واژه ي نبي و رسول


در شبهه ي نويسندگان بابي و بهايي آمده: «در قرآن، خاتم النبيين، ذکر شده، ولي «خاتم المرسلين» نيامده است و لذا آمدن رسول ديگري پس از پيامبر اسلام (صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم) نفي نشده است.».

در پاسخ آن، نکاتي را يادآوري مي کنيم:

الف) کلمه ي «نبي»، در لغت، به «الإنباء عن الله» معنا شده است؛ يعني، کسي که از طرف خداوند، خبر دهد، چه خبر دهنده، داراي شريعت مستقل باشد يا از شريعت ديگري پيروي کند؛ زيرا، ملاک در صدق نبوّت او، اِخبار از ناحيه ي خداوند از طريق وحي است.

ب) نبوّت، صفت خاصّ پيغمبران است و به غير آنان، اطلاق نمي شود، ولي «رسول» شامل هر فرستاده مي شود. در قرآن، به فرشتگان [1] و جبرييل [2] و دو نفر از فرستادگان [3] حضرت مسيح به انطاکيه - که از حواريون آن حضرت بودند - «رسول» اطلاق شده است. از اين رو، براي اِعلام انقطاع وحي، بايد از واژه ي «خاتم النبّيين» استفاده کرد و نه «خاتم الرّسل»؛ زيرا، در کلمه ي «نبي»، وحي و نبوّت خوابيده، ولي در کلمه ي «رسول» اين معنا لحاظ نشده است. نيز بر اساس کاربرد قرآن کريم، «نبي»، وصف «رسول» آمده است: «...و رسوله النبّي...» و «الرسول النبّي». [4] .

ج) در قرآن کريم، به تعدادي از پيامبراني که داراي کتاب و شريعت مستقل نبوده اند، «رسول» اطلاق شده است، مانند حضرت لوط [5] و حضرت الياس [6] و حضرت يونس [7] و حضرت اسماعيل. [8] .

د) هر گاه کلمه ي «رسول» و «نبي» در جمله اي، کنار هم قرار گيرند، مانند آيه ي پنجاه و دوم سوره ي حج: «و ما أرسلنا من قبلک من رسول و لانبّي...» ممکن است از «رسول» و «نبي»، دو معناي متفاوت اراده شده باشد، ولي دليلي در دست نيست که در اين موارد، مقصود از آن، همان معنايي باشد که مؤلّف بهايي «خاتميّت» اظهار کرده است، بلکه تفاوت آن ها در مقام رسالت و نبوت است که بر حسب روايات، مقام رسالت برتر از مقام نبوت است. در روايت آمده که سيصدوسيزده تن از انبيا، داراي رسالت خاصي بوده اند و از آنان به «رسل» تعبير مي شود. [9] .

پس اين تفاوت از ناحيه ي مفهوم لفظ «نبي» و «رسول» نيست. بدين ترتيب، پيامبراني که از هر دو مقام برخوردار بودند، بر ساير پيامبران برتري معنوي دارند.

ه) مؤيّد ديگري که مي تواند معناي آيه را روشن، و بي اساس بودن پندار اشکال کننده را واضح کند،اين است که در قسمت زيادي از رواياتي که در باره ي خاتميّت آمده، در حقيقت، تذکّر و توضيح معناي خاتميّت در آيه ي شريف است. الفاظي که در روايات آمده چنين است: «خاتم المرسلين»، «ليس بعدي رسول»، «أختم به انبيائي ورسلي»، «وختم به الوحي»، و«خاتم رسله»، «وختم بکتابکم الکتب فلا کتاب بعده أبداً». [10] .

ز) نکته ي ديگري که براي ردّ ادّعاي نويسندگان بابي و بهايي بايد تذکّر داد، اين است که انحصار و تخصيص وحي رؤيايي به انبياي تابع و سپس آن را براي تأويل آيه ي «خاتم النبيين» مستمسک قراردادن، غلط و اشتباه است؛ زيرا، که آيه ي صدويکم سوره ي صافّات که در باره ي حضرت ابراهيم (عليه السّلام) است: «قال يا بُنيّ إنّي أري في المنام أنّي أذبحک...» تصريح دارد که در خواب، به حضرت ابراهيم (عليه السّلام) وحي شد و آن حضرت به قرباني فرزندش اسماعيل مأمور گرديد. اين، در حالي است که حضرت ابراهيم (عليه السّلام) داراي شريعت مستقل بود و شريعت پيش از خودش را نسخ کرده بود. پس اين سخن صحيح نيست که بعد از پيامبر اسلام (صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم)، پيامبر صاحب شريعت مستقل نخواهد آمد، ولي «آمدن رسول» که تبليغ شريعت گذشته کند، اشکال ندارد!


پاورقي

[1] ر.ک: انعام: 61؛ اعراف: 37.

[2] تکوير: 19.

[3] يس: 14.

[4] اعراف: 157 و 158.

[5] صافات: 133.

[6] صافات: 123.

[7] صافات: 139.

[8] مريم: 54.

[9] بحارالأنوار، ج 11، ص 32.

[10] مجموعه ي اين روايات، با تکيه بر منابع و مصادر روايي در کتاب هايي که در اين موضوع نوشته شد، جمع آوري گرديد. به عنوان نمونه، مراجعه شود به کتاب خاتميت از نظر قرآن و حديث و عقل، تأليف جعفر سبحاني، ترجمه ي رضا استادي.