گفتگوي ابوبکر و عمر و سعد معاذ با علي در خواستگاري فاطمه


نقل است که: براي ازدواج فاطمه عليه السلام بزرگان عرب گردن کشيدند؛ و به خواستگاري او خدمت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم مي رسيدند، و آن حضرت مي فرمود: اختيار فاطمه با خداست.



[ صفحه 111]



عبدالرحمن بن عوف براي خطبه حاضر شد؛و گفت: من مال زياد دارم، و هر چه بفرمائي صداق فاطمه مي کنم، فرمود: اختيار او با خداست.

ابوبکر و عمر براي خواستگاري، يکي پس از ديگري حاضر شدند، و حضرت همان جواب را فرمود:

پس از آن ابوبکر و عمر و سعد بن معاذ با هم گفتگو کردند؛ که پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم به ازدواج با علي مايل، و انتظار خواستگاري او را دارد: پس در طلب علي شتافتند و او را در نخلستان مردي از انصار يافتند؛ که با شتر خود آب مي کشيد، و نخلستان انصاري را آب مي داد، تا دستمزدي براي مصرف زندگي به دست آورد، ابوبکر گفت: يا علي تو در همه فضايل از همه ي اقران گوي سبقت ربوده اي، و قرابت و قرب تو هم نزد پيغمبر از همه بيشتر است، و صناديد عرب براي خطبه ي فاطمه ي زهراء حاضر شده؛ و پيغمبر همه را رد کرده؛ و واضحست که انتظار خواستگاري تو را دارد؛ حال لازم است که قدم پيش گذاري؛ و فاطمه را خطبه کني.

اين هنگام چشمان علي پر آب شد، و فرمود: اي ابابکر قد هيجت مني ساکنا: و ايقظتني لامر کنت عنه نائما غافلا والله ان فاطمة لموضع رغبة، و ما مثلي قعد عن مثلها؛ غير أنه يمنعني من ذلک قلة ذات اليد.

ترجمه: فکر ساکن مرا به هيجان آوردي؛ و براي امري که



[ صفحه 112]



از آن در خواب و غفلت بودم؛ بيداري کردي، قسم به خدا ميل من به فاطمه زياد است و نبايد مثل من کسي از خواستگاري مثل فاطمه کوتاهي کند جز اينکه تهيدستي مانع من است.

ابوبگر گفت: اين چه کلامي است که مي فرمائي؟ دنيا و مال دنيا را نزد پيغمبر ارزشي نيست، و بر تو لازم است که در اين امر کوتاهي نکني.