اعتقاد به حسب و نسب امام زمان و علت اطناب کلام


وظيفه ي 26 اعتقاد به حسب و نسب امام زمان عليه السلام پس از آنکه داعي از شدت شوق و فرط عشق امام زمان را مخاطب قرار



[ صفحه 258]



مي دهد. و حال او به درجه مي رسد که امام خود را حاضر و به چشم دل او را مي بيند پس از روي شوق او را منادي قرار داده. نداء به او مي کند و نداء او را مکرر مي نمايد و در اين موقع مقام اطناب و طول کلام و جاي درازي سخن است. همچناني که در قصه ي موسي (ع) است که در زماني که براي طلب آتش به کوه طور رفت و از خداوند خطاب رسيد که (انا ربک) من خداي توام. چون خدا از او پرسيد آيه ي 18 سوره ي طه 20 و ما تلک بيمينک يا موسي: يعني اين چيست در دست تو. جواب داد، هي عصاي أتوکوء عليها و أهش بها علي غنمي ولي فيها مآرب اخري

يعني اين عصاي من است که به آن تکيه مي کنم، و براي گوسفندانم به آن برگ درخت مي ريزم، و براي من در اين عصا حاجات ديگري نيز برآورده مي شود.

و در خبر است که هفتاد خاصيت براي عصاي خود شماره کرد و سر اين اطناب و سخن درازي موسي (ع) اين بود که چون از زيادتي خوشي و شعف سخن گفتن با خداي را دوست مي داشت. و تازه به وصال دوست رسيده کلام را طول داد، همچنين داعي امام زمان (ع) را چون در دل حاضر مي بيند او را مکرر نداء مي کند و به حسب و نسب و آباء گرامي ياد مي کند: و از روي شوق تغيير عبارت مي دهد.