معاهده ابن ملجم و برکة بن عبداله و عمرو بن بکر براي قتل علي


نقل است که بعد از جنگ نهروان، دسته از خوارج در مکه با هم نشسته، برکشتگان نهروان گريه مي کردند و گفتند پريشاني کار مردم از علي عليه السلام و معاويه و عمروعاص است اگر اين سه نفر کشته شوند، امت آسوده مي شوند، عبدالرحمن بن ملجم گفت قتل علي (ع) به عهده من، حجاج بن عبدالله معروف به (برکه) گفت کشتن معاويه در عهده ي من، عمرو بن بکر تميمي معروف به (دادويه) قتل عمروعاص را عهده دار شد: و قرار نهادند که بامداد شب نوزدهم ماه رمضان در حال نماز اين سه نفر را به قتل برسانند.

پس شمشيرها تهيه کرده به زهر آب دادند، و هر کدام به طرف مقصود خود روانه شدند، برکة بن عبدالله به شام آمد و چون معاويه



[ صفحه 190]



به نماز ايستاد در حال رکوع يا سجود؛ ضربتي بر ران معاويه زد. مردم برکه را دستگير نمودند و معاويه را به خانه بردند، چون طبيب آوردند گفت اين زخم از شمشير زهر آبداده است و به عرق نکاح آسيب رسيده، يا بايد زخم را با آهن سرخ کرده داغ کنيم يا آنکه در معالجه نسل تو منقطع مي شود، معاويه گفت: مرا تاب آتش نيست، و از فرزند هم يزيد و عبدالله مرا بس است، پس طبيب او را به شراب عتاقير معالجه کرد. و نسل او هم منقطع گرديد.

پس خواستند برکه را بکشند: گفت، الامان و البشاره پس گفت: ما سه نفريم، و ابن ملجم به کوفه رفته تا علي (ع) را به قتل برساند، مرا مهلت بدهيد؛ اگر خبر رسيد که علي (ع) کشته شده مرا بکشيد والا من مي روم و علي عليه السلام را به قتل مي رسانم. و مي آيم، بعد از آن مرا بکشيد پس معاويه او را مهلت داد؛ چون خبر شهادت حضرت أميرالمؤمنين (ع) رسيد؛ به شکرانه ي اين خبر برکه را رها کرد.

و اما عمروبن بکر به مصر رفت، و آن شب را عمروعاص به علت درد قولنج به مسجد نيامد، و خارجة بن ابي حبيبه قاضي مصر به مسجد آمد و عمرو بن بکر به گمان آنکه عمروعاص است ضربتي بر او زد و در خون خود غلطيد؛ و عاقبت کشته شد، و عمروبن بکر را به دستور عمروعاص کشتند؛ و عبدالرحمن بن ملجم به کوفه آمد و امر خود را مخفي داشت: روزي قطامه دختر اخضر تيميه را ملاقات کرد و شيفته جمال او شد. و پدر و برادر او در نهروان به شمشير علي کشته شده بودند



[ صفحه 191]



پس او را خطبه کرد، گفت مهر من هزار درهم و کنيزي و غلامي و قتل علي بن ابي طالب است؛ ابن ملجم گفت تمام اينها بر من سهل است، اما کشتن علي ممکن نيست. قطامه گفت بي خبر شمشير بر او مي زني: و چون او را کشتي، اگر زنده ماني به وصال من بهره مند شوي و اگر کشته شدي به ثواب نائل مي شوي. چون او را هم عقيده ي خود دانست: گفت من به کوفه نيامدم مگر براي قتل علي عليه السلام پس قطامه وردان بن مجالد را با او همدست نمود و نيز شبيب بن بجره و اشعث بن قيس: با او همراه شدند: و قطامه براي اعتکاف سراپرده در مسجد زده. و شب نوزدهم در سراپرده ي او به سر بردند.