جنگ علي با مارقين و موعظه علي و ابن عباس ايشان را و رد کردن


جنگ علي با مارقين

پس از تعيين حکمين، شش هزار تن از فرمان حضرت امير عليه السلام سرباز زدند؛ و در حروراء که قريه اي است نزديک کوفه جمع شدند؛ و گفتند لا حکم الا لله و تعيين حکمين براي حکم خدا کفر است؛ و اين طايفه را خوارج و مارقين گويند، حضرت امير عليه السلام نزد ايشان آمده خطبه بليغه اي انشاء فرمود، و آنان را موعظه نمود تا از راي خود بازگشتند، و چون خبر رسيد که ابوموسي علي عليه السلام را از خلافت خلع کرده، باز از کوفه بيرون شدند و سر از اطاعت آن حضرت پيچيدند.

پس آن حضرت ابن عباس را به سوي ايشان فرستاد؛ تا با ايشان مباحثه نمايد، و از علت مخالفت سئوال کند، ابن عباس نزد ايشان رفت و از سبب خروج پرسش کرد: و حضرت امير (ع) هم صداي ايشان را مي شنيد. گفتند،شش امر از علي صادر شده: که هر يک سبب کفر او است.



[ صفحه 183]



1- در نامه اي که براي صلح نوشتند؛ چون عمرعاص اعتراض کرد که ما تو را اميرالمؤمنين نمي دانيم، چرا آن حضرت اين نام را محو کرد، پس خود را اميرالمؤمنين نمي دانست،

2- به حکمين فرمود هر که را امام مي دانيد آن را به امامت ثبت کنيد، پس معلوم مي شود در امامت خود شک داشته.

3- آنکه ما او را از همه کس بالاتر مي دانستيم چرا حکم اختيار کرد

4- آنکه در حکم خدا چرا حکم معين نمود

5- در غنائم جنگ جمل اسلحه و اموال را بين لشگريان قسمت نمود ولي زنان و کودکان را برقيمت نگرفت.

6- چرا وصيت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را ضايع نمود

چون ابن عباس خبر آورد. فرمود به ايشان بگو به حکم خدا راضي هستيد گفتند آري - پس آن حضرت جواب ايشان را دادند و جوابهاي او چنين است.

1- نظير اين امر در جنگ حديبيه براي پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم واقع شد که چون صلح نامه آن حضرت را با کفار قريش نوشتيم بسم الله الرحمن الرحيم. هذاما اصطلح عليه محمد رسول الله حاص بن احنف و سهيل بن عمرو اعتراض کردند که رحمن و رحيم را ندانيم و شما را نيز رسول خدا نمي دانيم، پس به فرمان پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم بسم الله را محو کردم و نوشتم باسمک اللهم و چون نام رسول الله را محو نکردم حضرت به دست خود آن را محو نمود و فرمود نام مرا بنويس؛ پس



[ صفحه 184]



از آن فرمود يا علي مثل اين اعتراض بر تو هم وارد مي شو پس اين عمل مانند عمل پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم است.

2- با اينکه خداوند مي داند که پيغمبر (ص) و دين او بر حق است براي مصلحتي در آيه 43 سوره 34 سبا مي فرمايد و انا أو أياکم أياکم لعلي هدي أو في ضلال مبين يعني، ما يا شما بر هدايتيم يا در گمراهي آشکارا.

3- پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم در جنگ بني قريظه: سعد بن معاذ را به حکميت قبول نمود.

4- آنکه براي حکم خدا حکم قبول نکردم، بلکه براي حفظ خون مردم بود و خداوند براي کفاره صيد حيوانات حرم حيواني اهلي که دو عادل حکم کنند که مانند آن صيد است تعيين فرموده، و مسلم است که خون مسلمين اهم از خون حيواني است.

5- اطفال و زنان را برقيت نگرفتم براي سه جهت، 1- منتي بر ايشان باشد. 2- آنکه بزرگان طغيان داشتند و زنان و کودکان بي تقصير بودند 3- اگر زنان را برقيت مي گرفتم، عايشه زوجه ي پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را کدام شماها قبول مي کرديد.

6- آنکه من وصيت پيغمبر (ص) را ضايع نکردم، بلکه چون مردم از من اعراض کردند، من تنها ماندم، و ديگران را بر من مقدم داشتند، و عمل به وصيت از قدرت من خارج شد.

پس دو هزار ايشان تائب شدند و چهار هزار ديگر در نهروان



[ صفحه 185]



رفته؛ با عبدالله بن وهب روسبي، و حرقوص بن زهير بجلي، معروف به ذوالثديه، بيعت کردند.

و حضرت امير عليه السلام از عقب ايشان رفت، و هزار و هشتصد از ايشان را به قتل رسانيد و باقي ايشان به اين اعتقاد ماندند.