قصه يهودان بني قريظه و حيله کردن نعيم بن مسعود اشجعي


موقع ديگر در غزوه ي بني قريظه بود: و ايشان هم يک طائفه از يهود، و در قلعه ي نزديک مدينه جاي داشتند، و با پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم معاهده بسته بودند، چون جنگ احزاب فراهم شد، ابوسفيان نزد ايشان فرستاد، و از ايشان اعانت طلبيد، ايشان به گمان اينکه پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم در اين جنگ مغلوب مي شود، فريب خورده عهد پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را شکستند، و با مشرکين براي اعانت هم عهد بستند، پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم از معاهده ي يهود با مشرکين دلگير شد.

نعيم بن مسعود اشجعي که تازه اسلام آورده بود خدمت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم رسيد، و عرض کرد که: يا رسول الله من تازه اسلام آورده ام و با يهود و مشرکين معاشرت داشته ام، و از اسلام من خبر ندارند، اگر اجازه بفرمائي مي روم و معاهده ايشان را به هم مي زنم، تا يهود خائف شوند و از قلعه بيرون نيايند، و اعانت مشرکين نکنند، ولي رخصت بفرمائيد که هرچه بخواهم درباره ي شما بگويم، حضرت او را اجازه داد، پس نزد ابوسفيان رفت و گفت؛ شنيده ام که محمد صلي الله عليه و اله و سلم با يهودان بني قريظه عهد بسته که به هر حيله است داخل لشگر شما شوند، و چون جنگ شروع شود شمشير بر شما بکشند؛ و شما را بکشند، و سبب فتح مسلمين را فراهم آورند، و محمد به پاداش آن، منازل و مزارع بني قينقاع و بني النضير را که گرفته است به ايشان بخشد و من براي دوستي و نصيحت؛ اين امر را به شما خبر دادم، و مصلحت



[ صفحه 54]



شما اين است که اگر معاهده با شما بستند چند نفر از رؤساي ايشان را به گرو بگيريد و به مکه بفرستيد؛ تا از مکر يهود سالم باشيد، ابوسفيان دعاي خير در حق او کرد. پس از آن نزد بني قريظه رفت و اظهار دوستي و مودت با ايشان نمود و گفت شنيده ام ابوسفيان و مشرکين از شما اعانت خواسته اند ولي از ابوسفيان شنيده ام که گفته است که يهود را داخل لشگر خود مي کنيم، و ايشان را در مقدمه ي لشگر قرار مي دهم، اگر محمد صلي الله عليه و آله و سلم مغلوب شود فتح به نام ما تمام مي شود، و اگر ما مغلوب شويم يهود کشته مي شوند و ما فرار مي کنيم، و من صلاح شما را چنان دانم که اگر ابوسفيان از شما اعانت خواست، ده نفر از ايان را گرو بگيريد تا لابد باشند که فرار نکنند؛ و الا اگر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم غالب شود و کفار به مکه رفتند؛ شما مغلوب پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم خواهيد بود، گفتند: خدا تو را جزاي خير دهد که ما را خبر دادي و ما به همين شرط عمل مي کنيم که اگر ابوسفيان از ما اعانت خواست تا ده نفر گره نگيريم؛ از قلعه بيرون نيائيم. و به اين حيله نعيم معاهده ي ايشان را به هم زد، و بعد از آن خائف شدند و اعانت به مشرکين نکردند و چون پيغمبر صلي الله عليه و اله و سلم از جنگ احزاب فارغ شد، و عمرو بن عبدود به دست اميرالمؤمنين عليه السلام کشته شد، و فتح نمودند،و به مدينه وارد شدند، هنوز لباس جنگ از تن بيرون نکرده بودند، که پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: به حکم خدا بايد قلعه ي بني قريظه را محاصره نمائيم، پس لشگر اسلام به طرف بني قريظه حرکت کرده،



[ صفحه 55]



و قلعه ي ايشان را محاصره و کار را بر ايشان تنگ گرفتند؛ و رعب و ترس عظيمي در دلهاي بني قريظه افتاد، پس از رفت و آمد، و گفتگوي زياد، به حکم سعد بن معاذ راضي شدند، و سعد معاذ حکم کرد که: مردان ايشان را گردن بزنيد، و زنان و اطفال را به رقيت و غلامي و کنيزي ببريد. و مال ايشان را هم تصرف نمائيد، و به همين حکم که از جانب خدا هم تصويب شد، عمل نمودند، و بعضي از اطفال که به بلوغ رسيده بودند؛ براي دفع قتل از خود، ادعاي طفوليت مي کردند و مسلمين به حکم پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم موي زهار ايشان را معاينه مي کردند، اگر سياه شده بود، ايشان را مي کشتند، و اگر هنوز سياه نشده بود، آنها را رها مي کردند، و به رقيت مي گرفتند.

و خداوند از اين واقعه خبر مي دهد سوره ي 33 احزاب، آيه ي 26. و أنزل الذين ظاهروهم من أهل الکتاب من صياصيهم و قذف في قلوبهم الرعب فريقا تقتلون و تأسرون فريقا،و أورثکم أرضهم و ديارهم و أموالهم و أرضا لم تطؤها و کان الله علي کل شي ء قديرا.