قصه يهودان بني النضير و اخراج پيغمبر آنها را


موقع ديگر در غزوه ي بني النضير بود، و ايشان دسته اي از يهود بودند، و نزديک مدينه قلعه اي داشتند، و مردان شجاعي در آن طائفه بود، و چون پيغمبر صلي الله عليه و اله و سلم به مدينه آمد، و مردم اوس و خزرج به او ايمان آوردند، و در تورية هم وصف آن حضرت را خوانده بودند، و دانستند که کار پيغمبري صلي الله عليه و آله و سلم قوي مي گردد، خدمت آن حضرت آمده و معاهده



[ صفحه 52]



بستند که: ايشان با مسلمين و مسلمين با ايشان هم عهد باشند، و با هم مخالفت نکنند، ولي چون در جنگ احد مسلمين مغلوب شدند، و هفتاد نفر از ايشان کشته شدند، در کار آن حضرت شک کردند، و عهد پيغمبر (ص) را شکستند، و 40 نفر از ايشان به مکه آمدند، و با ابوسفيان و 40 نفر از مشرکين در کنار خانه ي کعبه عهد بستند که در دفع پيغمبر (ص) اعانت يکديگر نمايند، از اين جهت پيغمبر (ص) نزد ايشان فرستاد که: از اين زمين که قريب به مدينه است، بايستي خارج شويد. چون اباء کردند، پيغمبر ص لشگر مسلمين را به جانب ايشان حرکت داد، و لواي جنگ به دست علي عليه السلام بود، و قلعه ي ايشان را محاصره فرمود، چون کار بر ايشان تنگ شد؛ گفتند: اموال خود را هم مي بريم، حضرت فرمود: هر خانواده اي به مقدار يک بار شتر ببرد، چون اول به اين قرار راضي نشدند، و چند روزي طول کشيد؛ کار بر ايشان سخت تنگ شد، و رعب و ترس سخت در دل ايشان افتاد، تا آنکه خانه هاي خود را به دست خود خراب مي کردند، پس از آن به قرار اول حاضر شدند، حضرت فرمود اين حکم از اول براي شما بود، حال بايد با دست خالي از وطن خارج شويد و به همين دستور از قلعه خارج شدند و به اطراف رفتند و خداوند از اين قصه خبر مي دهد، سوره ي 59 حشر، آيه ي 2.

و قذف في قلوبهم الرعب يخربون بيوتهم بايديهم و أيدي المؤمنين.

يعني: خدا رعب و ترس در دلهاي يهود بني النضير انداخت،



[ صفحه 53]



تا آنکه خانه هاي خود را به دست خود، و به دست مؤمنين خراب مي کردند.