شيخ احمد احسائي و تشيع


شيخ احمد احسائي داراي مسلکي اخباري بود. او به اموري غريب معتقد بود که با اعتقادات شيعه ي اماميه که در طول قرون متمادي در کتب کلاميه و اعتقاديه ي خود به صورت مختصر و مطول بيان کرده اند، فاصله ي زيادي دارد. مواردي از اعتقادات شيخ را بر مي شماريم:

1 - ائمه را به عنوان علل اربع براي عالم ذکر کرده است (علل فاعلي، مادي، صوري، غايي). اين غلوّي است که عقل و شرع مقدس از آن ابا دارد.

2 - اصول دين 4 تا است: معرفت اللَّه، معرفت انبياء، معرفت ائمه، معرفت رکن رابع؛ که شيوخ و بزرگان شيخيه هستند.

3 - قرآن، کلام نبي صلي الله عليه وآله است. شيخ با اين کلام، منکر وحي بودن قرآن است.

4 - اتحاد حق با خلق؛ يعني اللَّه تعالي با انبياء، شي ء واحدي هستند.

5 - تفسير معاد به معناي غيرمتعارف و بيگانه از آن چه علماي کلام مي گويند.

6 - تفسير امام به شي ء غريب که همراه با غلوّ، شرک و خرافه است که قرآن و شرع مقدس، مخالف چنين امري است.

7 - اعتقاد به رکن رابع که از مختصات اين فرقه است.

دليل اعتقاد به رکن رابع:

براي هر سلطاني، 4 وزير است و اگر اين چهار وزير نباشند، ملک و سلطنت از بين مي رود و کم و زياد کردن آن ها هم جايز نيست:

1 - وزير عدل؛

2 - وزير انفاق؛

3 - وزير جنگ؛

4 - وزير دارايي و ماليات.

چون خداوند و نبي و امام از جنس بشر نيستند، لازم است بين آن ها و خلق، شيوخ آن ها واسطه و موضوع تجلّي حق باشند. اين ها اين اصل را در مقابل سفارش ائمه ي معصومين عليهم السلام در رجوع به فقهاء که قدرت استنباط احکام را از کتاب، سنت، عقل و اجماع دارند و حجت بر عوام هستند، قرار داده اند.

8 - اعتقاد عجيب و غريب شيخ در مورد امام عصر (عج)، استهزاي آن حضرت است که شبيه به کلام منکرين است و گفته است امام غايب در پشت پرده ي غيبت چه فايده اي دارد؟ وي گفته است: ان الامام الحجة خاف وفّر الي العالم حور قليائي؛ امام عصر به خاطر ترس به عالم حور قليايي گريخت.

9 - اعتقاد به حقانيت فرقه ي شيخيه و عقايد آن و تصريح به بطلان جميع فِرَق شيعه حتي اماميه.

10 - نفي عدل که نزد شيعه از اصول دين است.

شيخ احمد احسائي در يکي از کتاب هايش به خلفا حمله کرد. به همين دليل، حکومت عثماني که در آن وقت بر عراق، سيطره داشت، به کربلا حمله کرد، عده اي از اهالي آن جا را کشت، خانه ها را آتش زد و ويران کرد. در اين ميان، خانه اي جز خانه ي سيد کاظم رشتي شاگرد شيخ احمد احسائي سالم نماند. شيخ که مسبب اين فتنه بود، خود در امان ماند. مدتي بعد به حجاز رفت و در آن جا مورد احترام قرار گرفت. اين در حالي بود که حکام آن ديار، سني بود و زير نظر حکومت عثماني قرار داشتند.

به هر حال شيخ در 57 سالگي به سال 1241ه. از دنيا رفت و در بقيع به خاک سپرده شد.

شاگردان شيخ، مروّجان عقايد او و مورد عنايت ناصرالدين شاه بودند، (او به دنبال معارضه و مقابله با قدرت علماي شيعه بود) و کارهاي آنان به اختلاف بين صفوف شيعيان انجاميد، خصوصاً در آن زمان که شيعيان عراق تحت حکومت متعصب سني عثماني بوده و به اتحاد، نياز شديد داشتند. سعي هميشگي استعمار بر اين بود که مراجع را که ملجأ و پناه شيعيان، بودند از ميان بردارد.

سيد کاظم رشتي که در کلاس درس او شرکت و عقايد او را ترويج مي داد، بعدها فرقه ي کشفيه را تأسيس کرد.

بعد از مرگ شيخ، فرقه ي او به شُعَب مختلف تقسيم شد مانند: کراميه، احقاقيه، حجت الاسلاميه و باقريه که هر يک از اين ها افکار مخصوص به خود را داشتند.