فيه.

بنقل از سدير از امام باقر در ضمن حديثي فرمود: همانا مرد به سه چيز مکلفند: به شناخت امامان (ع) و در آنچه بر آنها وارد مي شود تسليم امامان گردند و در اختلافات خود رجوع به امامان (ع) کنند.

(وسائل الشيعه ج 18 ص 47):

عن ابي عبدالله (ع) قال: نحن أصل کل خير، و من فروعنا کل بر، و عدونا اصل کل شر، و من فروعهم کل قبيح و فاحشة.

امام صادق (ع) فرمود: ما اصل و ريشه ي هر خوبي هستيم و هر نيکي از فروع ما مي باشد و دشمنان ما اصل و ريشه همه شرها و بديهايند و هر کار زشت و قبيحي از فروع آنها است.

(وسائل الشيعه ج 18 ص 85):

عن أبي عبدالله (ع) قال: و الله ما جعل الله لأحد خيرة في اتباع غيرنا و ان من وافقنا خالف عدونا، و من وافق عدونا في قول او عمل فليس منا و لا نحن منهم.

امام صادق (ع) فرمود: بخدا قسم خدا اختيار به کسي نداده در پيروي کردن از غير ما پس هر کس با ما موافق باشد با دشمنان ما مخالفت ورزيده و هر که با دشمنان ما در گفتار و کردار موافقت کند از ما نيست و ما نيز از او نيستيم.



[ صفحه 434]



(وسائل الشيعه ج 18 ص 132):

عن اميرالمؤمنين (ع) قال: ان الله طهرنا و عصمنا و جعلنا شهداء علي خلقه، و حجته في أرضه، و جعلنا مع القران و القران معنا لا نفارقة و لا يفارقنا.اميرالمؤمنين (ع) فرمود: همانا خدا ما را پاک و معصوم قرار داد و ما را شاهد و گواه بر خلق خود و حجت در روي زمين گردانيد، و ما را با قرآن کريم و قرآن کريم را با ما قرار داد که ما از قرآن شريف و قرآن شريف از ما جدا نمي شود.

(بحار ج 52 ص 111 و کمال الدين و تمام النعمه ج 2 ص 13 واثبات الهداة ج 3 ص 442 و اصول الکافي ج 1 ص 336):

عن يمان التمار قال: کنا عند ابي عبدالله (ع) جلوسا فقال لنا: ان لصاحب هذا الامر غيبة، المتمسک فيها بدينه کالخار للقتاد ثم قال هکذا بيده: فايکم يمسک شوک القتاد بيده؟ ثم اطرق مليا، ثم قال: ان لصاحب هذا الأمر غيبة، فليتق الله عبد و ليتمسک بدينه.

بنقل از يمان تمار گفت: ما در محضر حضرت امام صادق (ع) نشسته بوديم به ما فرمود: همانا صاحب اين امر (ع) را غيبتي باشد که هر کس در آن غيبت بدين خود تمسک جويد مانند کسي باشد که خرط قتاد کند (درخت خاردار که نيش خارهايش رو بپائين باشد و کسي از پايين ببالاي آن دست بکشد) سپس فرمود: اينگونه دست خود را بر روي خارها بکشد پس کدام يک از شما تواند که خار آن درخت را با دست نگهدارد؟ پس از آن مدتي سر مبارک را به پايين داشت آنگاه فرمود: همانا صاحب اين امر غيبتي دارد بايد بنده از خدا بترسد و بدين خود متمسک باشد.

(بحار ج 52 ص 150 و اصول الکافي ج 1 ص 336):

عن علي بن جعفر عن ابيه عن جده عن علي بن جعفر عن اخيه موسي بن جعفر (ع) قال: اذا فقد الخامس من ولد السابع فالله الله في اديانکم لا يزيلکم عنها احد يا بني انه لابد لصاحب هذا الامر من غيبة حتي يرجع عن هذا الامر من کان يقول به انما هي محنة من الله عزوجل امتحن بها خلقه لو علم اباؤکم و اجدادکم دينا اصح من هذا لا تبعوه قال: فقلت: يا سيدي من الخامس من ولد السابع؟ فقال: يا يني، عقو لکم تصغر عن هذا و احلامکم تضيق عن حمله و لکن ان



[ صفحه 435]



تعيشوا فسوف تدرکونه.

فرمود: هنگامي پنجمين از فرزندان هفتمين مفقود گردد. خدا را خدا را دين خودتان مبادا کسي شما را از دين خود بلغزاند اي پسر جانم ناگزير صاحب اين امر غيبتي دارد که حتي قائلين بوجود صاحب الامر (ع) از عقيده خود برمي گردند همانا دين؟؟ است از خداي عزوجل که خلق خود را بوسيله آن آزمون مي کند اگر پدران و اجداد شما ديني صحيحتر از دين مي يافتند متابعت از آن مي کردند. گفت: من عرض کردم: پنجمين فرزند از هفتمين کيست؟ فرمود: اي پسرم عقلهاي شما از درک اين کوچکتر است و افکار شما توان تحمل آنرا ندارد ولي اگر زنده بمانيد آنرا ادراک مي کنيد.

(اثبات الهداة ج 3 ص 444 و بحار ج 51 ص 146 و اصول الکافي ج 1 ص 338):

عن محمد بن مسلم قال: سمعت اباعبدالله (ع) يقول: ان بلغکم عن صاحب هذا الامر غيبة فلا تنکروها.

بنقل از محمد بن مسلم (ره) گفت: از امام صادق (ع) شنيدم مي فرمود: اگر بشما از صاحب اين امر (ع) خبر غيبتي برسد منکر آن نشويد.

(بحار ج 51 ص 43 و کشف الغمه ج 2 ص 475):

عن الرضا (ع) قال: الخلف الصالح من ولد ابي محمد الحسين بن علي و هو صاحب الزمان و هو المهدي.

امام رضا (ع) فرمود: خلف صالح از فرزندان امام ابي محمد حسن بن علي عسکري صلوات الله و سلامه عليهما و صاحب الزمان و مهدي (ع) است.

(اثبات الهداة ج 3 ص 442 و اصول الکافي ج 1 ص 337):

عن سدير الصيرفي قال: سمعت اباعبدالله (ع) يقول: ان في صاحب هذا الامر شبها من يوسف (ع) قال: قلت له: کأنک تذکره حياته او غيبته؟ قال: فقال لي: و ما ينکر من ذلک هذه الامة اشباه الخنازير، ان اخوة يوسف (ع) کانوا اسباطا اولاد الانبياء تاجروا يوسف، و بايعوه و خاطبوه و هم اخوته و هو اخوفهم فلم يعرفوه حتي قال: «انا يوسف و هذا اخي» فما تنکر هذه الأمة الملعونة ان يفعل الله عزوجل بحجته في وقت من الأوقات کما فعل بيوسف. الحديث.



[ صفحه 436]



بنقل از سدير صيرفي گفت: از حضرت امام صادق (ع) شنيدم مي فرمود: همانا صاحب اين امر (ع) شباهتي به يوسف (ع) دارد عرض کردم: گويا زندگي يا غيبت او را در نظر آورده ايد؟ فرمود: آن انکاري که همانندهاي خوکها از اين امت مي کنند. همانا برادران يوسف (ع) اسباط و نوادگان و اولاد پيغمبران بودند يوسف (ع) را وسيله تجارت خود قرار دادند و او را فروختند و به او خطابها کردند در حالي که برادرانش بودند و او هم برادرانشان بود و او را نشناختند تا وقتي که يوسف (ع) فرمود: «من يوسفم واين برادر من است» پس انکار مي کنند اين امت لعنت شده که خداي عزوجل بوسيله حجت خود انجام دهد در وقتي از اوقات همچنانکه بوسيله يوسف (ع) کرد. الحديث.

(بحار ج 51 ص 33 و اصول الکافي ج 1 ص 333):

عن الحسن بن محبوب (ره) عن بن رثاب عن ابي عبدالله (ع) قال: صاحب هذا الامر رجل لا يسميه باسمه: الا کافر.

بنقل از حسن بن محبوب (ره) از ابن رئاب از امام صادق (ع) فرمود: صاحب اين امر مردي باشد که نام اصلي او را ياد نمي کند مگر کافر.

(بحار ج 51 ص 145):

عن السيد بن محمد الحميري في حديث طويل يقول فيه: قلت للصادق جعفر بن محمد (ع): يابن رسول الله (ص) قد روي لنا اخبار عن آبائک (ع) في الغيبة و صحبة کونها فاخبرني بمن تقع؟ فقال (ع): ستقع بالسادس من ولدي و الثاني عشر من الائمة الهداة بعد رسول الله (ص) اولهم اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (ع) و آخرهم القائم بالحق بقية الله في ارضه صاحب الزمان و خليفة الرحمان و الله لو بقي في غيبته ما بقي نوح في قومه لم يخرج من الدنيا حتي يظهر فيملأ الأرض قسطا و عدلا کما ملئت جورا وظلما.

بنقل از سيد بن محمد حميري در ضمن حديث طولاني که گفت: به حضرت امام صادق (ع) عرض کردم: يابن رسول الله (ص) اخباري از پدران بزرگوار شما در مورد غيبت وصحت تحقق آن به ما رسيده به من خبر دهيد که در کدام شخص اين غيبت واقع مي گردد؟ فرمود: به ششمين فرزندم که دوازدهمين امام (ع) پس از حضرت



[ صفحه 437]



رسول اکرم (ص) واقع مي شود که اول آن ائمه حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب و آخرشان حضرت قائم (ع) بر حق بقية الله در زمين صاحب الزمان و خليفه خداي رحمان صلوات الله و سلامه عليهم مي باشند بخدا قسم اگر در غيبت خود مانند خود نوح (ع) در قومش باقي بماند از دنيا بيرون نمي رود تا ظاهر شود و زمين از عدل و داد پر کند چنانکه از ظلم و جور پر شده باشد.

(بحار ج 51 ص 151):

عن العباس بن عامر قال: سمعت اباالحسن موسي (ع) يقول: صاحب هذا الامر يقول الناس لم يولد بعد.

بنقل از عباس بن عامر گفت: از حضرت امام ابوالحسن موسي الکاظم (ع) شنيدم مي فرمود: در مورد صاحب اين امر (ع) مردم مي گويند: هنوز متولد نشده است.

(يوم الخلاص ص 67):

قال البخاري: ان الاحاديث في صاحب الزمان، الغائب عن العيان، الموجودة في کل الازمان، کثيرة متضافرة. و اصحابه قد خلصوا من الريب و سلموا من العيب و اخذوا بطريق الهداة و سلکوا من طريق الحق الي التحقيق و به ختمت الخلافة و الأمامة، و هو امام منذ وفاة ابيه الي يوم القيامة، يدعو الناس الي ملته، و هي ملة النبي (ص).

بخاري گويد: همانا احاديث درباره ي صاحب الزمان (ع) که از ديدگان نهان و موجود در همه ي زمانها است بسيار و بي شمار مي باشد و يارانش از ريب و شک خالص شده و از عيب و نقص سالمه و راه هدايت در پيش گرفته و از طريق حق به تحقيق رسيده اند و خلافت و امامت بوجود او ختم گشته و او از زماني که پدر بزرگوارش (ع) رحلت فرمود تا روز قيامت امام و رهبر است و مردم را به ملت خود که همان ملت حضرت رسول اکرم (ص) است دعوت مي فرمايد.

(منتخب الاثر ص 319):

ينابيع المودة عن نوف انه قال: رأية المهدي فيها مکتوب البيعة لله.

در کتاب ينابيع الموده از نوف بکالي روايت کرده که در پرچم حضرت مهدي نوشته شده است بيعت براي خدا.



[ صفحه 438]



(منتخب الاثر ص 319):

کمال الدين: انه يکون في راية المهدي الرفعة لله عزوجل.

در کتاب کمال الدين روايت شده که در پرچم مهدي (ع) نوشته شده رفعت و عظمت براي خداي عزوجل است.

(منتخب الاثر ص 319):

بحارالأنوار: عن السيد علي باسناده الي کتاب الفضل بن شاذان قال روي انه يکون في راية المهدي اسمعوا و اطيعوا.

در کتاب بحارالانوار از سيد علي باسنادش از کتاب فضل بن شاذان روايت شده که در پرچم حضرت مهدي (ع) است بشنويد و اطاعت کنيد.



[ صفحه 439]