واقعه غدير خم و نصب علي و شرح آن


دليل دوم واقعه ي غدير خم که چون حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم جميع احکام رابه مردم تبليغ فرمود، جبرئيل بر آن جناب نازل شد که، خداوند تو را سلام مي رساند، و مي فرمايد که: من روح



[ صفحه 80]



هيچ پيغمبري را قبض نکرده ام مگر اينکه تمام احکام دين خود را به مردم رسانيده باشد، و اجل تو نزديک شده، و دو حکم ديگر مانده که بايد آنها را به مردم برساني، يکي فريضه ي حج، و ديگري نب علي بن ابي طالب است براي خلافت، تا زمين از حجت خالي نماند، پس حضرت اعلام به مردم فرمود که: هر کس استطاعت داشته باشد، از هر کجا براي حج بيت الله و ياد گرفتن مناسک حج حاضر شود؛ پس جمعيت انبوهي از مدينه و اطراف که -هفتاد هزار؛ يا به قولي صد و بيست هزار بودند - به همراهي پيغمبر صلي الله عليه و اله و سلم حرکت نمودند، و صداي تلبيه از مدينه تا مکه را فرو گرفت، و چون براي وقوف به صحراي عرفات رسيدند، جبرئيل از جانب خداوند دستور آورد که: بايد امر ولايت علي بن ابي طالب را به مردم تبليغ نمائي؛ حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم فرود: چون بيشتر مردم تازه مسلمان، و عداوت با علي دارند، و دلهاي ايشان مملو از کينه ي او است، لذا خوف آن دارم که اگر اين امر را ظاهر نمايم، شورشي برپا کنند، و بسياري از ايشان به کفر خود برگردند، پس از خدا سوال کن که ما را محافظت فرمايد، و از شر منافقان در امان دارد، پس تبليغ رسالت را تأخير انداخته، تا در مسجد خيف باز جبرئيل نازل شد، که خدا مي فرمايد: امر ولايت علي را به مردمان برسان، ولي وعده ي محافظت از شر دشمنان را براي آن حضرت نياورد، پس باز حضرت آن امر را به تأخير انداخت، تا به کراع الغميم - که نزديک جحفه است - رسيدند، باز جبرئيل نازل شد، و اين آيه را



[ صفحه 81]



آورد (سوره ي 11 هود، آيه ي 15(

فلعلک تارک بعض ما يوحي اليک و ضائق به صدرک.

يعني: شايد تو ترک کننده باشي بعضي از اموري را که به تو وحي شود، و سينه تو به سبب آن گرفته باشد، و باز در امر ولايت تأکيد نمود، ولي آيه ي حفظ و عصمت را نياورد، پس حضرت فرمود: اي جبرئيل من خائفم که مردم مرا تکذيب نمايند و قول مرا در حق علي قبول نکنند، پس از آنجا کوچ کرده، سه ميل راه طي کرند، و به غدير خم رسيدند، در ساعت پنج از روز، جبرئيل نازل شد و اين آيه را که مشتمل بر تأکيد و مبالغه، و عصمت از شر دشمنانست آورد (سوره ي 5 مائده، آيه 71):

يا أيها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمک من الناس ان الله لا يهدي القوم الکافرين.

يعني: اي پيغمبر، تبليغ کن به مردم آن امري را که درباره ي علي از جانب خدا بر تو فرستاده شد، و اگر اين کار را انجام ندهي، به رسالت خدا را تبليغ نکرده اي، و خداوند تو را از مردمان حفظ مي نمايد، به درستي که خدا هدايت نمي کند کافران را.

بنابر اخبار کثيره به اتفاق عامه و خاصه اين آيه درباره ي نصب علي عليه السلام نازل شده است.

پس پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرستاد آن کساني که از پيش رفته بودند،



[ صفحه 82]



برگردند، و آن کساني که نرسيده بودند حاضر شوند و دستور داد پاي درختهاي خار را جاروب کردند، و منبري از جهاز شتر نصب نمودند؛ و پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم بالاي آن قرار گرفته؛ علي عليه السلام را طرف راست خود نگاه داشت، و در حضور هفتاد هزار يا زياده؛ خطبه ي غرائي با کمال فصاحت و بلاغت انشاء فرمود و در آخر خطبه خطاب به مردم کرده فرمود. الست اولي بکم من أنفسکم؟ يعني: آيا من اولي و سزاوارتر نيستم به شما از خود شما؟ همه گفتند: بلي، تو اولائي به تصرف در جان و مال ما؛ پس علي عليه السلام را سردست گرفته، و فرمود: من کنت مولاه فعلي مولاه؛ هر که من خواجه ي او هستم، علي خواجه ي او است، اللهم وال من والاه؛ و عاد من عاداه؛ و انصر من نصره؛ واخذل من خذله؛ يعني: خدايا دوست بدار هر که علي را دوست دارد، و دشمن بدار هر که علي را دشمن دارد، و ياري کن هر که علي را ياري کند، و خوار و زبون دار هر که علي را خوار و زبون دارد، پس سه مرتبه آن را مکرر نمود، آنگاه فرمود: آيا شنيديد؟ گفتند: بلي، پس گفت: خدايا شاهد باش، و اي جبرئيل تو نيز شاهد باش.

و در کتاب مودةالقربي و غيره، از عمر نقل شده که: زماني که پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم علي را نصب نمود، جوان زيبائي را ديدم که پهلوي من نشسته، و به من گفت: لقد عقد رسول الله عقدا لا يحله الا المنافق؛ فاحذر ان نتحله؛ من به پيغمبر اين حکايت را گفتم،



[ صفحه 83]



فرمود: انه ليس من ولد آدم، لکنه جبرئيل، أراد أن يؤکد عليکم ما فلته في علي.

يعني: آن جوان از فرزندان آدم نبود، بلکه او جبرئيل بود خواست تا بر شما تأکيد نمايد آنچه را من درباره ي علي با شما گفتم.