در هر پنجشنبه و دوشنبه اعمال ما به امام زنان عرضه مي شود و ر


و مراد از آيه آن است که خدا و رسول و ائمه اعمال شما را مي بينند و از حالات شما خبر دارند و در خبر است که در مجمع البيان نقل مي کند ان أعمال الامة تعرض علي النبي صلي الله عليه و آله و سلم في کل اثنين و خميس فيعرفها و کذلک تعرض علي أئمة الهدي فيعرفونها



[ صفحه 288]



و هم المعنيون بقوله و المؤمنون يعني اعمال امت عرضه داده مي شود بر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم در هر دوشنبه و پنج شنبه پس آنها را مي داند و هم چنين بر ائمه هدي عرضه داده مي شود پس از اعمال شما آگاهند و در آيه مراد از کلمه ي والمؤمنون ائمه طاهرين مي باشد.

و در جمله سوم (بنفسي انت امنية شائق يتمني) مراد آن است که بسياري مردان و زنان از شوق به وصال امام زمان عليه السلام رياضت ها کشيدند و رنجها بردند. که بدين آرزو برسند و به آرزوي خود نائل شدند.

در بحار است که محمد بن احمد بن خلف گويد که در منزل معروف به عباسيه که تا مصر دو منزل است در مسجدي وارد شديم و غلامان و همراهان متفرق و هر کدام به کناري شدند. و فقط يک غلام عجمي با من مانده. پس پيري در گوشه اي ديدم که گرم ذکر و تسبيح است پس چون نماز ظهر گزاردم، آن شيخ را بر خوان خود خواندم و بعد از صرف ناهار از نام و پدر و کار و شهر او جويا شدم. جواب داد نام من محمد بن عبيدالله و از اهل قم مي باشم و سي سال است که براي ديدار امام زمان عليه السلام و طلب راه حق شهرها و سواحل درياها را سير کرده ام، و بيست سال است که در مکه و مدينه وطن نموده ام و رياضتها کشيده ام و رنها برده ام تا در سال 293 هجري در مقام ابراهيم پس از اداء نماز بين خواب و بيداري صوت دعائي شنيدم که مثل آن نشنيده بودم: چون نظر کردم ديدم اين ذکر و دعا از جواني است گندم گون که در جمال و کمال و اعتدال قامت مانند او نديده



[ صفحه 289]



بودم پس ديدم نماز خواند و از مسجد بيرون شد و سعي بجا آورد و روانه شد. من از دنبال او شتافتم تا در بعضي از شعاب جبال به او رسيدم، ناگاه شخصي سياه بزرگ جثه ظاهر شد، و راه بر من گرفت و صيحه ي هولناکي بر من زد که چه مي خواهي. من بر خود لرزيدم و واقف شدم و آن شخص از نظر دور شد، و من ايستاده و حيرت زده بازگشتم و خود را ملامت مي کردم که چرا از منع آن سياه واقف شدم و در پي آن شخص نرفتم، پس مدتها خداي را مي خواندم و به پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم و آل او قسم مي دادم که امري بر من ظاهر نمايد که دل من در راه حق ثابت و بصيرت من زياد گردد، پس از چند سال در مسجد پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم بين قبر و منبر خواب مرا ربود، ديدم کسي مرا حرکت مي دهد چون نظر کردم ديدم همان شخص سياه است گفت حال تو چون است گفتم خداي را حمد مي کنم و از تو دلگيرم: گفت مرا ببخش که در امري که از من سر زد مأمور بودم. و دل خوش دار و شکر خداي را بجاي آر که امام زمان (ع) را ديدي و ادراک فيض حضور او نمودي: پس از حال بعضي از دوستان سئوال نمود، گفتم ايشان در برقه از قراء قم هستند؛ گفت راست گفتي؛ باز از حال ديگران استفسار نمود، گفتم در اسکندريه به عبادت به سر مي برند، و بعد از سؤالات از ديگران از کساني که مي شناختم يا نمي شناختم گفت به دوستان خبر ده که اميد است که خدا اذن دهد تا امام زمان (ع) براي انتصار ضعيفان و انتقام ستمکاران ظهور نمايد، پس من بسياري از دوستان را به اين امر اطلاع دادم.



[ صفحه 290]