گزارش يکي از مبلغان بهائيت درباره ادعاي الوهيت بهاء


براساس اطلاعات رسيده، برخي از خوانندگان اين مجلّه سلسله نوشتار حاضر را به دست عدهّ اي از فريب خوردگان مسلک بهائيت مي‌دهند تا از حقايق آگاه شوند و اندکي به خود آيند و با تأ‌مّل در نوشته‌ها و سخنراني‌هاي رهبران بهائيت به ادّعاي دروغين آنان پي ببرند.

از اين رو در اين بخش به نقل توضيح و اعتراف يکي از مبلّغان بهائيت - که پس از بيست سال تبليغ اين مسلک، به دين اسلام هدايت شده - مي‌پردازيم تا درس عبرتي براي ديگران باشد.

عبدالحسين آيتي در کتاب کشف الحيل پاسخ پرسشي را از آواره چنين آورده است:

آيتي: راستي ذکر الوهيّت بهاء چه صورتي دارد آيا في الحقيقه او دعوي خدايي کرده است؟

آواره: کلمات او را به دست آوريد تا اين حقيقت بر شما معلوم شود؛ هر چند چنان که گفتيم به ظاهر مي‌گويند ادّعاي بهاء رجعت مسيح و رجعت حسين است، ولي در حقيقت ادّعاي او ادّعاي الوهيّت است. [1] .

اگر کسي سال‌ها در ميانشان بماند، به جايي مي‌رسد که صريحاً مي‌گويند: بهاء خداي مطلق است و خالق آسمان و زمين و مرسل رسل است و او است که در طور با موسي کليم تکلّم کرده، حتي اين را در نماز خود تصريح نموده، ولي در عباراتي که مگر يعرب بن قحطان بيايد عربي آن را درست کند يا بفهمد؛ زيرا چنين مي‌گويد: «شهد الله انّه لا اله الّا هو له الامر و الخلق قد اظهر مشرق الظهور و مکلّم الطور». در اين جا بايد فهميد که فاعل «اظهر» کيست و مفعول آن کدام؟!

اگر فاعل «اظهر» خداست، مکلّم طور که مفعول مي‌شود چه کاره است؟ و گويا به دو خدا در اين جا قايل شده، مي‌گويد: خدا مکلّم طور را ظاهر کرد. آيا مکلّم طور غير از خداست؟ کسي که با موسي در طور تکلّم کرد همان خدا بود، پس خدايي که بهاء را ظاهر کرده کيست؟ و بهاء اگر خدا نيست چرا مکلّم طور است؟ معلوم مي‌شود او خدايي دو آتشه است که از يک طرف خدا او را ظاهر کرده و از طرفي مکلّم طورش ساخته!

اما عجب است که ما از اين عبارت تعجّب مي‌کنيم، که مفهوم آن اثبات دو خدا است در صورتي که در قصيدهِ «عزور قائيه» که يک دسته مهملاتي است که به گوش هيچ عربي نخورده به هزاران خدا قايل شده، مي‌گويد:

کلّ الا‌لوه من رشح ا‌مري تأ‌لّهت‌و کّل الربوب من طفح حکمي تربّت‌

ا‌رض الروح بالا‌مربي قدمشي‌و عرش الطور قد کان موضوع وطئتي.

همهِ خدايان از رشحهِ امر من خدا شدند همهِ پروردگاران از طريق حکم من پروردگارند

زمين روح به واسطه امر به سبب من در آن راه رفته شد و قلّهِ طور محلّ گام نهادن من است. [2] .

نويسندهِ کشف‌الحيل، سپس با طرح ادّعاهايي مشابه از سوي غلام احمد قادياني، از بهائيان مي‌پرسد: کدام يک از اين ادّعاها حجّت است؟ و در ادامه آورده است:

اگر ادّعاي الوهيّت را بايد حجّت دانست که بهاء، «اننّي اناالله» گفته است، اوّلا بايد فهميد که (آيا) اين ادّعا مشروع است؟ معقول است يا نه؟ هر کسي مي‌داند که يک بشري که نتوانسته است از هيچ شأ‌ني از شئون بشريت و از هيچ قانوني از قوانين طبيعت تجاوز کند، اين بشر خالق سماوات و ارضين نيست.

خالق کل هر چه باشد و به هر وصفي در آيد خواه اله باشد و يا طبيعت يا ماده واحده يا جوهر الجواهر يا بسيط الحقيقه يا مجهول النعت يا به هر اسم ديگر خوانده شود مقدّس از شئون بشري است.

اما اين که (بهائيان) آيات لقاء [3] را دليل بر خدايي بهاء گرفته‌اند، اوّلاً اين آيات لقاء يک آيات متشابهه‌اي است که کسي هنوز مقصد اصلي آن را در نيافته.

به طرق مختلف علماي تفسير در معني آن سخن گفته‌اند و لذا نمي‌توان به چنين آيات قابل تأ‌ويل استدلال کرد. ثانياً اين طايفه اول کسي نيستند که خدايي بهاء را به آيات لقاء استدلال کرده باشد. قبل از ايشان هم، هرکس دم از «انّني انا اللّه» مي‌زده، به همين آيات استدلال کرده، پس استدلال به آن آيات يک مقام ابداع و اختراعي را براي اين طايفه باقي نمي‌گذارد و استدلال به اين آيات مثل استدلال آن شخص است که داعيهِ نبوت کرده، او را نزد خليفه (هارون الرشيد) بردند، خليفه به او گفت: مگر حديث «لانبيّ بعدي» را نشنيده‌اي؟ گفت: چرا، شنيده‌ام و همين حديث دليل بر نبوت من است؛ زيرا منم آن «لا» که فرموده است بعد از من نبي است؛ (لانبيّ بعدي) يعني «لا» بعد از من نبي خواهد بود.

ثالثاً با فرض اين که بگوييم آيات لقاء دليل است بر اين که يک روزي خدا ديده شود و مردم او را ملاقات کنند، باز دليل خدايي بهاء نمي‌شود؛ زيرا نه در آيات لقاء تعيين روز شده نه تعيين اسم. در صورتي استدلال اين‌ها صحيح بود که خدا فرموده باشد که من در فلان سال و فلان روز در لباس ميرزا حسين علي بهاء جلوه مي‌کنم و لقاي او لقاي من است!!!.

آواره، در پايان اين بخش مي‌افزايد:

باز هم مي‌گويم: خدا سلامت بدارد يک مبلّغي را که مثل خودم به قدر ذرهّ اي به مذهب بهايي عقيده ندارد و به اصطلاح امروزه فقط براي خرسواري به نشر اين امر مشغول است، مي‌گفت: ببين چه طور مردم را احمق کرده‌اند که يک خداي به آن عظمت را که ما معتقد بوديم که حّي است و قدير است و سميع و بصير است و داراي اسماي حسني، او را در لباس بشر محدودي در آوردند که دقيقه‌اي قادر نبود که خود را از يک عارضهِ طبيعت حفظ کند؛ يعني «ميرزا حسين علي بهاء» و اکنون هم به آن يکي قناعت نکرده، هر روزي مي‌خواهند يک بچه خدا و نيم خدا براي مردم بسازند.

حتّي زنان اين عايله هر يک در پي يک چهار يک خدايي مي‌کردند و در لفافهِ عبارات و اشارات به اطراف چيزها نگاشته، خود را صاحب الواح و مقامات مي‌شمرند:

امور تضحک السفهاء منها ويبکي من عواقبها اللبيب‌. [4] .

آري، به طرفداران بي‌خبر اين مسلک ساختگي بايد گفت:

(و من يَقُل منهم اِنّي اِله من دونه فذلِکَ نَجزِيهِ جهنّم و کذلک نجزي الظّالِمين) [5] .

و هر کس از آن‌ها بگويد: «من جز خدا، معبودي ديگرم»، کيفر او را جهنّم مي‌دهيم! و ستمگران را اين‌گونه کيفر خواهيم داد.


پاورقي

[1] اسم اصلي «آواره» حاج شيخ تفتي بوده است که مدّت بيست سال با کمال صميميت در ميان بهائيان بوده و به ايشان خدمت مي‌نموده و به سبب ادّعاي دروغين و حرف‌هاي باطل آنان، از اشتباه‌هاي خويش توبه کرد.

[2] کشف الحيل: 1 / 55 - 56، چاپ ششم.

[3] مقصود آياتي است که با اخذ به ظاهر آن، مي‌توان گفت خداوند قابل ديدن است. مثل «يا ايّها الانسان انّک کادح الي ربّ کدحاً فملاقيه‌» يا «الي ربّها ناظره» و...

[4] کشف الحيل: 1/57 -58.

[5] سورهِ انبياء/ 29.