قيام حضرت مهدي به بيان اهل سنت


پيرامون خروج صاحب الزمان ارواحنا فداه روايات متواتر است و اجماع کافه مسلمين حاصل. ابوعبدالله محمد بن يوسف بن محمد گنجي شافعي کتابي نگاشته به نام البيان في اخبار صاحب الزمان، او کتاب ديگري نيز به رشته تحرير در آورده موسوم به کفايه الطالب في مناقب علي بن ابي طالب. وي در کتاب البيان مي نويسد: من اين کتاب را عادي از روايات شيعه قرار دادم تا احتجاج به آن محکم تر باشد. حافظ ابونعيم احمد بن عبدالله اصفهاني، صاحب کتاب مشهور حليه الاولياء چهل حديث در مورد مهدي موعود جمع آوري نموده که اربلي در کتاب کشف الغمه با حذف سندهاي آن، احاديث را آورده است، ما نيز به ذکر آنها خواهيم پرداخت. او در حلايه الاولياء نيز پاره اي از اخبار مهدي موعود را آورده است. غير از اين دو، علماي بسياري از اهل سنت اخبار مهدي عليه السلام را آورده اند مانند مولفين: مشکاه المصابيح، درر السمطين، جواهر العقدين، کنوز الدقائق و... که احاديث مهدويت را در ابواب گوناگون کتب خود ضبط نموده اند. در اين مبحث، ما بخشي از اين احاديث را به نقل از البيان گنجي و اربعينابونعيم وبرخي آثار ديگر مي آوريم: گنجي به سند خود از زربن جيش، از عبدالله، از رسول خدا صلي الله عليه



[ صفحه 94]



و آله نقل مي کند: لا تذهب الدنيا حتي يملک العرب رجل من اهل بيتي يواطي ء اسمه اسمي: دنيا از ميان نخواهد رفت تا بر عرب مردي از خاندانم که نامش نام من است، حکم روا شود. صحب مشکاه المصابيح مانند اين روايت را از اين مسعود نقل کرده و اضافه نموده است: ترمذي و ابوداود نيز آن را روايت کرده اند. گنجي مي گويد: در روايتي آمده است: يلي رجل من اهل بيتي يواطي ء اسمه اسمي: مردي ازخاندانم خواهد آمد که نامش، نام من است. که اين روايت را نيز ترمذي در جامعه نقل کرده است. به نقل سنن ابوداود، حضرتش فرموده است: لا تذهب الدنيا حتي يملک العرب رجل من اهل بيتي يواطي ء اسمه اسمي: دنيا از بين نخواهد رفت تا اينکه مردي همنام من از اهل بيتم، بر عرب حکم رواشود. حذيفه ازپيامبر صلي الله عليه و آله نقل مي کند که فرمود: لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لبعث الله رجلا اسمه اسمي و خلقه خلقي يکني اباعبدالله: اگر از عمر دنيا باقي نماند مگر يک روز، خداوند مردي را بر مي انگيزاند (تا بر جهان حکم روا شود،) نام او نام من و خلق و خوي او، خلق و خوي من است و کنيه اش اباعبدالله مي باشد.



[ صفحه 95]



پس از نقل حديث مزبور، گنجي اظهار مي دارد که اين حديث حسن و گران قدر است که خداوند نصيب ما ساخته است. اربعين ابونعيم به سند خود از حذيفه شبيه روايت فوق را نقل نموده است. مولف بيان مي دارد که در جمله خلقه خلقي، خاء مضمم است. زيرا در برخي روايات اهل سنت وارد شده که مهدي عليه السلام در اخلاق شبيه پيامبر است ولي در خلق و آفرينش شبيه حضرتش نيست. ابونعيم در اربعين به سند خود از حذيفه نقل مي کند که گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله براي ما خطبه خواند و آنچه را واقع مي شود براي ما بيان نمود. بعد از آن فرمود: لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلک اليوم حتي يبعث رجلا من ولدي اسمه اسمي: اگر از عمر دنيا بيش از يک روز باقي نمانده باشد، خداوند آن روز را طولاني مي گرداند تا اينکه مردي از فرزندانم را که اسمش نام من است برانگيزاند. سلمان برخاست و گفت: او از کدام فرزندت مي باشد؟ پيامبر فرمود: از اين فرزندم. و با دستش بر کتف حسين عليه السلام زد. و نيز به سند خود از حذيفه نقل مي کند که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: ويح هذه الامه من ملوک جبابره کيف يقتلون و يخيفون المطيعين الا من اظهر طاعتهم فالمومن التقي يصانعهم بلسانه و يفرحهم بقلبه فاذا اراد الله عزوجل ان يعيد الاسلام عزيزا قصم کل جبار عنيد و هو الاقدر علي ما يشاء ان يصلح امه بعد فسادها: واي بر اين امت از پادشاهان ستمگر، که چگونه بندگان مطيع خود را به قتل مي رسانند و آنان را در ترس و وحشت نگه مي دارند. تنها



[ صفحه 96]



کساني از آن سلاطين در امانند که طاعت آنان را ظاهر سازند. پس مومن با تقوا (يعني تقيه کننده) با آنان به زبان مدارا مي کند و در دل از آنان مي گريزد. پس چون خداي صاحب عزت و اقتدار، اراده نمايد که اسلام را به عزت نخستين برساند، هر جباري را درهم مي شکند. خدا بر آنچه خواهد قادر است و توان آن دارد که امتي را بعد از فساد به طريق صلاح بدارد. سپس فرمود: يا حذيفه لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذالک اليوم حتي يملک رجل من اهل بيتي تجري الملاحم علي يديه و يظهر الاسلام لا يخلف الله وعده و هو سريع الحساب: واي حذيفه، اگر از دنيا باقي نماند مگر يک روز، خداوند آن روز را چنان طولاني مي سازد که مردي از اهل بيتم (بر جهان) حکم فرما شود. جنگ و کشتار عظيمي به دست او جاري خواهد شد و اسلام ظاهر خواهد گرديد. و اين وعده الهي است که) خداوند وعده اش تخلف ندارد، و او سريع الحساب است. و به سند خود از ابوسعيد خدري، از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله نقل مي کند که فرمود: لا تنقضي الساعه حتي يملک الارض رجل من اهل بيتي يملاها عدلا کما ملئت قبله جورا يملک سبع سنين: قيامت بر پا نمي شود تا اينکه مردي از خاندانم بر زمين حکم روا شود. از زمين را همان گونه که قبل از او لبريز از ظلم شده است، آکنده از عدل مي نمايد. وي هفت سال زمامدار عالم است. و نيز سند خود از عبدالله بن عمر، از پيامبر نقل مي کند که فرمود: لا تقوم الساعه حتي يملک من اهل بيت من يواطي اسمه اسمي يملا



[ صفحه 97]



الارض عدلا و قسطا کما ملئت ظلما و جورا: قيامت بر پا نمي گردد تا اينکه فردي از اهل بيتم (بر جهان) حکم روا شود که نامش، نام من است. زمين را آکنده از عدل و قسط مي نمايد همان طور که پر از ظلم و جور باشد. و نيز به سند خود از ابوهريره نقل مي کند که رسول اکرم صلي الله عليه و آله فرمود: لو لم يبق من الدنيا الا ليله لملک فيها رجل من اهل بيتي: اگر از دنيا باقي نماند مگر يک شب، در آن شب، مردي از خاندانم (بر زمين)حکم روا شود. گنجي به سند خود از حضرت علي عليه السلام از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله نقل مي کند که فرمود: لو لم يبق من الدهر الا يوم لبعث الله رجلا من اهل بيتي يملاها عدلا کما ملئت جورا: اگر از روزگار جز يک روز باقي نماند، خداوند مردي از خاندانم را بر مي انگيزاند. او زمين را از عدل آکنده مي سازد همان گونه که از ظلم ما لا مال شده باشد. ابوداود در کتاب سنن اين روايت را آورده است. و نيز در جوهر العقدين روايت مزبور را از ابوداود، احمد بن حنبل، ترمذي، و ابن ماجه نقل کرده است. گنجي به سند خود از حافظ محمد بن حسين بن ابراهيم بن عاصم آبري در کتاب مناقب الشافعي نقل نمود که وي اين حديث را ذکر کرده و گفته است که زائده در روايت خود افزوده است: حتي يبعث الله رجلا مني او من اهل بيتي يواطي ء اسمه اسمي و اسم ابيه اسم ابي:



[ صفحه 98]



تا اينکه مردي از من يا از اهل بيتم بر انگيزاند که نامش نام من و نام پدرش، نام پدر من است. گنجي گويد: ترمذي حديث را در جامع خود ذکر کرده و در آنجا جمله و اسم ابيه اسم ابي را نياورده است. ابوداود نيز به نقل از راويان موثق، فقط جمله اسمه اسمي را نقل نموده، آن کسي که جمله و اسم ابيه اسم ابي را روايت کرده، عبارتي اضافه بر متن حديث آورده است. هر چند که معناي اين جمله نيز صحيح است. چون در جمله و اسم ابيه اسم ابي، مقصود امام حسين است که کنيه اش اباعبدالله بوده و به عنوان پدر مهدي شمرده مي شود. در اينجا منظور از اسم کنيه مي باشد، يعني او از فرزندان حسين است. ابن طلحه شافعي نيز اين پاسخ را در تبيين جمله فوق گفته و دو نکته در تمهيد اين جواب عرضه داشته است.

اولا: شيوع استعمال پدر بر جد اعلا، مانند آيه شريفه: مله ابيکم ابراهيم، و اتبعت مله آبائي ابراهيم و اسحق، و يا حديث معراج که خداوند به حبيبش فرمود: هذا ابوک ابراهيم.

ثانيا: اسم بر کنيه نيز اطلاق مي شود، چنانچه بخاري و مسلم روايت کرده اند که رسول خدا صلي الله عليه و آله، علي را ابوتراب ناميد و اسمي محبوبتر از آن نزد وي نبود. متنبي هم گفته است: من کناک فقد اسماک للعرب. (هر که تو را کنيه اي نهاد، به تحقيق نامي براي تو در ميان عرب برگزيد). سپس گنجي مي افزايد: ممکن اسم حسن عسکري که همان کنيه وي مي باشد، يعني ابومحمد، کنيه پدر رسول اکرم صلي الله عليه و آله نيز باشد.



[ صفحه 99]



بعد ادامه مي دهد: چه بسا در حديث به جاي ابي، کلمه ابني بوده است که راوي کلمه اخير را به جاي اولي توهم نموده است. به هر حال حمل روايت بر اين وجوه لازم است تا جمع ميان اخبار حاصل آيد. مولف اظهار مي دارد که احتمال اشتباه جدا زياده است، زيرا دو کلمه مزبور در حروف شبيه هم مي باشند و در قديم نيز خطوط اکثرا بدون نقطه نوشته مي شده است. اين مضمون را علماي ما هم در کتب خود وارد ساخته اند. شيخ طوسي در کتاب غيبت به سند خود از ابن مسعود، از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله نقل مي کند که فرمود: لا تذهب الدنيا حتي يلي امتي رجل من اهل بيتي يقال له المهدي: دنيا فاني نخواهد شد تا اينکه مردي از اهل بيتم که به وي مهدي گويند، بر امت من حکومت کند. در روايت ديگر از ابوهريره از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله نقل مي کند که فرمود: لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلک اليوم حتي يخرج رجلا من اهل بيتي يملا الارض عدلا و قسطا کما ملئت ظلما و جورا: اگر باقي نماند از دنيا مگر يک روز، خداوند آن روز را طولاني گرداند تا مردي از اهل بيتم را (از پس پرده غيبت) بدر آورد. او زمين را پر از عدل و داد کند همان گونه که از ظلم و ستم پر شده باشد. شيخ مفيد نيز در اين باره حديثي نقل نموده که گذشت. گنجي به سند خود از سعيد بن مسيب نقل مي کند که گفت: نزد ام سلمه بوديم و از مهدي سخن به ميان آمد. وي گفت: از رسول الله صلي الله عليه و آله



[ صفحه 100]



شنيدم که فرمود: المهدي من ولد فاطمه: مهدي از فرزندان فاطمه است. در روايت ديگر، ام سلمه از پيامبر نقل مي کند که فرمود: المهدي من عترتي من ولد فاطمه: مهدي از عترتم مي باشد، و او از فرزندان فاطمه است. گنجي مي افزايد که اين حديث را حافظ ابوداود در سنن ضبط نموده است، و صاحب جواهر العقدين نيز ذکر کرده که مسلم، ابوداود، نسائي، ابن ماجه، بيهقي صاحب مصابيح، و ديگران نيز در کتب حديثي خود آن را آورده اند. مناوي مصري در کنوز الدقائق من نويسد که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: يا فاطمه اما المهدي فمنک: اي فاطمه، مهدي از تو مي باشد. که حاکم نيز اين روايت را در مستدرک آورده است. ابونعيم در اربعين از زهري، از علي بن الحسين، از پدرش نقل مي کند که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله به فاطمه عليها السلام فرمود: المهدي من ولدک: مهدي از فرزندان توست. گنجي از علي عليه السلام نقل مي کند که نبي اکرم صلي الله عليه و آله فرمود: المهدي منا اهل البيت يصلحه الله في ليله: مهدي از ما اهل بيت است که خداوندامر و (ظهور) او را در شبي اصلاح فرمايد. حديث مزبور در جواهرالعقدين اثر احمد حنبل و سنن ابن ماجه و... از علي



[ صفحه 101]



عليه السلام نقل شده است. در غايه المرام از ابونعيم در کتاب حليه الاولياء، از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل مي کند که فرمود: المهدي منا اهل البيت يصلحه الله في ليله - او قال في يومين -: مهدي از ما اهل البيت استن که خداوند (امر ظهور) او را در يک شبي - يا فرمود: در دو روز-اصلاح نمايد. گنجي از انس بن مالک نقل مي کند که شنيد رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: نحن ولد عبد المطلب سادات اهل الجنه، انا، و حمزه و علي و جعفر و الحسن و الحسين و المهدي: ما فرزندان عبد المطلب سروران اهل بهشت هستيم: من، حمزه، علي، جعفر، حسن، حسين و مهدي. حافظ ابن ماجه در صحيح خود اين روايت را نقل کرده. و نيز در جواهر العقدين حديث مزبور را به نقل از ابونعيم، ثعلبي، صاحب اربعين، حموئي، حاکم و ديلمي آورده است. گنجي از ثوبان نقل مي کند که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمود: يقتل عند کنزکم ثلاثه کلهم ابن خليفه ثم لا يصير الي واحد منهم ثم تطلع الرايات السود من قبل المشرق فيقتلونکم قتلا لم يقتله قوم (الي ان قال) فاذا رايتموه فبايعوه و لو حبوا علي الثلج فانه خليفه الله المهدي: در جنب ذخائر شما سه تن کشته مي شوند که همگي فرزندان خليفه (فرزندان سه تن از خلفا) مي باشند. سپس به سوي هيچ يک از آنها کشيده نمي شوند. بعد از آن پرچمهاي سياه از جانب مشرق آشکار مي شوند، در ميان شما چنان کشتاري بر پا مي سازند که هيچ قومي



[ صفحه 102]



چنان نکرده است. (تا آنجا که فرمود:) پس چون او را ديديد، با وي بيعت نمائيد، حتي اگر به خزيدن بر روي برف باشد. زيرا او جانشين خدا مهدياست. حافظ ابن ماجه قزويني در سنن نيز اين روايت را نقل کرده است. در روايت مشابه ديگر، حديث نبوي چنين آمده است: ثم تجي ء الرايات السود فيقتلونهم قتلا لم يقتله قوم ثم يجي ء خليفه الله المهدي فاذا سمعتم به فائتوه فبايعوه فانه خليفه الله المهدي: بعد از آن، پرچمهاي سياه مي آيد. پس آنها را مي کشند، کشتني که هيچ قومي چنان نکرده است. سپس خليفه الله مهدي مي آيد. پس اگر به سوي او خوانده شديد، به سويش آئيد و با وي بيعت کنيد، هر چند که به خزيدن روي برف باشد. زيرا که او خليفه خدا مهدي است. گنجي گويد که اين، حديثي است با مضمون نيکو که به طريقي عالي به ما رسيده است. در اربعين ابونعيم علاوه بر نقل روايت مذکور، به سند خود از ثوبان، از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله نقل مي کند که فرمود: اذا رايتم الرايات السود و قد اقبلت من خراسان فاتوها و لو حبوا علي الثلج فان فيها خليفه الله المهدي: چون پرچمهاي سياه را که از خراسان مي آيد، مشاهده نموديد، به سوي آن روي آوريد هر چند به خزيدن بر برف باشد، که او مهدي خليفه خداست. در روايت نبوي ديگر به نقل از همين راوي آمده است: تجي ء الرايات السود من قبل المشرق کان قلوبهم زبر الحديد فمن سمع بهم فلياتهم فيبايعهم و لو حبوا علي الثلج: پرچمهاي سياه از جانب مشرق آشکار مي شود. گوئي که قلوب آنها



[ صفحه 103]



چون پاره پولاد است. پس هر که وصف آنان را شنيد، به سويشان گام نهد و با ايشان پيمان نبدد، هر چند که به خزيدن بر روي برف باشد. گنجي از عبدالله بن حارث بن جزء زبيدي، و او از نبي کرم صلي الله عليه و آله نقل مي کند که فرمود: يخرج ناس من المشرق فيوطئون للمهدي يعني سلطانه: مردمي از شرق خروج نمايند پس آماده ساز براي مهدي هستند يعني حکومتش. اين حديثي است صحيح و حسن که راويان موثق آن را نقل کرده اند و در سنن ابن ماجه قزويني ضبط شده است. در کنوز الدقائق از ثوبان نقل شده که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمود: اذا رايتم الرايات السود قد جاءت من قبل خراسان فاتوها فان فيها خليفه الله المهدي: چون پرچمهاي سياه را از جانب خراسان مشاهده نموديد، به سوي آن بار بنديد که در آن مهدي خليفه خداست. احمد در مسند و بيهقي در دلائل النبوه اين روايت را آورده اند. و در همان کتاب، از حضرت علي عليه السلام، و ايشان از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله، نقل شده که فرمود: يخرج رجل من وراء النهر يقال له الحارث حراث، علي مقدمته رجل يقال له منصور يوطن (او قال يمکن) لال محمد کما مکنت قريش لرسول الله صلي الله عليه و آله وجب علي کل مومن نصره (او قال اجابته): مردي از ماوراء النهر خروج مي کند به نام حارث که کشاورزي است. در مقابل او فردي است موسوم به منصور. او زمينه را براي آل محمد فراهم مي سازد، همان گونه که قريش زمينه را براي پيامبر آماده



[ صفحه 104]



ساختند. بر هر مسلماني ياري (اجابت) وي واجب است. ابوداود نيز اين حديث راروايت کرده. گنجي به نقل از علقمه بن عبدالله در روايتي آورده است که رسول خدا فرمود: ان اهل بيتي سيلقون بعدي بلاء و تشريدا و تطريدا حتي ياتي قوم من قبل المشرق و معهم رايات سود فيسالون الخير فلا يعطونه فيقاتلون فينصرون فيعطون ما سالوه فلا يقبلونه حتي يدفعوها الي رجل من اهل بيتي فيملاها قسطا کما ملاوها جورا فمن ادرک ذلک منکم فلياتهم و لو حبوا علي الثلج: خاندانم بعد از من دچار بلا و تبعيد و آوارگي مي شوند، تا اينکه قومي از شرق پديدار شوند که با خود پرچمهاي سياه دارند. آنان خير را مي طلبند اما به ايشان داده نمي شود پس به پيکار برخيزند و به پيروزي دست يابند. خواسته شان به آنان داده مي شود، اما آن را قبول نمي کنند تا آنکه به دست مردي از خاندانم بسپارند که زمين را مالامال از عدل سازد، همان گونه که آن را آکنده از ستم کرده باشند. پس هر که آن زمان را دريابد، عزم ايشان نمايد هر چند به خزيدن بر روي برف باشد. اين حديث در سنن ابن ماجه نيز آمده است. گنجي مي نويسد که ابن اعثم کوفي در کتاب الفتوح از حضرت امير عليه السلام نقل کرده که حضرتش فرمود: ويحا للطالقان فان لله عز وجل بها کنوزا ليست من ذهب و لا فضه و لکن بها رجال مومنون عرفوا الله حق معرفته و هم ايضا انصار المهدي في آخر الزمان:



[ صفحه 105]



آفرين بر طالقان. که در آنجا خداوند گنجهائي دارد که از طلا و نقره نيست، بلکه مرداني با ايمان هستند که خداوند را آن طور که شايسته اوست، شناخته اند و ياران مهدي در آخر الزمان مي باشند.. ونيزاز ابي سعيد خدري، و او از نبي مکرم، نقل مي کند که فرمود: ان في امتي المهدي يخرج يعيش خمسا او سبعا. زيد الشاک قلنا و ما ذاک قال سنين فيجي ء اليه الرجل فيقول يا مهدي اعطني فيحثي له في ثوبه ما استطاع ان يحمله: همانا در امت من مهدي است که ظهور مي نمايد و پنج يا هفت يا نه سال زمامدار مي باشد. (شک در سال دقيق از طرف زيد راوي خبر از ابي سعيد خدري است). گفتيم: آن زمان چگونه است؟ فرمود: سالهائي است که مردي نزد وي آيد و گويد: مهدي به من عطائي کن. پس او آن قدر در دامان آن مرد مي ريزد که توان حملش را داشته باشد. حافظ ترمذي اين حديث را حسن مي داند.

در اربعين از ابي سعيد خدري نقل شده که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمود: تملا الارض ظلما و جورا فيقوم رجل من عترتي فيملاها قسطا و عدلا يملک سبعا او تسعا: زمين ما لا مال از ظلم و جور مي شود تا اينکه مردي از خاندانم لواي قيام افرازد و جهان را آکنده از عدل و داد سازد. وي هفت يا نه سال زمامداري مي نمايد. گنجي از ابوسعيد، و او از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل مي کند که فرمود:



[ صفحه 106]



يکون في امتي المهدي ان قصر فسبع و الا فتسع تنعم فيه امتي نعمه لم ينعموا مثلها قط توتي الارض اکلها (کنوزها خ ل) و لا تدخر منه شيئا و المال يومئذ کدوس يقول الرجل فيقول يا مهدي اعطني فيقول خذ: در امت من مهدي مي باشد که اگر (دوران حکومتش) کوتاه باشد هفت سال، و الا نه سال خواهد بود. امتم در زمان او چنان غرق در نعمت مي شوند که قبل از آن هرگز آن طور نبوده باشند. زمين، خوردني هاي (معادن و گنجينه هاي) خود را آشکار مي سازد و چيزي از آنها را باقي نمي نهد. مال در آن روز به خروار ماند که مردي مي آيد و مي گويد: مهدي به من عطائي کن. و او مي گويد: (بيا هر چه مي خواهي) بگير. در مشکاه المصابيح ازابو سعيد نقل مي کند که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: بلائي بر اين امت وارد شود که مرد ملجا و ماوائي از ظلم نيابد تا به آن پناه برد. پس خداوند مردي از عترتم را برانگيزاند که به واسطه او زمين را آکنده از عدل و داد سازد، همان گونه که از ستم و بيداد پر شده باشد. ساکنان زمين و آسمان از او خشنود مي شوند. آسمان تمام خير و برکت خود را فرو مي بارد، و زمين همه نباتات خود را در پهنه خويش آشکار مي سازد. تا آنجا که در گذشتگان تمنا کنند که کاش در آن زمان زنده مي بودند. (مهدي) در ميانشان هشت يا نه سال زيست مي نمايد. حاکم در مستدرک خود، اين روايت را درج نموده و گفته است که حديثي صحيح مي باشد.

درکتاب فضل الکوفه نوشته محمد بن علي علوي از ابوسعيد خدري نقل مي کند که رسول اکرم صلي الله عليه و آله فرمود:



[ صفحه 107]



مهدي، هفت يا ده سال بر مردم حکم روائي کند. سعادتمندترين مردم به سبب او، اهل کوفه هستند. در کتاب اربعين، ابونعيم به سند خود از ابي سعيد خدري نقل مي کند که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: زمين لبريز از ظلم و ستم شود. بعد از آن مردي از اهل بيتم خروج نمايد و عرصه زمين را پر از عدل و داد کند همان طور که از ستم و بيداد پر شده باشد. گنجي به نقل از ام سلمه مي گويد که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: به هنگام مرگ خليفه اي، اختلافي پيش آيد. پس مردي از اهل مدينه خروج نموده و در حالت ترس و بيم به مکه مي گريزد. گروهي از اهالي مکه نزد او آمده و او را که رضا ندارد، (از اختفاء) بيرون آورده و بين رکن و مقام با وي بيعت مي نمايند. لشکري براي مقابله با وي از شام عازم آنجا مي شود. اما در صحراي بيداء بين مکه و مدينه در کام زمين فرو مي رود. چون مردم چنين مي بينند برگزيدگان شام و گروههائي از اهالي عراق به سوي او شتافته و پيمان ياري با وي مي بندند. سپس مردي که دائي هايش از قبيله کلب هستند به سوي او هجوم مي آورد، او (مهدي عليه السلام) سپاهي به پيکارش مي فرستد که بر وي پيروز مي گردند. زيانکار آنکه در آنجا حضور نداشته باشد. او مال را (عادلانه) تقسيم مي کند. به سنت پيامبر در ميان مردم رفتار مي نمايد. و يلقي الاسلام بجرانه الي الارض فيلبث سبع سنين ثم يتوفي و يصلي



[ صفحه 108]



عليه المسلمون: اسلام را در پهنه گيتي مي گسترد. و هفت سال حکومتش بطول مي انجامد. بعد از آن در مي گذرد و مسلمانان بر او نماز مي گزارند. در مشکاه المصابيح، حديث مزبور به روايت ابوداود، احمد بن حنبل، ابويعلي، و بيهقي آمده است، و همينطور در جواهر العقدين نقل شده. گنجي به نقل از ابوداود گويد که برخي راويان دوران حکومت مهدي عليه السلام را طبق گفته هشام نه سال و برخي ديگر هفت سال ثبت نموده اند. و اين بنا به قول حافظ ترمذي، ابن ماجه قزويني و ابوداود است. ابوهريره گويد که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: کيف انتم اذا ابن مريم فيکم و امامکم منکم: چگونه ايد شما آن هنگام که زاده مريم (حضرت مسيح) در ميان شما باشد و امامتان از خودتان. اين حديثي است حسن و صحيح که بر صحت آن ميان محدثان بزرگ اهل سنت اتفاق نظر وجود دارد. راوي آن محمد بن شهاب زهري است و بخاري و مسلم در صحيح خود آن را ذکر کرده اند. و نيز گنجي از جابر انصاري، و او از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله نقل مي کند که حضرتش فرمود: لا تزال طائفه من امتي يقاتلون علي الحق ظاهرين الي يوم القيامه فينزل عيسي بن مريم فيقول اميرهم تعال صل بنا فيقول: بعضکم علي بعض امراء تکرمه من الله لهذه الامه: پيوسته چنين است که طائفه اي از امت من در راه حق نبرد مي کنند



[ صفحه 109]



تا هنگامه قيامت ظفرمند و پيروزند. عيسي بن مريم (از آسمان) فرود آيد. اميرشان (مهدي) به وي مي گويد: جلو بايست تا ما با تو نماز گزاريم. اما او اظهار مي دارد: شمائيد پيشوا و مقتداي خلق، و اين منصبي است ارجمند که خدا به اين امت عنايت فرموده است. گنجي گويد که اين حديثي است صحيح و حسن که مسلم آن را در صحيح خود آورده است. در جاي ديگر اظهار مي دارد که اين روايت را حارث بن ابي اسامه در مسند خود، و حافظ ابونعيم در عوالي نقل کرده اند. مولف گويد: ابونعيم نيز در اربعين، حديث مزبور را آورده. در روايت او، اميرهم المهدي وجود دارد. سپس گنجي مي افزايد: اين حديث تاويل بردار نيست، زيرا به صراحت بيان مي دارد که عيسي بن مريم، امير مسلمين يعني مهدي را مقدم بر خود مي دارد. و تاويل آن کس که مي گويد: معني امامتان از شماست، يعني کتابتان را در ميان شما پياده مي سازد باطل است. سپس او توضيحاتي داده که ما حصل آنها اين است که احاديث مزبور دال بر آنند که عيسي عليه السلام در نماز به مهدي عليه السلام اقتدا مي کند، در برابر او پيکار مي نمايد و دجال را به قتل مي رساند. آن گاه مي افزايد که روايات مزبور به طرق صحيح نقل شده و نزد شيعه و سني مقبول مي باشد و مورد اجماع کافه اهل اسلام است. اساس دلالت اين احاديث بر اين مطلب است که مهدي برتر از عيسي است (وي همينطور ادامه مي دهد تا آنجا که مي گويد:) تائيد بر اين سخن روايتي است طولاني که حافظ ابوعبدالله ابن ماجه قزويني در مورد نزول حضرت عيسي عليه السلام نقل کرده. در روايت آمده است که از رسول خدا صلي الله عليه و آله پرسيدند که عرب در آن روز کجايند؟ فرمود:



[ صفحه 110]



هم يومئذ قليل وجلهم ببيت المقدس و امامهم قد تقدم يصلي بهم الصبح اذ نزل بهم عيسي بن مريم صلي الله عليه فرجع ذلک الامام ينکص يمشي القهقري ليتقدم عيسي يصلي بالناس فيضع عيسي يده بين کتفيه ثم يقول له تقدم: ايشان در آن روز اندکند و بيشترشان در بيت المقدس هستند، صبحگاهان امامشان مي خواهد بر آنان نماز گزارد که عيسي بن مريم صلي الله عليه فرا مي رسد. آن امام به عقب مي رود تا عيسي بر مردم نماز گزارد. اما وي دست بر کتفش مي نهد و مي گويد: شما مقدم شويد. گنجي گويد که اين حديثي است حسن و صحيح که ابن ماجه در سنن آن را از ابوامامه باهلي نقل کرده است، و ما آن را به اجمال آورديم. حافظ ابونعيم اصفهاني روايت ابوامامه را چنين ثبت نموده: از رسول خدا پرسيده شد: يا رسول الله، عرب در آن روز کجايند؟ فرمود: هم يومئذ قليل وجلهم ببيت المقدس و امامهم المهدي رجل صالح. ايشان در آن روز اندکند و اکثرشان در بيت المقدس مي باشند. امامشان مردي صالح به نام مهدي است. اين حديثي است حسن. در جواهر العقدين با حديثي مرفوع به نقل از حذيفه مي نويسد: يلتفت المهدي و قد نزل عيسي بن مريم عليهما السلام کانما يقطر من شعره الماء فيقول المهدي له: تقدم صل بالناس: فيقول: انما اقيمت الصلاه لک. فيصلي خلف رجل من ولدي: مهدي متوجه مي شود، به تحقيق عيسي بن مريم (از آسمان) نازل شده است در حالي که گوئي از موهايش آب مي چکد. مهدي به او مي گويد: جلو بايست و بر مردم نماز گزار. پاسخ مي دهد: نماز براي



[ صفحه 111]



تو بر پا شده. پس (مهدي به نماز مي ايستد) و او - عيسي - به مردي از فرزندانم اقتداء مي کند. طبراني و ابن حبان در صحيح خود به روايت عقبه بن عامر مانند اين حديث را ضبط نموده اند. در اربعين از ابوسعيد خدري نقل مي کند که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمود: منا الذي يصلي عيسي بن مريم خلفه: از ماست آنکه عيسي بن مريم در پشت سرش نماز مي گزارد. حافظ ابونعيم بن حماد در کتاب الفتن به سند خود از هشام بن محمد اين حديث نبوي را نقل کرده است. المهدي الذي يوم عيسي بن مريم: مهدي آن کسي است که امام عيسي بن مريم(در نماز)مي شود. ترمذي در سنن از مجمع بن جاريه انصاري، و او از رسول اکرم صلي الله عليه و آله نقل مي کند که فرمود: يقتل ابن مريم الدجال بباب لد: زاده مريم، دجال را در جنب دروازه لد مي کشد. گنجي از ابي سعيد خدري، و او از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل مي کند که فرمود: المهدي مني، اجلي الجبهه، افني الانف، يملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما، يملک سبع سنين: مهدي از من است. او داراي پيشاني فراخ و بيني کشيده است. زمين را آکنده از عدل و داد مي سازد همان گونه که از ظلم و جور پر شده باشد. هفت سال دوران زمامداريش به طول مي انجامد.



[ صفحه 112]



و مي گويد که اين حديثي است حسن و صحيح که از حافظ از ابوداود سجستاني و ديگر حفاظ همچون طبراني، در کتب خود ضبط کرده اند. در مشکاه المصابيح مي نويسد که حمويني و ابن جوزي حديث فوق را روايت نموده اند. ابن جوزي گويد: اجلي الجبهه يعني کسي که موي مقابل سر ندارد، و قنا به معني انحناء در بيني مي باشد. در اربعين از ابوسعيد خدري، و او از رسول خدا صلي الله عليه و آله، روايت شده که حضرتش فرمود: المهدي منا اهل البيت رجل من امتي، اسم الانف، يملا الارض عدلا کما ملئت جورا: مهدي از ما خاندان وحي است. او مردي از امتم مي باشد که بيني کشيده و زيبائي دارد. زمين را پر از عدل مي کند، همان گونه که از ستم پر شده باشد. گنجي مي نويسد که ابن شيرويه ديلمي در بال الف و لام کتاب فردوس، به اسناد خود از ابن عباس روايت مي کند که او گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: المهدي طاوس اهل الجنه: مهدي (در زيبائي) طاووس بهشتيان است. و به اسناد خود از حذيفه بن يمان، از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل مي کند که حضرتش فرمود: المهدي من ولدي وجهه کالقمر (کالکوکب خ ل) الدري، يملا الارض عدلا کما ملئت جورا، يرضي بخلافته اهل السماوات و اهل الارضين و الطير في الجو يملک عشرين سنه: مهدي از فرزندان من است. چهره اش بمانند ماه (يا ستاره) تابان مي درخشد. زمين را پر از عدل مي سازد همان گونه که از ستم آکنده شده باشد. اهل آسمانها و زمينها و پرندگان آسمان از خلافتش خشنود و خرسند شوند. بيست سال حکمرواي عالم باشد. در جواهر العقدين، حديث مزبور به نقل از روياني، طبراني، ابونعيم و نيز



[ صفحه 113]



ديلمي آورده شده است. گنجي به سند خود از حذيفه، و او از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل مي کند که حضرتش فرمود: المهدي رجل من ولدي، علي خده الايمن خال کانه کوکب دري، يملا الارض عدلا کما ملئت جورا، يرضي بخلافته اهل الارض و اهل السماء و الطير في الجو: مهدي مردي از فرزندانم است. بر گونه راستش خالي وجود دارد که در جلوه و جمال، ستاره اي درخشان را ماند. اهل زمين و آسمان و نيز پرندگان فضا به خلافتش خرسندند. و مي گويد که اين حديثي است حسن که به دست ما رسيده، و ما خدا را شکر گزاريم راوي آن جمعي از محدثان متبحر هستند، و سندش نزد ما شناخته شده است. ابونعيم در اربعين به سند خود از حذيفه، و او از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله نقل نموده که حضرتش فرمود: المهدي رجل من ولدي وجهه کالکوکب الدري: مهدي مردي از فرزندانم مي باشد که سيمايش به سان اختر تابان پر تو افشان است. گنجي به سند خود از ابي امامه باهلي در روايتي نقل مي کند که مردي از طايفه عبد قيس به نام مستورد بن غيلان از حضرت پرسيد: اي رسول خدا، امام مردم در آن روز کيست؟ فرمود: المهدي من ولدي، ابن اربعين سنه، کان وجهه کوکب دري في خده الايمن خال اسود، عليه عباءتان قطوانيتان، يستخرج الکنوز و يفتح مدائن الشرک:



[ صفحه 114]



مهدي از فرزندان من است که - بصورت - چهل ساله باشد. سيمايش ماه تابان را ماند. بر گونه راستش خال سياهي قرار دارد. عبا و ردائي قطواني در بر پوشيده است. گنجهاي زمين را بيرون آورد و شهرهاي شرک را فتح نمايد. شبيه اين حديث را طبراني در معجم کبيرخود آورده است. و از عبد الرحمن بن عوف، و او از نبي اکرم صلي الله عليه و آله نقل مي کند که فرمود: ليبعثن الله رجلا من عترتي، افرق الثنايا اجلي الجبهه، يملا الارض عدلا و يفيض المال فيضا: خداوند مردي از خاندانم را برانگيزاند که ميان دندانهاي پيشينش فاصله دارد و پيشانيش فراخ است. زمين را آکنده از عدل سازد و مال بسيار بخشد. حافظ ابونعيم در عوالي اين حديث را اخراج نموده است. ابوهريره از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل مي کند که فرمود: لا تقوم الساعه حتي يملک رجل من اهل بيتي، يفتح القسطنطينيه و جبل الديلم، و لو لم يبق الا يوم لطول الله ذلک اليوم حتي يفتحها: قيامت بر پا نمي گردد تا آنکه مردي از خاندانم (بر جهان) حکم فرما شود. او قسطنطنيه و کوه ديلم را فتح نمايد. و اگر از دنيا باقي نماند مگر يک روز، خداوند چنان طولانيش سازد تا (او قيام نمايد و) آنها را فتح کند. گنجي گويد که اين سياق کلام حافظ ابونعيم است. و نيز گويد: اين بدون شک و ترديد، و طبق اتفاق نظر روايات همان مهدي است. و گويد: از ابوهارون عبدي نقل مي کند که گفت: نزد ابوسعيد خدري آمدم و گفتم: آيا در جنگ بدر حضور داشتي؟ گفت: آري گفتم: آيا حديثي را که از رسول خدا در فضائل علي عليه السلام شنيده اي، برايم نمي گوئي؟ گفت. بلي، پيامبر



[ صفحه 115]



خدا به بيماري اي دچار شده بود و هنوز دوران نقاهت را مي گذراند. روزي فاطمه سلام الله عليها به عيادت پدر آمد. من در سمت راست حضرت نشسته بودم. چون ضعف پيامبر را ديد، گريه راه گلويش را گرفت و اشک از ديدگانش جاري شد. پيامبرفرمود: مايبکيک يا فاطمه: اي فاطمه چه چيز ترا به گريه آورده است؟ عرض کرد: اخشي الضيعه يا رسول الله: از تنگنا و تباه کردن (مرا پس از شما) اي رسول خدا مي ترسم. فرمود: يا فاطمه اما علمت ان الله اطلع الي الارض اطلاعه فاختار منهم اباک فبعثه نبيا، ثم اطلع ثانيه فاختار منهم بعلک فاوحي الي فانکحته و اتخذته وصيا، اما علمت انه بکرامه الله اياک زوجک اغزرهم علما و اکثرهم حلما و اقدمهم سلما: اي فاطمه، آيا نمي داني که خداوند به زمين توجه نمود و از اهل آن پدرت را برگزيد و پيامبرش قرار داد. بعد از آن توجه ديگري نمود، و شوهرت را برگزيد و به من وحي نمود که او را به نکاحت در آورم و جانشينم قرار دهم. آيا نمي داني به سبب ارجمندي بسيار تو در نزد خداوند، همسر تو را از عالم ترين امت و برد بارترين آنها و نخست مسلمان از ايشان قرارداد. راوي گويد که فاطمه سلام الله عليها مسرور گشت و حضرت رسول فضائل بيشتري از محمد و آل محمد را بيان نمود. آن گاه رسول عظيم الشان فرمود: يا فاطمه و لعلي ثمانيه اضراس (يعني مناقب): ايمان بالله و رسوله، و حکمته، و زوجته و سبطاه (و ولداه خ ل) الحسن و الحسين و امره بالمعروف و نهيه عن المنکر. يا فاطمه انا اهل بيت اعطينا ست خصال لم يعطها احد من الاولين و لا يدرکها احد من الاخرين غيرنا: نبينا خير الانبياء و هو



[ صفحه 116]



ابوک و وصينا خير الاوصياء و هو بعلک و شهيدنا خير الشهداء و هو حمزه عم ابيک و منا سبطا هذه الامه و هما ابناک و منا مهدي الامه الذي يصلي عيسي خلفه: اي فاطمه، خداوند به علي هشت والائي و برتري عطا فرمود. ايمان به خدا و رسول، حکمتش، همسر (بي همتايش)، دو فرزندش حسن و حسين، امر نمودش به معروف و نيکي و باز داشتش از منکر و زشتي. اي فاطمه، ما خانداني هستيم که به ما شش ويژگي عطا شده که هيچ کس از اولين و آخرين از آن بهره اي ندارند. پيامبر ما که برترين انبياء است و او پدر تو مي باشد، وصي ما که بهترين اوصياست و او شوهر توست و شهيد ما بهترين شهيدان است و او حمزه عموي پدرت مي باشد، و ما دو نوه در اين امت داريم که آن دو پسر تو هستند و از ماست مهدي امت که عيسي در پشت سرش نماز مي گزارد. سپس بر شانه حسين عليه السلام زد و فرمود: من هذا مهدي الامه: از اين است مهدي امت. اين روايت را نيز دار قطني صاحب الجرح و التعديل آورده است. ابونعيم در اربعين به سند خود از علي بن هلال، و او از پدرش، همانند اين حديث را نقل کرده. ليکن در آنجا آمده است که حضرت فرمود: اعطانا الله عزوجل سبع خصال: خداوند عزيز و جليل به ما هفت ويژگي ارزاني داشت. و ويژگي اضافه شده چنين بيان گرديده است:



[ صفحه 117]



و منا من له جناحان يطير في الجنه مع الملائکه حيث يشاء: و از ماست آنکه دو بال دارد و در بهشت با ملائکه هم پرواز است و هر جا که خواهد پر کشد. و بعد از ذکر امام حسن و امام حسين عليهما السلام نيز فرموده: و الذي بعثني ان منهما مهدي هذه الامه اذا صارت الدنيا هرجا و مرجا و تظاهرت الفتن و انقطعت السبل و اغار بعضهم علي بعض فلا کبير يرحم صغيرا و لا صغير يوقر کبيرا فيبعث الله عند ذلک منهما من يفتح حصون الضلاله و قلوبا غلفا يقوم بالدين في آخر الزمان کما قمت به في اول الزمان و يملا الارض عدلا کما ملئت جورا: قسم به آنکه مرا به رسالت مبعوث نمود، از اين دو، مهدي اين امت خواهد بود. چون دنيا به هرج و مرج گرايد، و در فتنه و آشوب فرو رود، و راهها ناامن شوند، و مردم به چپاول يکديگر پردازند، و نه بزرگي به کوچکي رحم کند و نه کوچکي احترام بزرگتر نگه دارد، در آن هنگام خداوند از نسل آن دو فردي را برانگيزاند که پيروزمندانه برج و باروهاي ضلالت را فتح نمايد، و قلوب در بسته (و مهر خورده) را بگشايد. او در آخر زمان دين را به پا مي دارد همان گونه که من در اول زمان آن را به پا داشتم. زمين را مالامال از عدل نمايد، بعد از اينکه پر از ظلم شده باشد. در جواهر العقدين از عبايه ابن ربعي، و او از ابوايوب انصاري نقل شده است که رسول خدا صلي الله عليه و آله به دخت اطهرش فاطمه سلام الله عليها فرمود: منا خير الانبياء و هو ابوک و منا خير الاوصياء و هو بعلک و منا خير الشهداء و هو عم ابيک حمزه و منا من له جناحان يطير بهما في الجنه حيث يشاء و هو ابن عم ابيک جعفر و منا سبطا هذه الامه سيدا شباب اهل الجنه الحسن و الحسين و هما ابناک و منا المهدي و هو من ولدک:



[ صفحه 118]



از ماست بهترين انبياء که او پدر توست، از ماست بهترين اوصياء که آن شوهر توست، از ماست بهترين شهداء که او حمزه عموي پدر توست، از ماست آن کسي که دو بال دارد و در بهشت به هر جا که خواهد پرواز کند و او جعفر پسر عموي پدر توست، و از ماست دو نوه اين امت حسن و حسين که سروران جوانان بهشت و پسران تواند، و از ماست مهدي که از فرزندان تو است. اين حديث را طبراني در الاوسط نقل نموده است. گنجي به اسناد خود از ابونضره نقل مي کند که گفت. ما نزد جابر بوديم... رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: يکون في آخر امتي خليفه يحثي المال حثيا لا يعده عدا: در فرجام امت من، جانشيني از من خواهد بود که مال را فراوان مي بخشد که آن را به حساب نمي آورد. راوي گويد: به ابونضره و ابوالعلاء گفتم: آيا او عمر بن عبد العزيز است؟ گفتند: نه. گنجي گويد که اين حديثي است حسن و صحيح که مسلم آن را در صحيح خود آورده است. و نيز گنجي به اسناد خود از ابونضره، و او از ابوسعيد نقل مي کند که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: من خلفائکم خليفه يحثو المال حثيا لا يعده عدا: از خلفاي شما، خليفه اي است که مال را فراوان مي بخشد که آن را به حساب نمي آورد. و گويد که اين حديث صحيح و ثابت است که حافظ مسلم در صحيح خود آن را آورده است. و از ابوسعيد و جابر بن عبدالله نقل مي کند که آن دو گفتند. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:



[ صفحه 119]



يکون في آخر الزمان خليفه يقسم المال و لا يعده: در آخر الزمان خليفه اي خواهد بود که مال را (ميان مردم) تقسيم مي کند و آن را حساب نمي نمايد. که اين عبارت مسلم در صحيح است. و از ابوسعيد خدري نقل مي کند که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: ابشرکم بالمهدي يبعث في امتي علي اختلاف من الناس و زلازل يملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما، يرضي عنه ساکن السماء و ساکن الارض يقسم المال صحاحا (فقال رجل: ما صحاحا؟ قال: بالسويه بين الناس) و يملا الله قلوب امه محمد غني و يسعهم عدله حتي يامر مناديا ينادي يقول: من له في المال حاجه؟ فما يقوم الا رجل واحد فيقول: انا. فيقول: ائت السدان (يعني الخازن) فقل له: ان المهدي يا مرک ان تعطيني مالا. فيقول له: احث حتي اذا جعله في حجره و ابرزه ندم. فيقول: کنت اجشع امه محمد نفسا اعجز عما وسعهم فيرده و لا يقبل منه. فيقال له: انا لا ناخذ شيئا اعطيناه ست و سبع او تسع سنين. ثم لا خير في العيش بعده (او قال ثم لا خير في الحياه بعده): بشارت مي دهم شما را به مهدي. او در اختلاف مردم و اضطرابها در ميان امتم برانگيخته مي شود. زمين را آکنده از عدل و داد مي سازد همان گونه که از ظلم و ستم پر شده باشد. ساکنان آسمان و زمين از او خرسند مي شوند. مال را به طور صحاح بين مردم تقسيم مي کند. پس مردي گفت: صحاح چيست؟ فرمود: به مساوات در بين مردم. خداوند (در آن هنگام) قلوب امت محمد را غنا مي بخشد و عدلش همه را فرا مي گيرد، تا آنجا که منادي را فرمان دهد که ندا کند: هر که نياز به مال دارد، بيايد بگيرد. هيچ کس بر نمي خيزد مگر يک مرد که برخاسته و تقاضاي مقداري مال مي کند. (مهدي) به او مي فرمايد: نزد خزانه دار برو و بگو که مهدي مرا فرستاده تا به من عطائي کني. (خزانه دار) به او گويد. دامنت را بگير. پس آن قدر



[ صفحه 120]



در آن مي ريزد که توان حملش را نيابد. او پشيمان مي شود و مي گويد من از همه امت محمد حريص تر و از تمامي آنها ناتوان تر بودم. پس آن مال را بر مي گرداند، اما از او قبول نمي شود و به وي گفته مي شود ما چيزي را که داديم پس نمي گيريم. بر اين منوال، هفت يا هشت يا نه سال مي گذرد. سپس خيري بعد از آن در زندگي نيست. و مي گويد که اين حديثي است حسن که بزرگ اهل حديث يعني احمد بن حنبل آن را در مسندش آورده است. حديث دو گونه روايت شده، يکي به طور مفصل که احمد بن حنبل آورده، و ديگر به طور مختصر که در صحيح مسلم نقل شده است. در اسعاف الراغبين مانند حديث مذکور نقل شده و گفته است که احمد و ماوردي آن را آورده اند و در آن آمده است که حضرت فرمود: ابشروا بالمهدي رجل من قريش من عترتي: بشارت باد شما را به مهدي، مردي از قريش، از عترتم. و همچنين آمده است که شش يا هفت يا نه سال در ميان مردم حکومت مي کند. ابونعيم دراربعين به سند خود از ابوسعيد خدري نقل مي کند که حضرت محمد صلي الله عليه و آله فرمود: يخرج المهدي في امتي يبعثه الله غياثا للناس تنعم الامه و تعيش الماشيه و تخرج الارض نباتها و يعطي المال صحاحا: مهدي در ميان امتم قيام مي نمايد. خداوند او را به عنوان فرياد رسي مردمان مبعوث مي فرمايد. امت (اسلام) در زمان او غرق در رفاه و نعمت مي شوند، و حتي حيوانات در خوشي زندگي مي کنند. زمين سراسر سر سبز و خرم مي شود. و او مال را بطور مساوي (بين مردم) تقسيم مي نمايد. گنجي به اسناد خود از ابوسعيد خدري نقل مي کند که حضرت رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:



[ صفحه 121]



يکون عند انقطاع من الزمان و ظهور من الفتن رجل يقال له المهدي، عطاوه هنيئا: به هنگام انقطاع زمانه و ظهور فتنه ها، مردي (قيام خواهد نمود) که به او مهدي گويند. عطاي او دلپذير است. و مي گويد که اين حديثي است حسن که ابونعيم آن را نقل کرده است. و به اسناد خود از عبدالله بن عمر نقل مي کند که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: يخرج المهدي و علي راسيه غمامه فيها مناد يناد(هذا المهدي خليفه الله (فاتبعوه خ): مهدي خروج مي نمايد در حالي که بر بالاي سرش ابري قرار دارد و ندا دهنده اي در آن ندا مي دهد که اين مهدي خليفه خداست، (او را پيروي نمائيد). و گويد که اين حديث حسن است که بهتر از اين طريق، از طريق ديگر به ما نرسيده است. و از عبدالله بن عمر نقل مي کند که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: يخرج المهدي و علي راسه ملک ينادي ان هذا المهدي فاتبعوه: مهدي خارج مي شود در حالي که فرشته اي بر فراز سرش است که ندا مي دهد: اين مهدي است، فرمانش را گردن نهيد. و مي گويد که اين حديثي است حسن که حافظان و بزرگان حديث مانند ابونعيم و طبراني و ديگران آن را نقل کرده اند. و به اسناد خود از جابر بن عبدالله نقل مي کند که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:



[ صفحه 122]



سيکون بعدي خلفاء و من بعد الخلفاء امراء و من بعد الامراء ملوک جبابره ثم يخرج المهدي من اهل بيتي يملاها عدلا کما ملئت جورا: بعد از من خلفائي هستند، و بعد از خلفاء امرائي، و بعد از امراء پادشاهاني ستمگر، سپس مهدي از اهل بيتم قيام مي کند. او زمين را آکنده از عدل مي سازد همان گونه که از ظلم پر شده باشد. گنجي مي افزايد که حافظ ابونعيم در فوائد و طبراني در معجم کبير خود، حديث را روايت کرده اند. در اربعين نظير حديث فوق آمده ولي به جاي عبارت: ثم يخرج المهدي، عبارت: ثم يخرج رجل من اهل بيتي، نقل شده است. گنجي به سند خود از ابوسعيد خدري نقل مي کند که نبي مکرم صلي الله عليه و آله فرمود: تتنعم امتي في زمن المهدي نعمه لم يتنعموا مثلها قط يرسل السماء عليهم مدرارا و لا تدع الارض شيئا من نباتها الا اخرجته: امتم در زمان مهدي در چنان نعمت و آسايشي قرار مي گيرند که هرگز مثل آن را نديده باشند. باران فراوان بر آنان باريده مي شود و زمين سراسر سبز و خرم مي شود. و مي گويد که اين حديثي است حسن، و حافظ ابوالقاسم طبراني در معجم کبير خود آن را ضبط کرده است. ابونعيم در اربعين از ابوسعيد خدري نقل مي کند که رسول اکرم صلي الله عليه و آله فرمود: يکون من امتي المهدي ان قصر عمره فسبع سنين و الا فثمان و الا فتسع تنعم امتي في زمانه نعيما لم يتنعموا مثله قط البر و الفاجر يرسل الله السماء عليه مدرارا و لا تدخر الارض شيئا من نباتها: مهدي از امت من مي باشد. اگر عمر (حکومت) او کوتاه باشد، هفت سال و الا هشت يا نه سال به طول مي انجامد. امتم در دوران



[ صفحه 123]



او در چنان خوشي و نعمتي قرار مي گيرند که هرگز نيکو کار يا گنهکار مانند آن را نديده باشد. خداوند باران را بر آنان پيوسته مي باراند و زمين چيزي از گياهان خود را در خود فرو نمي گذارد. گنجي به اسناد خود از عبدالله بن عمر نقل مي کند که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: يخرج المهدي من قريه باليمن يقال لها کرعه: مهدي از قريه اي در يمن به نام کرعه قيام مي کند. و گويد اين حديثي است حسن که ابوالشيخ اصفهاني در عوالي آن را آورده است. مولف اظهار مي دارد: شهاب الدين فضل الله در کتاب المعتمد نوشته است که در يمن قريه اي به اين نام وجود ندارد. و نيز گنجي به اسناد خود از علي عليه السلام نقل مي کند که ايشان به حضرت رسول صلي الله عليه و آله عرض نمود: يا رسول الله امنا آل محمد المهدي ام من غيرنا. اي رسول خدا، آيا مهدي از ما آل محمد است يا از غير ما؟ حضرت فرمود: لا بل منا يختم الله به الدين کما فتح بنا و بنا ينقذون من الفتنه کما انقذوا من الشرک، بنا يولف الله بين قلوبهم بعد عداوه الفتنه کما الف بين قلوبهم بعد عداوه الشرک، و بنا يصبحون بعد عداوه الفتنه اخوانا کما اصبحوا بعدا عداوه الشرک اخوانا في دينهم: نه، بلکه از ماست. خداوند دين را به واسطه او فرجام مي بخشد، همان گونه که آن را توسط ما بنياد نهاد. به سبب ماست که از فتنه ها رهانيده شوند کما اينکه از شرک نجات داده شدند. به سبب ما است که خداوند بعد از دشمني حاصل از فتنه ها، ميان قلوب ايشان پيوند مي دهد همان گونه که بعد از کينه ناشي از شرک دلهايشان را به هم الفت بخشيد. به واسطه ماست که بعد از ستيزه جوئي ناشي



[ صفحه 124]



از فتنه، با هم برادر مي شوند چنانکه بعد از عداوت شرک در دينشان برادر گرديدند. گنجي گويد که اين حديث، حسن و عالي است و محدثان بزرگ آن را در کتب خود ذکر کرده اند، از آن جمله اند. طبراني در المعجم الاوسط، ابونعيم در حليه الاولياء عبد الرحمان بن حماد در عوالي. ابونعيم در اربعين به اسناد خود از ابوسعيد خدري نقل مي کند که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: يخرج رجل من اهل بيتي و يعمل بسنتي و ينزل الله له البرکه من السماء و تخرج له الارض برکتها و تملا به الارض عدلا کما ملئت ظلما و جورا و يعمل علي هذه الامه سبع سنين و ينزل بيت المقدس: مردي از خاندانم قيام مي کند که به سنت من عمل مي نمايد. خداوند برکت را از آسمان بر او فرو مي بارد، و زمين برکات خود را برايش ارائه مي دهد. به واسطه او جهان را گستره عدل فرا مي گيرد، همان گونه که ظلمت جور و ستم آن را پوشانده باشد. هفت سال بر مردم فرمانروائي مي کند و بر بيت المقدس فرود مي آيد. در اينجا پايان آنچه از احاديث است که محمد بن يوسف گنجي شافعي در کتاب البيان في اخبار صاحب الزمان، و ابونعيم حافظ اصفهاني صاحب حليه الالباء در اربعين آورده بودند. سمهودي شافعي در جواهر العقدين، محمد خواجه پارساي بخاري در فصل الخطاب، محمد بن ابراهيم حمويني شافعي در فرائد السمطين و صبان در اسعاف الراغبين تعدادي از احاديث اهل سنت را درباره حضرت مهدي عليه السلام آورده اند. ما برخي از اين احاديث را در اين بخش مي آوريم.

1- جواهر العقدين: قتاده گويد که از سعيد بن مسيب پرسيدم:



[ صفحه 125]



آيا مهدي حق است؟ گفت: آري، حق است. او از فرزندان فاطمه است. پرسيدم: از کداميک از فرزندان فاطمه؟ گفت: تا همينجا بس است. (بيشتر از اين نبايد بداني). احمد بن حنبل در مسند از پيامبر نقل مي کند که فرمود: لا تقوم الساعه حتي تملا الارض ظلما و عدوانا ثم يخرج من عترتي من يملاها قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا: قيامت بر پا نمي گردد تا آنکه زمين از ظلم و ستم پر شود. سپس فردي از عترتم ظهور مي نمايد که آن را پر از عدل و داد مي سازد همان گونه که از ظلم و ستم لبريز شده باشد. عايشه ازنبي اکرم صلي الله عليه و آله نقل مي کند که حضرتش فرمود: المهدي رجل من عترتي يقاتل علي سنتي کما قاتلت انا علي الوحي: مهدي مردي از عترتم مي باشد که بر سنت من پيکار مي کند، همان گونه که من بر پايه وحي نبرد نمودم. بصير نصر بن حماد اين روايت را نقل نموده است. و از علي عليه السلام نقل مي کند: اذا قام قائم آل محمد صلي الله عليه و آله جمع الله له اهل الشرق و اهل المغرب فيجتمعون کما يجتمع قزع الخريف فاما الرفقاء فمن اهل الکوفه و اما الابدال فمن اهل الشام:



[ صفحه 126]



چون قيامگر خاندان محمد لواي قيام برافرازد، خداوند از شرق و غرب عالم سپاهيانش را جمع مي سازد، همان گونه که ابرهاي پراکنده پائيزي به هم پيوند مي خورند. رفقا و دوستان از اهل کوفه و ابدال از اهل شام هستند. پايان جواهر العقدين

2 - فرائد السمطين: جابر بن عبدالله انصاري از پيامبر خدا نقل مي کند که فرمود: من انکر خروج المهدي فقد کفر بما انزل علي محمد صلي الله عليه و آله و من انکر خروج الدجال فقد کفر: هر آنکه قيام مهدي را انکار ورزد، پس به تحقيق که بر آنچه بر محمد صلي الله عليه و آله نازل شده، کافر گشته است. و هر آنکه خروج دجال را منکر گردد، پس به تحقيق که کافر گرديده است. سعيد بن جبير ازابن عباس، و او از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل مي کند که حضرتش فرمود: ان خلفائي و اوصيائي و حجج الله علي الخلق بعدي الاثنا عشر اولهم علي و آخرهم ولدي المهدي، فينزل روح الله عيسي بن مريم فيصلي خلف المهدي و تشرق الارض بنور ربها و يبلغ سلطانه المشرق و المغرب: جانشينان و اوصياي من و حجت هاي خدا بعد از من بر خلائق دوازده نفرند. اولينشان علي است و آخرينشان فرزندم مهدي. روح الله عيسي بن مريم فرود مي آيد و پشت سر مهدي نماز مي خواند. زمين به نور پروردگارش (در ظهور او) درخشندگي يابد و گستره سلطنتش شرق و غرب عالم را فراگيرد. عبايه بن ربعي از ابن عباس، و او از نبي اکرم صلي الله عليه و آله نقل مي کند که



[ صفحه 127]



حضرتش فرمود: انا سيد النبيين و علي سيد الوصيين و ان اوصيائي بعدي اثنا عشر اولهم علي و آخرهم المهدي: من سالار انبياء هستم و علي آقاي جانشينان مي باشد. جانشينان بعد از من دوازده نفرند، اولينشان علي و آخرينشان مهدي است. پايان مطالب فرائد السمطين.

3- اسعاف الراغبين: در روايات آمده است که به هنگام ظهور مهدي، فرشته اي در بالاي سرش بانگ مي زند: هذا المهدي خليفه الله فاتبعوه: اين مهدي خليفه خداست، فرمانش را گردن نهيد. پس مردم پيشوائيش را پذيرا مي شوند و محبت او سراسر وجودشان را فرا مي گيرد. او تمام نقاط گيتي را تحت سيطره حکومت خود در مي آورد. خداوند متعال به وسيله سه هزار ملک او را ياري مي دهد. اهل کهف نيز سر از غار برداشته، در صف يارانش قرار مي گيرند. جبرئيل در طلايه سپاهش و ميکائيل در فرجام آن قرار دادند. مهدي تابوت سکينه را از غار انطاکيه و اسفار تورات را از کوهي در شام که زيارت گاه يهوديان است، بيرون مي آورد. در نتيجه جمع کثيري از آنان به اسلام مي گروند. از نبي اکرم صلي الله عليه و آله روايات متواتري رسيده مبني بر خروج مهدي و اينکه او از اهل بيتش مي باشد، و گستره عدالتش زمين را فرا مي گيرد، عيسي عليه السلام به ياري او شتافته و دجال را در دروازه لد در فلسطين مي کشد. در نماز پيشواي امت قرار مي گيرد و عيسي مسيح به او اقتدامي کند. در برخي روايات آمده که او در سالهاي فرد، يک يا سه يا پنج يا هفت يا نه، ظهور مي کند. هر سال دوران حکومتش برابر بيست سال است. سيطره حکومتش بر شرق و



[ صفحه 128]



غرب عالم سايه افکن مي شود. گنجهاي زمين برايش رخ مي نمايند، و نقطه اي نا آباد باقي نمي ماند مگر اينکه آباد مي شود. پايان مطالب اسعاف الراغبين فصل الخطاب: نوف گويد که بر پرچم مهدي نگاشته شده: البيعه لله. شيخ محي الدين عربي، پيشواي عرفا، چون از مهدي ياد مي کند، مي گويد: با او سيصد و شصت تن از اولياء به کمال رسيده الهي هستند که بين رکن و مقام با او بيعت مي کنند. سعادتمندترين مردم زمان او کوفيانند. مال را بالسويه ميان مردم تقسيم مي کند. عدالتش بر امت حکم فرما مي شود به عدل و داد حکم مي راند. به هنگامي که از دين اثري نيست، ظهور مي کند. هر که از او روي گرداند، کشته مي شود و هر که با وي بجنگد، خوار و ذليل مي گردد. اسلام راستين را - که اگر پيامبر بود به آن حکم مي کرد - پياده مي سازد. اولين دشمنان او فقهائي هستند که از ترس شمشيرش حکمش را تن در مي دهند و به واسطه تمايل به آنچه نزد اوست، فرمانش را پذيرا مي شوند کساني که با او ميثاق ياري مي بندند، از اهل کشف و شهود هستند. هم اينانند که وزراي او در امر حکومتي مي باشند و پايندگان طريقت وي هستند. هو السيد المهدي من آل احمد - هو الوابل الوسمي حين يحود او مهدي بزرگوار از خاندان احمد است، هما و باران تند اول بهاران است هنگامي که بسيار باران ببارد. پايان مطالب فصل الخطاب.

4- علامه مجلسي در بحارالانوار مي نويسد که يکي از علماي شيعه کتابي نگاشته



[ صفحه 129]



به نام کشف المخفي في مناقب المهدي و در آن (در حدود) صد و ده حديث به نقل از روايان و علماي مذاهب چهار گانه آورده است. من اسانيد و الفاظ احاديث را به سبب خوف از تطويل ترک نموده و تنها راويان آن را متذکر مي شوم. - از صحيح بخاري، سه حديث. - از صحيح مسلم، يازده حديث. - از الجمع بين الصحيحين، تاليف حميدي، دو حديث. - از الجمع بين الصحاح السته، تاليف زيد بن معاويه عبدري، يازده حديث. - از کتاب فضائل الصاحبه، تاليف حافظ عبد العزيز عکبري، (يک حديث) - از مسند احمد بن حنبل، هفت حديث. - از تفسير ثعلبي، پنج حديث. - از غريب الحديث، تاليف ابن قتيبه دينوري، شش حديث. - از کتاب الفردوس، تاليف ابن شيرويه ديلمي، چهار حديث. - از کتاب مسند فاطمه الزهراء تاليف حافظ ابي الحسن علي الدار قطني، شش حديث - از کتاب مسند امير المومنين عليه السلام، سه حديث. - از کتاب المبتدا، تاليف کسائي، دو حديث. (شامل ذکر مهدي و سفياني و دجال) - از کتاب المصابيح، تاليف ابي محمد حسين بن مسعود الفرا، پنج حديث. - از کتاب الملاحم تاليف ابي الحسن احمد بن جعفر بن محمد بن عبيد الله منادري سي و چهار حديث. - از کتاب حافظ محمد بن عبدالله حضرمي معروف به ابن مطيق، سه حديث. - از کتاب الرعايه لاهل الروايه، تاليف ابي الفتح محمد بن اسماعيل بن ابراهيم فرغاني، سه حديث. (شامل خبر سطيح کاهن به روايت حميدي مولف الجمع بين الصحيحين)



[ صفحه 130]



- از کتاب الاستيعاب، تاليف ابوعمرو يوسف بن عبد البر نميري، يک حديث. حديث شگفت لا مهدي الا عيسي برخي از علماي اهل سنت همچون شافعي، ابن ماجه در سنن، حاکم در مستدرک از حسن بصري، و او از: انس بن مالک در حديث مرفوعي نقل مي کنند: لا يزداد الامر الا شده و لا الدنيا الا ادبارا و لا الناس الا شحا و لا تقوم الساعه الا علي شر الخلق و لا مهدي الا عيسي بن مريم. امور سير نمي کند مگر در جهت سختي و شدت، و دنيا نمي گرايد مگر به پشت کردن و ناکامي، و مردم سوق نمي کنند مگر به بخل و خساست و قيامت بر پا نمي شود مگر بر شرورهاي خلق، و مهدي نيست مگر عيسي بن مريم. حاکم بعد از ذکر روايت در مستدرک گويد: من آن را از جهت محاجه نياوردم، بلکه از روي شگفتي بدان متعرض شدم. بيهقي نيز درباره سند و راويان حديث اظهار مي دارد که فقط محمد بن خالد آن را روايت کرده است. و حاکم گويد که او مجهول است. نسائي تصريح دارد که وي در روايت حديث نا شناخته است. و ابن ماجه بيان کرده که کسي جز شافعي آن را از ابن خالد نقل نکرده است. مولف بيان مي دارد: در کتاب کشف الغمه از کتاب البيان في اخبار صاحب الزمان، تاليف محمد بن يوسف گنجي شافعي نقل شده که گفته است: پايه حديث لا مهدي الا عيسي، بر روايت محمد بن خالد جندي قرار داد که موذن سياه بوده است. شافعي گويد که او در نقل حديث مسامحه مي ورزيد و دقت نمي کرد. اني حديث، خلاف مشهور است زيرا روايات متواتر و مستفيض نبوي دال بر اين مي باشد که مهدي



[ صفحه 131]



زمين را پر از عدل و داد مي سازد و هفت سال بر امت حکومت مي کند و اينکه عيسي بن مريم با او خارج مي شود و وي را در کشتن دجال در سرزمين فلسطين ياري مي نمايد. کما اينکه در احاديث بسياري وارد شده که مهدي بر مردم نماز مي گزارد و عيسي به او اقتدا مي کند. - تا پايان حکايت عيسي و مهدي عليهما السلام - کما اينکه شافعي در کتاب الرساله گويد: اين مطلب در اصول حديثي ما آمده و ما آن را روايت مي نمائيم، اما اگر بخواهيم سلسله سند آن را متعرض شويم به درازا مي انجامد. به هر حال، علماء متفق النظر مي باشند که روايت راوئي که معروف به تساهل باشد، مورد پذيرش نيست. و همچنين گنجي در کتاب البيان، به اسناد خود از ابن عباس نقل مي کند که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: لن تهلک امه انا في اولها و عيسي في آخرها و المهدي في وسطها: امتي که من در اول آن و عيسي در آخرش و مهدي در ميانه اش باشد، هرگز هلاک نمي شود. گنجي گويد: اين حديث حسن است که حافظ ابونعيم در عوالي و احمد بن حنبل در مسند، آن را روايت نموده اند. مولف اظهار مي دارد: اينکه در حديث بيان شده که عيسي در آخر امت و مهدي در وسط آن است، اظهر اين است که مهدي سلام الله عليه قبل از نزول عيسي ظهور فرمايد. در اين صورت او در فاصله ميان حضرت رسول الله صلي الله عليه و آله و حضرت عيسي عليه السلام واقع خواهد شد. مراد از وسط در اينجا، ما قبل آخر است، نه وسط حقيقي. چرا که عيسي بعد از خروج مهدي عليه السلام ظاهر مي شود و در نتيجه در آخر قرار مي گيرد. و همراه بودن وجود مقدس مهدي عليه السلام با وي هيچ منافاتي ندارد. خلاصه اينکه حديث دلالت بر بقاي عيسي بعد از مهدي سلام الله عليه ندارد.



[ صفحه 132]