تحليل جامعه شناختي از شکل گيري بهائيت


براي تحليل دقيق‌تر نقش دشمنان اسلام و تشيّع در سرمايه گذاري براي تفرقه و پراکندگي ميان مسلمانان و بهره‌گيري سياسي - اجتماعي از اوضاع نابه ساماني که ايجاد کرده‌اند، بررسي آيين بهائيت از نگاه جامعه شناختي لازم مي‌نمايد.

چنان که پيش از اين نيز به کوتاهي گذشت، قرن سيزدهم هجري، قرن ظهور مسلک‌هاي انحرافي براي از بين بردن اسلام به شمار مي‌رود. ايجاد تنش در عرصه سياسي - اجتماعي مسلمانان و به ويژه شيعيان، قدرت‌هاي جهاني را بر آن داشت که به پشتيباني از مسلک‌هاي نو پديد بپردازند.

يکي از نويسندگان معاصر که تحقيق جامعي در موضوع «بهائيت در ايران» انجام داده، با توّجه به مسايل سياسي - اجتماعي نيمه دوم قرن سيزدهم، اين پديده را چنين تحليل کرده است: [1] .

اگر از زاويهِ جامعه‌شناسي سياسي به اين تحوّلات نگريسته شود، روند مقابله با اقتدار سياسي مذهب شيعه که در دورهِ قاجار در ايران و در ميان عموم مردم حاکم بود، به خوبي ديده مي‌شود.

مقام نيابت عامّه امام زمان (عج) که شيعيان براي مراجع و فقهاي خود قايلند - نقطه‌اي کليدي در انديشهِ سياسي شيعه است. پيروي از نايب عامّ امام زمان (عج) به شيعيان اين امکان را مي‌دهد که در هر عصري حکومت مورد نظر و اعتقاد خويش را پايه گذاري کنند.

معصوم ندانستن اين نواّب امام عصر عليه السلام و پيروي از اعلم و اعدل فقها ضمن انتخابي بودن مرجع و امکان تغيير آن در هر زمان ضمانت اجراي خوبي براي دور ماندن اسلام و مديريت جامعه اسلامي از برداشت‌ها و مديريت‌هاي نادرست است.

انتخابي بودن مرجع و ولي فقيه، برآورندهِ مردمي بودن آن و امکان تغيير مرجع يا ولي فقيه با سلب عدالت، يا اعلميّت از او ضمانت کنندهِ حفظ دين و مديريت آن از کج انديشي‌ها و ناتواني‌ها است. اگر اين نيابت عام به نيابت خاص مبدّل شود، ديگر امکان انتخاب، تغيير و سرپيچي از آراي خود سرانهِ فردي که نايب خاص تلقّي شده و فرمان‌هاي خود را به امام معصوم (ع) نسبت مي‌دهد، از بين مي‌رود. به اين ترتيب هر گونه تعبير و تفسير از دين از سوي نايب خاص امکان‌پذير مي‌شود و در نتيجه هم محتواي دين و هم حاکميت آن با بحران روبه‌رو مي‌گردد. اين وضع در بلند مدّت نتيجه‌اي جز سرخوردگي از دين و جدايي آن از سياست نخواهد داشت.

به اين ترتيب، در گرايش شيخي‌گري نيز از لحاظ سياسي، تشکيل حکومت ديني با مشکل بزرگي روبه‌رو خواهد شد. اين فرقه بر حسّاس‌ترين نقطهِ باور سياسي مکتب شيعه در زمان غيبت کبري انگشت مي‌گذارد که سر منشأ اقتدار روحانيت شيعه مي‌باشد.

بعد از بي‌اعتبار شدن اصل نيابت عامّهِ امام عصر (عج) با ملغي کردن دين اسلام از جانب ميرزا علي محمد شيرازي (باب) و حسين علي نوري (بهاء الله)، اين حرکت به سوي نابودي کامل دين اسلام پيش مي‌رود. مخالفت با وجود قشري به نام فقها که در مکتب اسلام (چه در شيعه و چه سنّي) براي تفسير متشابهات [2] و در صورت تشکيل حکومت اسلامي، براي مديريت جامعه در نظر گرفته شده است، [3] در انديشه‌هاي باب و بهاء به حدّي است که وجود چنين قشري را در آيين بهائيت ممنوع اعلام مي‌کنند. [4] .

از اين رو، عدّه‌اي که از اقتدار روحانيت، به علّت پيروي از مکتب شيخيه جدا شده بودند، به سادگي در دامن آيين جديد يعني «بابيت» افتادند. اين که معاني جديد اعتقادي و رفتاري از سوي علي محمد باب با قصد بهره‌برداري سياسي بيان شده است يا خير، فعلاً مورد بحث ما نيست؛ هر چند ردّ پاي دولت روسيه در ايجاد اين نوگرايي ديني، يا دست کم کمک به ايجاد آن ديده مي‌شود - چنان که در قسمت‌هاي پيشين اين سلسله نوشتار اشاره شده است - ولي بايد دانست که شکسته شدن اقتدار مذهب شيعه در ايران در واقع به معناي شکسته شدن اقتدار ملّي در اين کشور است.

به نظر مي‌رسد حمايت روسيه و سپس انگلستان و بعد از آن اسرائيل و ايالات متحّدهِ آمريکا از اين فرقه، انگيزه‌اي مهم‌تر از شکستن اقتدار ملت ايران نداشته باشد.

البتّه بايد ياد آور شد که شواهد نشان مي‌دهد هيچ مکتبي نمي‌تواند جايگزين مکتب ريشه دار و عميق شيعه در کشوري که به کشور امام زمان عليه السلام مشهور است، شود. افزون بر اين، در مکتب بهائيت پراگندگي و سر در گمي به گونه‌اي است که همواره مانند يک بمب خوشه‌اي فرهنگي، در آن رهبر تازه‌اي ظهور مي‌کند، مکتب جديدي احداث مي‌شود و فکر نويي مطرح مي‌گردد.

وعدهِ اين نو به نو شدن‌ها در گفتار علي محمد باب نيز داده شده است؛ در آن جا که او از آمدن پيامبران آينده (!) و «من يظهره اللّه» (!) سخن مي‌گويد. و در دوران جديد، اين معنا را اسماعيل رائين در کتاب «انشعاب در بهائيت پس از مرگ شوقي ربّاني» پي‌گيري کرده است که خوانندگان را به آن کتاب ارجاع مي‌دهيم.

ناگفته نماند که در دوره‌هاي بعد دست اندرکاران مسلک بهائيت براي جلوگيري از فروپاشي و حفظ طرفداران به چاره‌جويي افتادند؛ لذا در دورهِ شوقي افندي تشکيلات اين مسلک به صورت نوعي حزب در مي‌آيد و همين حرکت حزب گونهِ بهائيت در سطح بين المللي است که تا حدّي آن را از متلاشي شدن در دام تفرقه‌ها دور مي‌دارد.


پاورقي

[1] آن‌چه در اين جا آورده مي‌شود با تصرّفي اندک از بخش نتيجه‌گيري فصل دوم کتاب «بهائيت در ايران»، صص 115 -116 نوشته دکتر سيد سعيد زاهد زاهداني مي‌باشد.

[2] ر.ک: آل عمران/ 7.

[3] انديشهِ حاکميت فقها و مجتهدان در حکومت اسلامي هم در آثار شيعه و هم اهل سنّت آمده است و در اين موضوع کتاب‌هاي مستقلّي هم تدوين شده است.

[4] يکي از ابداعات بهاءاللّه، نفي روحانيت و ملغا نمودن اين نهاد است. وي ضمن اين که به لزوم وجود مبلّغان ديني اذعان دارد، ولي براي آنان هيچ وضع جداگانه‌اي از افراد عادي نمي‌پذيرد. به عقيدهِ او زندگي مبلّغان ديني مي‌بايد درست مثل ديگر افراد جامعه باشد و قشر متمايزي را تشکيل ندهند. در اين باره، دستوري در کتاب بيان صادر کرده است.