در معني والعاديات و غزوه ذات السلاسل و غلبه علي بر دشمن و غن


و مراد از العاديات آن است که در آيه 1 سوره 100 العاديات مي فرمايد والعاديات ضبحا. فالموريات قدحا. فالمغيرات صبحا»

يعني قسم به اسبهاي دونده ي در جنگ که نفس مي زدند نفس زدني. پس برانگيزاننده بودند در اثر سم هاي خود که به سنگها مي رسيد آتش را. پس غارت برنده ي بر دشمن بودند در وقت صبح.

و اين آيه در شأن طايفه اي از کنانه که ايشان را پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم به رياست منذر بن عمر انصاري به جنگي فرستاد و بر دشمن غالب شدند



[ صفحه 273]



و غارتي بسيار آوردند و يا درباره ي جنگ ذات السلاسل است و مختصر آن چنين است که 12 هزار نفر در زمين يابس به رياست حارث بن مکيده همدست شدند که بر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم حمله ببرند و بيتشر نظر داشتند که پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم و علي عليه السلام را به قتل برسانند. پس پيغمبر (ص) اولا ابوبکر را با چهار هزار سوار براي دفع آنها فرستاد، و او با تأني رفت تا به آنها رسيد دسته اي از ايشان بر ابوبکر بيرون آمدند و پرسيدند براي چه به بدينجا آمده ايد. ابوبکر گفت يا اسلام اختيار کنيد يا آماده ي جنگ شويد گفتند قصد ما کشتن پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم و علي است، و اگر به ملاحظه قرابت ما با شما نبود شما را زنده نمي گذاشتيم، و مصلحت شما آن است که به جاي خود برگرديد، ابوبکر برگشت، و هرچه لشگر او را بر مخالفت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم ملامت کردند گوش نداد، و گفت عده ي اينان زياد است و من مي دانم امري را که شما نمي دانيد. و چون به خدمت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم رسيد حضرت او را ملامت فرمود و روز ديگر عمر يا خالد بن وليد را فرستاد. و او هم به همين کيفيت برگشت پس پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم بسيار مهموم شد، و بعد از چند روزي علي را با لشگري به جنگ آنها فرستاد و ابوبکر و عمر و خالد و عمرو بن عاص را به همراه ايشان روانه کرد و ايشان را از مخالفت علي عليه السلام نهي کرد پس علي عليه السلام راه را گردانيد و از راهي که دورتر و کوهستاني بود مي رفت. و شبها را به سرعت مي رفتند و روزها را در گوشه اي پنهان مي شدند. عمروعاص چون ديد کار آن حضرت موافق تدبير جنگ



[ صفحه 274]



است حسد برده به توسط عمر و ابي بکر اعتراض به علي کردند. ولي آن حضرت گوش به حرف ايشان نداد. و چون به وادي يابس رسيدند. اول صبح نماز را خواندند. وبغتتا حمله به دشمن نمودند و بسياري مردان ايشان را کشتند. و بسياري را اسير کرده به زنجيرها بستند و اموال ايشان را غارت کردند و اسراء و اموال بسيار برداشته به مدينه مراجعت نمودند. و در همان روز اين سوره نازل شد و پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم اين سوره را در نماز خواند. و به اصحاب خبر داد که لشگر اسلام فتح کردند و اموال دشمن را غارت کردند. و در وقت مراجعت ايشان پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم تا يک فرسخ به استقبال علي (ع) آمد و چون علي (ع) پيغمبر (ص) را ديد پياده شد و پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم هم پياده شد و با يکديگر معانقه نمودند. و اموال بسيار آورده بودند که کمتر از غنائم خيبر نبود.

پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم از لشگريان پرسيد که امير خود را چگونه يافتيد. همه گفتند نيکو اميري داشتيم. ولي از يک کار او عجب داشتيم که در تمام نمازها سوره توحيد را مي خواند؛ حضرت فرمود چگونه است که در نمازها غير از سوره ي توحيد نخوانده اي جواب داد که من اين سوره را بسيار دوست مي دارم. حضرت فرمود خدا نيز تو را دوست مي دارد.

نقل است که در اين جنگ چون با دشمن روبرو شدند، جواني که شجاعترين ايشان بود به ميدان آمد و گفت کداميک شما محمد ساحر کذاب است تا او را به قتل برسانم، حضرت امير (ع) فرمود مادرت به عزايت بنشيند



[ صفحه 275]



توئي ساحر و کذاب، گفت شما کيستي. فرمود منم علي بن ابيطالب پسر عم و داماد پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم.

گفت چون اين نسبت با محمد داري قتل تو و او نزد من يکسان است.

و به آن حضرت حمله برد و آن حضرت هم به او حمله کرد و دو ضربت بين ايشان رد و بدل شد، و در ضربت سوم او را به درک فرستاد.

پس برادر او به ميدان آمد و حضرت به يک ضربت او را کشت. پس حارث بن مکيده که رئيس آنها بود و برابري با پانصد سوار مي کرد به ميدان آمد حضرت او را به يک ضربت دو نيم کرد. پس پسر عمش به ميدان آمد و به شمشير علي (ع) کشته شد. نقل است که در اين جنگ صد و بيست نفر از شجاعان به شمشير علي عليه السلام کشته شدند.

و در اين دعا مراد آن است که امام زمان عليه السلام منسوب به سوره ي عاديات است و يا مراد آن است که ائمه (ع) را تشبيه به عاديات نموده. يعني ايشان در ترقي دين و ياري مؤمنين جديت کامل داشته کوتاهي نمي کردند.