نصب حجرالاسود توسط حضرت مهدي


قطب راوندي از جعفر بن محمد قولويه [1] نقل مي کند که گفت: وقتي که قرامطه [2] کعبه را خراب کردند و حجرالاسود را به کوفه آوردند و در مسجد کوفه نصب نمودند. من در سال 337 هـ. ق به بغداد رفتم، و تصميم داشتم براي انجام مراسم حج، به مکّه بروم، همان سالي بود که قرامطه مي خواستند حجرالاسود را، که بيست سال قبل، کعبه را ويران و حجرالاسود را به مسجد کوفه برده و در مسجد کوفه نصب کرده بودند به مکّه باز گردانند، و در کعبه نصب کنند و اين زمان، اوايل غيبت کبرا بود. [3] .

در اين جريان بزرگترين چيزي که فکر مرا مشغول کرده بود، اين بود که چه کسي حجرالاسود را نصب خواهد کرد، زيرا مطابق احاديث مي دانستم که هرگاه حجرالاسود از جاي خود منتقل شود، حجّت خدا آن را در جاي خود نصب مي کند، چنان که (در عصر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم کعبه بر اثر سيل ويران شد و پس از بازسازي، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم حجرالاسود را در جايش نصب نمود و در عصر حَجّاج بن يوسف ثقفي و آسيب رساني کعبه به دستور او، پس از بازسازي، امام سجّاد عليه السلام حجرالاسود را درجاي خود نصب نمود، و ثابت ماند.

]بر همين اساس مي خواستم به اين وسيله دستم به حجّت خدا حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف که نصب کننده حجرالاسود در جاي خود هست برسد، و او را زيارت کنم، و از اين فرصت طلايي استفاده نمايم[

متأسفانه، اين مسئله زماني پيش آمد که من چنان بيمار شدم که از جان خود ترسيدم، و فکر کردم اين بيماري مرا خواهد کشت بنابراين، نمي توانم به مکّه سفر کنم و به هدف خود برسم، از اين رو شخصي را که معروف به ابن هشام بود به نيابت گرفتم، تا او به نيابت از من به مکّه رود و مراسم حج را به جا آورد، نامه اي به حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف نوشتم، و در آن نامه خواستم که آن حضرت بفرمايد که آيا امسال من بر اثر اين بيماري مي ميرم؟ يا نه؟ چند سال عمر مي کنم؟ همه فکرم اين بود که اين نامه به دست آن کسي که حجرالاسود را نصب مي کند، برسد، و جواب آن را بدهد، نامه را به نايبم ابن هشام دادم، و هدفم را براي او بيان کردم، و تأکيد نمودم که نامه را به نصب کننده حجرالاسود برساند، و جوابش را از او بگيرد.

ابن هشام مي گويد: به سوي مکّه حرکت کردم و به مکّه رسيدم، مبلغي پول به خدمتکاران کعبه دادم، تا هنگام نصب حجرالاسود، مرا ياري کنند، وکسي جلو مرا نگيرد تا بتوانم خود را نزديک نصب کننده حجرالاسود برسانم. وقت نصب حجرالاسود فرا رسيد، خدمتکاران مرا فراگرفتند و ياري کردند، در ميان ازدحام جمعيت، جلو رفتم، ديدم هر کسي جلو مي آمد و حجرالاسود را نصب مي کرد، امّا حجرالاسود در جاي خود قرار نمي گرفت و مي لرزيد و مي افتاد، تا اين که جواني زيبا چهره و گندم گون را ديدم به پيش آمد و حجرالاسود را گرفت و در جاي خود نصب کرد، حجرالاسود آن چنان محکم در جاي خود قرار گرفت که گويي هميشه در آن جا بوده است، آن گاه آن جوان از ميان جمعيت رفت. خروش و صدا از مردم بلند شد، و دسته، دسته از مسجدالحرام بيرون مي آمدند، من عقب آن جوان به سرعت روانه شدم، بين مردم را مي شکافتم و از راست و چپ دور مي کردم و مي دويدم به طوري که مردم گمان مي کردند ديوانه شده ام، چشمم را از آن جوان برنمي داشتم، تا مبادا از من غايب شود، تا اين که از ميان مردم بيرون رفتم، آن جوان با کمال آهستگي مي رفت، و من با سرعت حرکت مي کردم، ولي هرچه مي دويدم به او نمي رسيدم، تا اين که آن جوان به جايي رسيد که غير از من و او کسي در آن جا نبود، آن گاه به من توجه کرد و فرمود: «آن نامه را که همراه داري به من بده.» نامه را به دستش دادم، آن را باز نکرد، و فرمود: «به او (جعفر بن محمّد بن قولويه) بگو از اين بيماري، ترسي بر تو نيست، و سلامتي خود را باز مي يابي، و سرانجامِ عمر تو، بعد از سي سال است.

وقتي که اين سخن معجز نشانش را شنيدم و آن شکوه را در او ديدم، به سختي ترسيدم به طوري که نمي توانستم راه بروم، در آن هنگام آن حضرت از آن جا رفت و ناپديد شد.

ابن هشام، پيام حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را به جعفر بن محمّد بن قولويه رسانيد، و او اطمينان يافت که در آن سال نمي ميرد، و بر يقينش به حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف افزوده شد.

وقتي که سال 367، يعني سي سال بعد از خبر غيبت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف فرا رسيد، جعفر بن محمد قولويه، بيمار و بستري شد، او وصيت کرد، و کفن و حنوط و ضروريات سفر آخرت را فراهم نمود، و با افراد خداحافظي مي کرد، مردم به او گفتند، بيماري تو آنقدر سخت نيست، عجله نکن و نگران نباش، در جواب مي گفت: «مولايم حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف فرموده همين امسال مي ميرم...»

او همان سال با همان بيماري، از دنيا رفت و به لقاء الله پيوست. [4] .


پاورقي

[1] ابوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسي قولويه قمي (ره) از علما و محدّثين برجسته قرن چهارم، صاحب تأليفات بسيار، از جمله کتاب کامل الزّيارات است، وي استاد شيخ مفيد (متوفّاي 413 هـ. ق) و از رؤساي علماي شيعه بود، او در سال 368 يا: 367 هـ. ق رحلت کرد و در کاظمين پايين پاي امام موسي بن جعفر عليه السلام دفن گرديد. (مترجم).

[2] قرامطه فرقه اي از اسماعيليه اند، که در سال 310 هـ. ق در مراسم حج، به مکّه يورش بردند و به قتل و غارت پرداختند، حجرالاسود را از جاي خود کَنْده و با خود بردند و بيست سال نزد خود نگه داشتند، و بسياري ازمسلمانان و آل ابي طالب را کشتند، حضرت علي عليه السلام در يکي از خطبه هاي خود از جنايات آنها خبر داده است، از جمله فرمود: «گويا حجر الاسود را مي نگرم که در اين جا (مسجدکوفه) نصب مي شود، واي بر آنها (قرامطه) چرا که فضيلت حجرالاسود ذاتي نيست، بلکه به اين است که درجاي خود قرار گيرد.» (بحار الانوار، ج 40، ص 191) ـ مترجم.

[3] غيبت کبرا از 329 شروع شد.

[4] کشف الغمّه، ج2، ص502، باب 25؛ الصراط المستقيم، ج2، ص213، الحادي عشر صاحب الزمان و حديث 14.