اضطراب شان


اضطراب و نگراني شان در اين است که مبادا اين خواسته ها محقق نشود، مبادا وضع بگونه اي شود که آينده بيش از پيش دچار ويراني گردد. مبادا اختناق جهاني بيشتر گردد و حق و تو حاکميت عظيم تري بدست آورد. آنها نگرانند، نگران زندگي و حيات خود، نگران حيات مردم محروم و مستضعف، پيران گهنسال، کودکان خردسال، زنان بي پناه، بيماران وامانده که مبادا جهل و ناداني، و خشم و کين رهبران و زمامداران بدرجه اي رسد که روزي حيات اينان را بسوزاند و زندگي توام با اميدشان را به خاکستر تبديل کند. آنها نگرانند، نگران اين امر که نکند مهر و خشم زمامداران حاصل دست آوردهاي بشر را در فاصله اي اندک بسوزاند و از بين ببرد، نکند آثار مدنيت هاي انديشيده و الهي انبياء را نابود کنند، نکند تلاشهائي که مي تواند جهان را گلستان نمايد آن را تبديل به خارستان غير قابل گذر نمايد. آنها در اضطرابند که نکند وعده بزرگان جهان براي پديد آمدن آينده اي بهتر راست در نيايد؟ نکند آرزوي داشتن يک حيات آبرومندانه و شرافتمندانه که توام با صلح و صفا باشد آنان به گور برند، نکند عرصه حيات بر آنان تنگتر شود و...