حمايت ابوطالب از پيغمبر و شکايت مشرکين نزد ابوطالب و گفتگوي


پس چون پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم مبعوث به رسالت گرديد، و امر خودرا به دستور خدائي ظاهر نمود، و اين آيه نازل شد (سوره 21 انبياء آيه 98)

انکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم



[ صفحه 147]



أنتم لها واردون

ترجمه - اي مشرکين، شما و بتهائي که پرستش مي کنيد به غير از خدا هيزم دوزخيد، و در آن وارد مي شويد.

عتبه و وليد و ابوجهل و عاص بن وائل خدمت حضرت ابي طالب آمدند، و اظهار شکايت نمودند که؟ محمد به ما و خدايان ما بد مي گويد و ما را نسبت به سفاهت مي دهد، يا آنکه شر او را از ما بگردان؛ يا او را رها کن تا ما خود ازاو انتقام بکشيم، و از او جلوگيري نمائيم، ابوطالب براي مماشات با آنان به نرمي جواب داد.

تا بار ديگر باز مجتمع شده و نزد ابي طالب آمدند که: محمد سب خدايان ما مي کند، و جوانان ما را از راه مي برد و ما بر اين امر نمي توانيم صبر کنيم، ابوطالب به پيغمبر گفت: شما چه مطلبي اظهار مي کنيد. پيغمبر گفت: من مردم را امر مي کنم به گفتن کلمه ي (لا اله الا الله). کفار برآشفتند و گفتند (سوره 38 ص، آيه 4):

أجعل الالهة الها واحدا ان هذا لشي ء عجاب

ترجمه - آيا قرار مي دهد که خدايان متعدد را رها کنيم، و يک خدا را اختيار نمائيم. اين امر کاريست بسيار عجيب.

ابوطالب براي رفع فتنه و آشوب در پنهاني به پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم گفت اگر بشود قدري مدارا کن، که کاري به گردن من نيفتد که از عهده من خارج باشد، پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: اي عمو اگر آفتاب را به طرف راست من، و ماه را در طرف چپ من قرار دهي، من دست از سخن



[ صفحه 148]



و تبليغ خود برنمي دارم، و اشگ چشمان پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را گرفت؛ و غضب آلوده از نزد ابي طالب خارج شد. پس ابوطالب او را تسليت و وعده ياري داد، و اين اشعار را انشاد نمود.



و الله لن يصلوا اليک بجمعهم

حتي او سد في التراب دفينا



فاصدع بامرک ما عليک غضاضة

و أبشر بذاک و قر منک عيونا



و دعوتني و زعمت أنک ناصح

فلقد صدقت و کنت قدما أمينا



و عرضت دينا قد عرفت بانه

من خير أديان البرية دينا



لولا مخافة أن يکون معرة

لوجدتني سمحا بذاک مبينا



يعني: به خدا قسم هيچ نتوانند با گروه خود راهي به سوي آزار تو پيدا کنند، تا زماني که من در زير خاک دفن شوم، پس ظاهر کن امر خود را: که بر تو ذلت و منقصني نيست. و بشارت باد تو را، و چشمان تو روشن باد: و مرا دعوت مي کني. و من يقين دارم که نصيحت کننده اي. زيرا که تو از زمان پيش راست گو و امين بوده اي و عرضه مي داري ديني را که من به يقين دانم که آن بهتر از همه اديان مردم است، اگر خوف آن نبود که کار سخت شود مي يافتي مرا که



[ صفحه 149]



آشکارا اقرار به آن مي نمودم.