بر نيزه کردن قرآنها را به حيله عمروعاص و تعيين حکمين و فريب


در آخر کار نزديک بود که حضرت امير (ع) غالب شود، و کار جنگ تمام گردد، عمروعاص حيله کرد، و دستور داد که قرآنها را بر سر نيزه کردند، و فرياد برداشتند که ما به حکم قرآن حاضريم که امر خاتمه يابد، هر چه حضرت امير (ع) فرمود دروغ مي گويند، و اين حيله اي است که عمروعاص به کار بسته است، لشگريان گوش به فرموده ي آن حضرت ندادند و شمشيرها را غلاف کرده دست از جنگ کشيدند پس با هم گفتگوي زياد کردند تا آنکه قرار اصلاح امر را واگذار به حکمين نمودند و ابتداء حضرت قبول نمي کرد دست از او برنداشتند تا آنکه قبول کردو از طرف حضرت امير (ع) ابوموسي اشعري و از طرف معاويه، عمروعاص به حکميت معين شدند، که هر چه اين دو نفر رأي دادند بر طبق آن عمل نمايند، پس در ماه رمضان سال سي و دو هجري در دومةالجندل پس از مشاورت مقرر شد، که حضرت علي (ع) و معاويه را از خلافت خلع نمايند تا مسلمين با هر که خواهند بيعت نمايند. پس عمروعاص ابوموسي را فريب داده و در اين امر



[ صفحه 182]



او را مقدم داشت، ابوموسي برخاست و انگشتر از انگشت خود بيرون آورد و گفت به همين طريق که انگشتر را از دست خارج نمودم علي را از خلافت خلع کردم.

پس عمروعاص برخاست و انگشتر در انگشت کرد و گفت به همين طريق معاويه را به خلافت نصب نمودم و استدلال کرد که معاويه ولي خون عثمان مظلوم است و خدا فرمايد و من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا.