هگل و انگاره ملت و روح


به عقيده هگل کليد مسير تاريخ را بايد در موضوع «آزادي» جست و جو کرد. بر اساس درس هاي وي «تاريخ جهان نشان دهنده گسترش آگاهي روح از آزادي و نتيجتاً تحقّق آن آزادي مي باشد». اين اصل را مي توان هم با اثبات انتزاعي منطق و هم با تأييد تجربي نشان داد. همان طور که مي دانيم پديده هاي تاريخي عبارت اند از تجليّات روح نه طبيعت.... [1] .

از نظر هگل عالم هم شامل طبيعت به معناي مادي کلمه است و هم شامل طبيعت به معناي روحاني کلمه و با اينکه طبيعت مادي در تحوّل تاريخ عالم دخيل است، آنچه از اين لحاظ جنبه اصلي و جوهري دارد، «روح» و تحوّل آن است. از لحاظ تاريخ عالم، طبيعت مادي نيز بايد نسبت به «روح» سنجيده شود؛ زيرا روح است که در تاريخ واقعيت انضمامي پيدا مي کند. تاريخ بدين طريق محل صيرورت روح است و چون جوهر روح، آزادي و حريّت است؛ پس در واقع تاريخ نموداري از مراحل مختلف تحقّق آزادي است.

تحقّق تدريجي آزادي، در سير تاريخ، در عين حال و ضرورتاً تحقّق تدريجي آگاهي و شعور است؛ يعني، در واقع تاريخ عالم، تاريخ «روح» است؛ از اين لحاظ که روح کوشش دارد از خود آگاه شود و خود را آزاد سازد و اين آگاهي و اين آزادي مقدور نمي گردد؛ مگر به نحو تدريجي و به طور ديالکتيکي. تاريخ عالم مراحل منطقي پيشرفت شعور و آزادي را مصوّر مي کند!

معناي آزادي در نظر هگل، چيزي به جز آگاهي از خود و شعور به خود نيست و همين در عين حال هم خصوصيت اصلي روح است و هم غايت و نهايتي که مورد تجسّس او است. آزادي مطلق و آگاهي تام، غايت روح و در نتيجه غايت تاريخ عالم است و اين غايت آن چيزي است که «روح مطلق» از انسان و از جهان انتظار دارد و عالم خواه ناخواه به آن جهت سوق پيدا مي کند... انسان [هم] از آن جهت که انسان است، هم آزاد است و هم وسيله تحقّق آزادي و به همين جهت ناگزير موجودي است تاريخي. [2] .

تاريخ حقيقي، عبارت است از ترجمان فرآيند الهي و مطلقه روح در عالي ترين صور آن و تجلّي پيشرفتي تکاملي که در جريان آن، روح سرشت حقيقي خود را کشف و به نفس خويش، آگاهي مي يابد. صور خاصي که روح در هر يک از اين مراحل به خود مي گيرد، عبارت است از: روحيات ملّي تاريخ جهاني، همراه با تمام ويژگي هاي بارز مربوط به حيات معنوي، قوانين و نهادهاي حقوقي، هنر، دين و دانش، روحيات ملّي و.. اصول و قواعد روحيات ملّي در فرآيند پيشرفت ضروري و اجتناب ناپذير خود، صرفاً لحظه هايي از يک روح همگاني و جهاني به شمار مي روند که از طريق آنها، جريان تاريخ، در کليت فراگير و همه شمول خود، به حد اعلاي کمال خود نايل مي گردد.

آنچه او در نظام فلسفي خود مي خواهد نشان دهد روح ملّت خاصّي نيست؛ بلکه روح کلي يا روح جهان است. اين روح از چهار مرحله گذر مي کند تا به خود آگاهي و آزادي برسد: 1. مرحله جهان شرقي، 2. مرحله جهاني يوناني، 3. مرحله جهان رومي، 4. مرحله جهان آلماني که در اين مرحله روح جهان به خودآگاهي و آزادي مي رسد. [3] .

هگل، به پرسش هاي بنيادي فلسفه نظري چنين پاسخ مي دهد:

1. تاريخ به طرف هر چه آزادتر شدن انديشه متعالي سير مي کند.

2. مکانيسم اين حرکت، نزاع دائمي انديشه مطلق خود و محرّک آن، عشق اين انديشه به رهايي از فراق است.

3. مسير تاريخ، جلوه هاي متعالي انديشه مطلق، در پوشش ملّت ها و مردمان است.


پاورقي

[1] ر.ک: آر. اف. اتکينسون، پيشين، ص 53؛ دبليو، اچ، والش، پيشين، ص 156.

[2] کريم مجتهدي، درباره هگل و فلسفه او، (تهران: اميرکبير، 1376)، ص 98 و....

[3] اف و اتکينسون و...، پيشين، ص388؛ دبليو، اچ. والش، پيشين، ص 157.