شاهدي بر گفتار


چندي پيش در تهران، منزل يکي از دوستان - که پزشکي محترم مي باشد - مهمان بودم. اهل مجلس نوعاً پزشک و افراد تحصيل کرده بودند. يکي از حاضرين که اهل فضل و دانش بود اظهار کرد که فلان شخص -يکي از معروفين- در خواب خدمت امام زمان عليه السلام رسيده و براي شيعيان و دوستان آقا هديه خواسته است. آقا فرموده اند: سوره بقره را از قرآني که مي خوانيد ورق بزنيد، در يکي از اوراق آن تار مويي از اندام و يا مژه اي از چشمان من مي يابيد، آن هديه محبان من خواهد بود.

براي آزمايشِ خواب، فوراً قرآني را آوردند، مقداري ورق زدند، مويي مشکي از مژه، در يکي از اوراق قرآن ديده شد، فرياد صلوات بلند شد، خواستند آن را با دست بردارند، در اين ميان گفته شد: بي وضو نمي شود، يک برگ چسب نواري آوردند و آن را با چسب برداشتند. نزد يک يک افراد آوردند که از روي چسب آن را ببوسد.

من که اين مطلب را از اصل دروغ و خرافه مي دانستم، جوّ مجلس را بررسي کردم، ديدم مخالفت نتيجه معکوس دارد، ناچار ساکت شدم.

فقط به بعضي از افراد که با آنان سابقه داشتم گفتم: اين يک جريان خرافي است باور نکنيد، زيرا هر کتابي که مورد استفاده باشد، در ضمن ده يا بيست ورق آن تار مويي ديده مي شود، چون هنگام استفاده در مدت طولاني خواه ناخواه تار مويي از بدن جدا شده در ميان اوراق جا مي گيرد، و اساساً خواب هم حجيّت ندارد. از سوي ديگر، اندام يک نفر چه قدر مو دارد که در ميليونها قرآن پخش شود؟

در هر حال، از اين روح خرافه پذيري نتيجه گرفتم که اگر ساکت بنشينم، طولي نمي کشد که جريان باب و بها دوباره تکرار مي گردد، لذا بر آن شدم که پيرامون چند موضوع وارد بحث شوم: