باريافتگان


شيخ کليني از علي بن محمد، و او از محمد بن اسماعيل بن موسي بن جعفر که کهنسال ترين فرد بازمانده از خاندان پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله بود، نقل مي کند که گفت: حضرتش را که نوجواني بود، در ميان دو مسجد ديدم. در روايت شيخ مفيد از کليني، و او از قول راوي مزبور، آمده است که گفت: فرزند حسن بن علي بن محمد (عليهم السلام) را مشاهده نمودم. مجلسي در بحارالانوار پس از نقل حديث گويد: شايد مراد (از دو مسجد) مسجد مکه و مدينه باشد. مولف گويد: به اعتبار اينکه راوي عراقي بوده، احتمال قريب آن است که وي مسجد کوفه و سهله را مقصود داشته. و اگر مسجد مکه و مدينه مورد نظرش مي بود، بهتر بود که به حسب متعارف اين دو مسجد را در کلام خود ذکر مي کرد. شيخ کليني به سند خود از حکيمه دختر محمد بن علي (عليهما السلام) و عمه امام حسن عسکري (عليه السلام) نقل مي کند که وي به ديدار مهدي آل محمد عليه السلام نائل گشته است. اين ديدار در روايت شيخ مفيد در شب ميلاد و بعد از تولد امام ذکر شده است. و نيز از علي بن محمد، و او از فتح غلام زراري روايت مي نمايد که گفت:



[ صفحه 231]



از ابوعلي بن مطهر شنيدم که وي (يعني امام عصر) را ديدار کرده است. او قامتش را برايم توصيف نمود. و نيز شيخ کليني به سند خود از خادم ابراهيم بن عبيده نيشابوري نقل مي کند که گفت: من با ابراهيم بر کوه صفا ايستاده بوديم که او (عليه السلام) آمد تا اينکه کنار او - ابراهيم - ايستاد و کتاب مناسک او را بدست گرفت و با وي سخناني گفت. و نيز شيخ کليني به سند خود از احمد بن ابراهيم بن ادريس، و او از پدرش نقل مي کند که او گفت: او (حضرت حجت عليه السلام) را بعد از وفات حضرت عسکري عليه السلام ديدم که در اوان سن بلوغ بود، و دست و سرش را بوسيدم. و نيز به سند خود از ابوعبدالله بن صالح نقل مي کند که او امام را در مقابل حجرالاسود که مردم براي بوسيدن آن هجوم آورده بودند، ديده است که فرموده: ما بهذا امروا بدين کار فرمان نيافته اند. و نيز به سند خود از عمروي اهوازي نقل مي کند که گفت:



[ صفحه 232]



ابو محمد عليه السلام، او را به من نشان داد و فرمود: هذا صاحبکم. اين صاحب (و امام) شماست. و همچنين به سند خود از ابونصر ظريف خادم نقل مي کند که او حضرتش را ديده است. و نيز به سند خود از ضوء، و او از مردي اهل فارس، که اسم او را ذکر نموده، نقل کرده که حضرت امام حسن عسکري عليه السلام فرزند خود را به او نمايانده است. شيخ صدوق در کمال الدين به سند خود از يعقوب بن منقوش نقل مي کند که گفت: بر حضرت امام حسن عسکري عليه السلام وارد شدم. مشاهده کردم درون حياط بر سکوئي جلوس فرموده بود و در سمت راستش اطاقي قرار داد داشت که پرده اي بر درش آويزان بود. عرض کردم: اي مولاي من، صاحب الامر (بعد از شما) کيست؟ فرمود: اين پرده را بالا بزن. پرده را به کنار زدم، پسر بچه اي با قامتي به طول پنج وجب و سني بين حدود هشت تا ده سال از آنجا بيرون آمد و بر زانوي ابومحمد عليه السلام نشست. او پيشاني بلند و روي سپيد و دو چشم براق و دو کف سطبر و دو زانوي برگشته داشت. خالي بر گونه راستش به چشم مي خورد و در سرش زلفي وجود داشت. سپس به من فرمود: اين است صاحب شما. بعد از آن، پسر بچه از جا جست و پدرش به او فرمود: فرزندم برو تا وقت معلوم. او به درون اطاق رفت و من به وي مي نگريستم. سپس امام به من فرمود: اي يعقوب، درون اتاق را نگاه کن. درون اتاق



[ صفحه 233]



! را ديدم و کسي را نيافتم. و نيز شيخ صدوق به سند خود از کرخي نقل مي کند که گفت: از ابوهارون - يکي از اصحابمان - شنيدم که مي گفت: صاحب الزمان را ديدم که چهره اش چون ماه تابنده مي درخشيد، و بر شکمش مو چنان روئيده بود که گوئي خطي (از ناف تا سينه) او کشيده بودند. همچنين شيخ صدوق به سند خود از گروهي، از جمله محمد بن عثمان عمروي نقل مي کند که گفتند: ما چهل تن بوديم که به خانه حضرت ابومحمد حسن بن علي عليهما السلام رفتيم. امام فرزندش را به ما نشان داد و فرمود: هذا امامکم من بعدي و خليفتي عليکم اطيعوه و لا تتفرقوا من بعدي فتهلکوا في اديانکم، اما انکم لا ترونه بعد يومکم هذا: اين امام شما بعد از من، و جانشين من بر شماست. سر از فرمانش نپيچيد و بعد از من به تفرقه نگرائيد، که با روآوري به مذاهب مختلف هلاک مي شويد. و آگاه باشيد که بعد از امروز ديگر او را نخواهيد ديد. عمروي گويد: چند روز نگذشته بود که حضرت عسکري عليه السلام در گذشت. توضيح: اين سخن امام که (او را نخواهيد ديد) يعني اکثر شما وي را مشاهده نخواهيد کرد. زيرا ظاهر امر آن است که عمري يکي از سفراي امام (در غيبت صغري) بود و حضرتش را مي ديد. در تعدادي از روايات بيان شده که حميري از عمروي پرسيد: آيا او (يعني امام عصر عليه السلام) را ديده اي؟ او گفت: آري



[ صفحه 234]



و در روايت ديگر وارد شده که او گفت: آخرين مرتبه که او را ديدم، در بيت الله الحرام بود، و مي فرمود: اللهم انجز لي ما وعدتني. خداوندا وعده اي را که به من داده اي، محقق ساز. عمروي در روايت ديگر گويد: ايشان را مشاهده کردم که به پرده کعبه در مستجار آويخته بود و مي فرمود: اللهم انتقم لي من اعدائي. بارالها، از دشمنانم انتقام مرا بگير شيخ صدوق به سند خود از محمد بن ابوعبدالله کوفي، وکلائي را که به معجزات صاحب الزمان صلوات الله عليه واقف شده و حضرتش را ديده اند، چنين بر شمرده است: از بغداد: عمروي و فرزندش، حاجز، بلالي و عطار. از کوفه: عاصمي. از اهواز: محمد بن ابراهيم بن مهزيار. از قم: احمد بن اسحاق. از همدان: محمد بن صالح. از ري: بسامي و اسدي (يعني خودش) از آذربايجان: قاسم بن علاء. از نيشابور: محمد بن شاذان. و از غير وکلا: از بغداد: ابوالقاسم بن ابي حابس، ابوعبدالله کندي، ابوعبدالله جنيدي، هارون قزاز، نبلي، ابوالقاسم بن دميس، ابوعبدالله بن فروخ، مسرور طباخ - خادم حضرت ابي الحسن عليه السلام -، احمد



[ صفحه 235]



و محمد پسران حسن، اسحاق کاتب از خاندان نوبخت، صاحب فراء (لفراء) و صاحب کيسه مهر و موم شده. از همدان: محمد بن کشمرد، جعفر بن حمدان و محمد بن هارون بن عبدي. از دينور: حسن بن هارون، احمد بن اخيه و ابوالحسن. از اصفهان: ابن باذشاله (فرزند پاذشاله) از صيمره: زيدان. از قم: حسن بن نصر، محمد بن محمد، علي بن محمد بن اسحاق و پدرش، و حسن بن يعقوب. از ري: قاسم بن موسي و پسرش، ابومحمد بن هارون، صاحب الحصاه (فرد با تدبر)، علي بن محمد، محمد بن محمد کليني و ابوجعفر رفوگر. از قزوين: مرداس و علي بن احمد. از قابس: دو مرد. از زور: ابن خال. از فارس: مجروح. از مرو: صاحب هزار دينار، صاحب مال و نامه سفيد، و ابوثابت. از نيشابور: محمد بن شعيب بن صالح. از يمن: فضل بن يزيد، فرزندش حسن، جعفري، ابن اعجمي و شمشاطي. از مصر: صاحب دو مولود، صاحب مال در مکه، و ابورجاء. از نصيبين: ابومحمد بن وجناء. از اهواز: حصيني. شيخ صدوق به سند خود از محمد بن صالح، آزاد شده امام رضا عليه السلام نقل مي کند که گفت: پس از در گذشت امام عسکري عليه السلام، جعفر کذاب متعرض



[ صفحه 236]



ميراث ايشان شد. صاحب الزمان عليه السلام از موضعي نا شناخته نزد او آمد و فرمود: يا جعفر مالک تعرض في حقوقي. جعفر متحير و مبهوت ماند. سپس امام از او غايب شد. هر چه جعفر در ميان مردم به جستجوي ايشان پرداخت، وي را نيافت. مرتبه ديگر به هنگامي بود که جده مادر امام حسن عليه السلام در گذشت و وصيت نموده بود که وي را در خانه امام دفن کند. جعفر به نزاع با آنان پرداخت و گفت: اين خانه من است نبايد در اينجا دفن شود. که نا گاه وي (حضرت مهدي عليه السلام) بر او ظاهر شد و فرمود: يا جعفر ادارک هي؟ و بعد از آن غايب گشت و ديگر او را نديد. مولف گويد: ذکر نام تمام کساني که به ديدار حضرت مهدي عليه السلام نائل شده اند، موجب تطويل مي شود و به همين مقدار کافي است. همگي افراد ياد شده، در غيبت صغري امام زمان عليه السلام را ديده اند. اما درباره رويت امام در غيبت کبري، برخي احاديث آن را امکان پذير نمي دانند. و حال آنکه بزرگان و پاک دلان بسياري در طول غيبت کبري به اين سعادت عظمي موفق گشته اند. درباره جمع آن روايات با اين تحققها، مي توان گفت که بسا مقصود نفي رويتي باشد که فرد بيننده ادعاي نيابت خاصه و ارتباط ميان خود و امام و رساندن سخنان امام به شيعيان - همانند سفراي زمان غيبت صغري - را نمايد.



[ صفحه 237]