ظاهر شدن خراساني و شعيب در ايران




روايات ، بيانگر اين است كه ، اين دو شخصيت از ياران حضرت مهدى عليه السلام بوده و مقارن ظهور آن حضرت از ايران ظاهر مى شوند و در نهضت ظهورش شركت مى جويند.

به طور خلاصه نقش آن دو، چنانكه از منابع حديث اهل سنت و برخى از روايات شيعه روشن مى شود اين است كه در آن زمان ايرانيان درگير جنگى نابرابر با دشمنان خويش اند و در اثر طولانى شدن آن جنگ ، سيد خراسانى را به عنوان سرپرستى امورشان انتخاب مى نمايند، گر چه وى به اين امر چندان رغبتى نشان نمى دهد اما با اصرار زياد آنان مى پذيرد و زمانيكه رهبرى ايرانيان را پذيرفت ، با ايجاد وحدت كلمه در صفوف نيروهاى مسلح ايرانى ، سردار رشيد خود شعيب بن صالح را به فرماندهى كل نيروهاى مسلح ، تعيين مى كند

بدين ترتيب خراسانى و شعيب جنگ را در مرزهاى ايران تركيه عراق هدايت و اداره مى نمايند و نيروهاى مستقر در شام خود را به پيش رانده و در همان زمان ، از دو جناح عراق و شام ، آماده پيشروى بزرگ به سوى فلسطين و قدس عزيز مى شوند.

در اين گير و دار سيد خراسانى با تغييرات و دگرگونيهائى در دو جبهه سياسى ، نظامى روبرو مى گردد كه عبارتند از:

الف جبهه عراق كه زير تسلط و نفوذ سفيانى قرار گرفته و لشگريانش براى اشغال سرزمين عراق به حركت درمى آيند كه در بين راه و در منطقه اى بنام قرقيسيا با تركان (روس ها) درگير مى شود، چنانكه اين مطلب را در مبحث جنبش او يادآور شديم .

ب جبهه حجاز، كه حضرت مهدى عليه السلام از مكه مكرمه ظاهر مى شوند و با آزادسازى شهر مكه در آن مستقر مى گردند. در حاليكه حكومت حجاز در آن زمان توسط بقاياى خاندان فلان ، و نيروهاى قبايل بومى اداره مى شود.

آنچه از روايات استفاده مى شود، اينكه چگونگى اعزام نيروهاى ايرانى و حجاز در اخبار وارد نشده است زيرا كه از دو جهت عملى نيست :

1 به علت شرائط و جو سياسى جهانى و منطقه اى .

2 اينكه حضرت مهدى عليه السلام با اين مسئله موافق نيست ، زيرا آن بزرگوار ماءموريت دارد كه در مكه منتظر بماند تا سفيانى آهنگ آن جا نمايد و معجزه فرو رفتن در زمين كه پيامبر صلى الله عليه و آله به آن خبر داده به وقوع بپيوندد و علامت و نشانه اى براى مسلمانان باشد.

البته احتمال دارد كه سيد خراسانى ، بخشى از نيروهاى خود را براى يارى امام زمان عليه السلام به مكه مكرمه گسيل دارد، چون در روايات دارد كه آن حضرت بعد از قضيه فرو رفتن نيروهاى سفيانى در زمين ، با لشكرى انبوه ، قريب به دوازده هزار تن از مكه خارج مى شوند نظر بهتر اين است كه اين نيروها متشكل از ياران خاص حضرت و مؤ منينى است كه موفق شده اند خود را به مكه برسانند و نيز بخشى از نيروهاى يمنى و قسمتى از نيروهايى كه سيد خراسانى موفق شده آنها را به مكه برساند.

با ملاحظه در روايات مربوط به خراسانى و شعيب بخوبى روشن است كه او در جبهه عراق موفق مى شود نيروهاى خود را از نزديكى محل درگيرى قرقيسيا كه سفيانى با تركان درگير است با اين قرار كه وى طرف درگير در آن نبرد نخواهد بود، عبور دهد.

چنانكه ملاحظه مى شود، نيروهاى خراسانى با اينكه در نزديكى عراق مى باشد و در جريان حركت نيروهاى سفيانى جهت اشغال سرزمين عراق نيز مى باشند. اما از وارد شدن به اين كشور خوددارى مى كنند، از اين رو لشكريان سفيانى هيجده روز قبل از آنان وارد عراق شده و در آنجا دست به فساد و قتل و جنايت مى زنند، در نسخه خطى ابن حماد ص 84 آمده است كه :

((سفيانى وارد كوفه مى گردد آن شهر را سه روز بر همه مباح مى گرداند شصت هزار نفر از مردم اين شهر را كشته و هيجده شب در آنجا اقامت مى كند... و ياران درفش هاى سياه نيز بدآنجا روى آورده تا در نزديكى آب منزل مى گزينند خبر رسيدن آنها در شهر كوفه پيچيده و به گوش ‍ نيروهاى سفيانى مى رسد، آنان با شنيدن اين خبر فرار را برقرار ترجيح مى دهند))

البته احتمال دارد كه علت تاءخير ورود اين نيروها به كشور عراق ، درگيرى آنها با دشمنان ديگر در خليج و يا جاى ديگر و يا جهت سركوبى ناآرامى هاى داخل ايران باشد، چنانكه برخى روايات به اين معنى اشاره دارد.

و يا اينكه علت و سبب آن ، مسئله سياسى است كه آنان منتظر جو سياسى مناسبى براى ورود به كشور عراق مى باشند اما روايت بعدى از امام باقر عليه السلام دلالت دارد بر اين كه علت تاءخير، جنبه نظامى دارد، كه فرمود:

((تا اينكه خراسانى و سفيانى بر آنان (اهل عراق ) خروج نموده و هر دو مانند دو اسب مسابقه ، يكى از اينجا و ديگرى از آنجا به سوى كوفه در حركتند)) (298)

از سياق عبارت كه تشبيه به مسابقه شده معلوم مى شود كه تابع شرائط مناسب نظامى و بسيج نيرو است .

اما اينكه ايرانيان نيروهاى خود را جهت آزادى مدينه منوره و يا ساير شهرهاى حجاز بيارى حضرت مهدى عليه السلام اعزام مى دارند در روايات نيامده است ، ظاهرا نيازى به اعزام اين نيروها نيست ، از اين رو اين نيروها (ايرانيان ) كه وارد عراق شده به اعلان دوستى و محبت و تجديد بيعت با آن حضرت اكتفا مى كنند چنانكه در روايت آمده است :

((درفش هاى سياهى كه از خراسان خروج مى كنند، به سوى كوفه فرود مى آيند و با ظاهر شدن آن حضرت براى تجديد بيعت حضور ايشان مى رسند)) (299)

از طرف ديگر، روايات از حركت ايرانيان و تراكم جمعيت آنان در جنوب ايران ، كه احتمالا پيشروى عمومى به سوى حجاز، و به طرف حضرت مهدى عليه السلام است خبر مى دهد.

((زمانيكه سواران سفيانى به سوى كوفه خروج مى كنند آن حضرت در پى اهل خراسان مى فرستد و خراسانيان در طلب مهدى عليه السلام برمى آيند)) (300)

برخى از روايات بيان مى كند كه تجمع انبوه مردم ايران در جنوب كشور، در منطقه (كوه سفيد) نزديك شهر اهواز و تحت رهبرى سيد خراسانى است ، كه امام زمان عليه السلام بعد از فراغت از آزادسازى كشور حجاز متوجه اين منطقه مى شود و با ياران خراسانى خود و لشكريان خويش ملاقات مى نمايد و در همان جا بين اين نيروها به رهبرى آن حضرت و بين نيروهاى سفيانى جنگ سختى در مى گيرد. احتمال دارد اين درگيرى كه گفته شد نبرد و روياروئى با نيروى دريائى روميان كه از سفيانى حمايت مى كنند باشد چنانكه در مبحث نهضت ظهور بيان خواهيم كرد، مؤ يد اين مطلب اين است كه نبرد بين سفيانى و ياران حضرت مهدى عليه السلام جنگى است سرنوشت ساز كه راهگشاى موج مردمى ، براى يارى آن حضرت است ((در اين لحظات مردم آرزوى ديدار آن حضرت داشته و او را مى جويند)) (301)

از آن زمان ، خراسانى و شعيب در زمره ياران خاص آن حضرت قرار مى گيرند و شعيب به فرماندهى كل نيروهاى حضرت منصوب مى گردد نيروهاى خراسانيان مركز ثقل و يا هسته مركزى لشكريان حضرت را تشكيل مى دهند كه وى براى تصفيه وضع داخلى كشور عراق و مخالفان و شورشيان و سپس در درگيرى با تركان و در نهايت ، در پيشروى بزرگ ، جهت آزادسازى قدس ، بر آنها تكيه مى كند.

اين خلاصه اى بود از نقش اين دو شخصيت موعود از ايران ، طبق استفاده اى كه از روايات زياد مربوط به اين دو نفر، در منابع اهل سنت و اندكى در منابع شيعه ، مى توان داشت ، اين پديده مرا بر اين داشت كه مجددا در روايات مربوط به خراسانى و شعيب در منابع شيعه ، بررسى بيشترى نمايم چون به نظرم رسيد كه احتمال دارد اين موضوع از بافته هاى بنى عباس در خصوص ابومسلم خراسانى باشد.. اما بعد از بررسى در اين منابع ، رواياتى را با سندهاى صحيح يافتم كه از خراسانى ياد كرده بود مانند روايت ابوبصير از امام صادق عليه السلام و غير آن كه پيرامون يمنى سخن مى گويد و رواياتى را ديدم كه دلالت داشت به اينكه قضيه خراسانى موعود، نزد اصحاب و ياران امامان عليه السلام پيش از خروج ابومسلم و قبل از ادعاى دروغين عباسيان نسبت به روايات پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله درباره ابومسلم و خود آنها، معروف و مشهور بوده است .

بنابراين ، جريان خراسانى در منابع شيعه نيز ثابت و مسلم است و نقشى را كه روايات شيعه ، براى آنان نقل كرده در منابع اهل سنت نيز وجود دارد.

و همچنين به طور خلاصه چگونگى قضيه رفيق او شعيب بن صالح در منابع ما آمده است گر چه روايات مربوط به سيد خراسانى از جنب هاى زيادى ، قوى تر از روايات مربوط اوست .

پيرامون شخصيت خراسانى و شعيب سئوالهاى زيادى مطرح است ، از مهم ترين آنها شخصيت اين است كه آيا مراد از خراسانى در اين روايات فرد معين و مشخصى است و يا اينكه تعبير از رهبر ايران است كه در زمان ظهور حضرت مهدى عليه السلام وجود خواهد داشت ؟

امام روايات مربوط به خراسانى كه از طريق اهل سنت و همچنين در منابع متاءخر شيعه وارد شده است به روشنى دلالت دارد بر اينكه آن شخصيت از ذريه امام مجتبى عليه السلام و يا امام حسين عليه السلام است و از او به عنوان هاشمى خراسانى ياد شده است و صفات جسمى وى را كه داراى صورتى نورانى و خال بر گونه راست و يا دست راست دارد، بيان كرده است .. تا آخر

اما رواياتى كه در منابع حديث درجه اول شيعه ، مانند غيبت نعمانى و طوسى ، در خصوص اين شخص وارد شده است احتمال دارد، ايشان را به ياور خراسانيان و يا رهبر اهالى خراسان و يا فرمانده لشكر خراسان تفسير كرد، زيرا اين روايات تعبير به ((خراسانى )) تنها نموده نه هاشمى خراسانى ، اما مجموعه قرائن موجود، پيرامون شخصيت او دلالت دارد كه مشخص است وى همزمان با خروج سفيانى و يمنى ظاهر مى شود و نيروهاى خود را به سوى عراق اعزام مى دارد كه سپاهيان سفيانى را شكست مى دهند.

از جمله سؤ الاتى كه پيرامون اين دو شخصيت مطرح است ، اين است كه آيا امكان دارد نام خراسانى و شعيب ، دو نام سمبليك و غيرحقيقى باشند؟ در پاسخ بايد گفت : اما نسبت به خراسانى ، روايات نام او را ذكر نكرده بنابراين دليلى ندارد كه رمز باشد، بلى ممكن است بگوئيم نسبت ايشان به خراسان به اين معنى نيست كه حتما اهل استان خراسان فعلى باشند، چون در صدر اسلام ، نسبت دادن به خراسان به مشرق زمين اطلاق مى شده است كه شامل ايران و ساير مناطق اسلامى متصل به آن كه امروز تحت اشغال شوروى است ، مى شود. بنابراين شخص خراسانى اهل هر منطقه اى كه از اين محدوده باشد، نسبت او به خراسان صحيح است ، چنانكه از منابع درجه اول حديثى شيعه استفاده نمى شود كه او سيد حسنى و يا حسينى است ، آنگونه كه در منابع روائى برادران اهل سنت به آن تصريح شده است .

اما نسبت به شعيب بن صالح و يا صالح بن شعيب بايد گفت كه روايات ، ويژگيها و اوصاف وى را ذكر نموده است ، كه جوانى است گندم گونه و لاغر، داراى محاسنى كم پشت ، صاحب بصيرت و يقين ، و اراده اى خلل ناپذير و از جنگاوران بنام و ممتاز مى باشد. او مردى است شكست ناپذير كه اگر كوه در مقابلش بايستد آن را منهدم كرده و عبور مى كند... تا آخر. البته احتمال دارد كه جهت حفظ و ايمنى ، نام او مستعار باشد تا وعده الهى محقق شود، همچنين امكان دارد كه نام او و نام پدرش ‍ مشابه شعيب و صالح و يا به معناى اين دو باشد. برخى از روايات وى را اهل سمرقند كه هم اكنون در اشغال شوروى است مى داند اما بيشتر روايات مى گويد كه او اهل رى مى باشد و با قبيله بنى تميم نسبتى دارد و يا اينكه از يكى از بخش هاى بنى تميم بنام (محروم ) باشند و يا اينكه وى غلامى از بنى تميم است به هر حال اگر اين مطلب صحيح باشد احتمال دارد وى در اصل اهل جنوب ايران باشد زيرا در آنجا هنوز عشايرى از قبيله هاى بنى تميم وجود دارد و يا اينكه از قبايل بنى تميم كه در صدر اسلام در استان خراسان ساكن شده اند باشد، كه امروزه بيشتر آنان در مردم ايران هضم شده و فقط چند روستاى كوچك نزديك مشهد از آنان باقى است كه با زبان عربى هم صحبت مى كنند و يا اينكه رابطه خويشاوندى (نسبى ) با آنها دارد.

سؤ ال ديگر از زمان ظاهر شدن آن دو شخصيت است ، در اول فصل ياد آور شديم كه آنچه بهتر به نظر مى رسد اين است كه ظاهر شدن آن دو تن ، در سال ظهور حضرت مهدى عليه السلام و همزمان با خروج سفيانى و يمنى است ، البته احتمال دارد، روايتى را كه مى گويد ((فاصله بين خروج شعيب و بين سپردن زمام امور را به مهدى عليه السلام هفتاد و دو ماه مى باشد)) مى توان حكم به صحت آن نمود كه در اين صورت ظاهر شدن خراسانى و شعيب شش سال قبل از ظهور حضرت مهدى عليه السلام خواهد بود.

اما فاصله بين آغاز حكومت زمينه سازان ايرانى بدست تواناى مردى از قم و بين ظاهر شدن خراسانى و شعيب ، به طوريكه گفتيم در روايات مشخص ‍ نشده است . مگر اشاره و قرينه هايى كه مى تواند به طور اجمال آن را معين نمايد، از جمله آن قرينه ها، رواياتى است كه درباره شهر قم و حوادث آن مانند موقعيت جهانى ، دينى و فكرى آن شهر و اينكه همه اينها ((نزديك ظهور قائم عليه السلام است )) وارد شده است كه آن را از جلد 60 بحار ص 213 نقل كرديم ..

روايتى كه از امام باقر عليه السلام در بحار ج 52 ص 243 وارد شده كه فرمود: ((اگر من آن هنگام را درك مى كردم خويشتن را براى صاحب اين امر نگاه مى داشتم )) دلالت دارد كه فاصله بين ظهور قائم عليه السلام و بين بوجود آمدن حكومت اهل مشرق و وارد شدن در جنگى با دشمنانشان ، از عمر معمولى يك انسان فراتر نمى رود.

و از جمله روايات در اين زمينه ، حديثى است كه قبلا، از بحار ج 52 ص ‍ 269 نقل شد:

((خداوند آن را به مردى از اهل بيت ارزانى مى دارد كه روش او بر اساس تقوى و عمل وى هدايت گر مردم است ، در مقام قضاوت و حكم بر مردم ، اهل رشوه نيست ، به خدا سوگند من او و نام او و پدرش را مى دانم ، آنگاه آن مرد تنومند و كوتاه اندام ... كه داراى خال بر صورت و دو نشانه ديگر بر پوست بدن دارد مى آيد، او حافظ و نگاهبان امانتى است كه نزد او نهاده شده است و دنيا را پر از عدل و داد مى گرداند.))

اين روايت دلالت دارد كه آغاز حكومت ياران حضرت مهدى عليه السلام ابتدا توسط سيدى بزرگوار از سلاله اهل بيت عليه السلام خواهد بود. كه به احتمال اين معنا بر امام خمينى منطبق است و يا اينكه بعد از عصر امام خمينى و قبل از ظهور حضرت ، يك نفر و يا بيشتر مى باشند زيرا چنانكه گفتيم روايت ، ناقص است ... بنابراين سيد خراسانى ، آخرين شخصى است كه پيش از ظهور حضرت مهدى عليه السلام بر ايران حكومت كرده و يا معاصر با آخرين فردى است كه فرمانرواى ايران خواهد بود.

و آخرين سؤ الى كه پيرامون سيد خراسانى مطرح است اينكه ، آيا او داراى مقام مرجعيت تقليد و يا ولايت امر است و يا رهبرى سياسى در كنار مرجع خواهد بود مانند رئيس جمهور مثلا و يا يكى از برجسته ترين ياران و مشاورين مرجعى كه رهبرى مردم را به عهده دارد؟

آنچه از روايات مربوط به وى بدست مى آيد، اين است كه او رهبرى بزرگ حكومت مشرق زمين را به عهده دارد، تنها اين احتمال باقى مى ماند كه وى به فرمان مرجع و رهبر بزرگ ، به عنوان رهبرى سياسى زمام امور را بدست بگيرد. كه احتمالا اينگونه باشد، و الله العالم .

و ما بزودى به امدادهاى غيبى و كرامات و معجزاتى كه خداوند بدست آن حضرت آشكار مى سازد اشاره نمود و نيز تحول و تكامل علوم در عصر امام عليه السلام را از ديدگاه روايات بررسى خواهيم نمود.

از جمله اينكه ، حضرت ، سهله را كه از سمت كربلا نزديك كوفه است ، به عنوان محل سكونت خود و خانواده اش انتخاب مى كند كه در اين زمينه تعدادى روايات وارد شده است .

از ديگر اعمال حضرت ، اينكه آن بزرگوار قبل از رفتن به قدس مدتى طولانى در عراق مى ماند:

((آنگاه به سوى كوفه مى آيد وتا هر زمان كه خدا بخواهد در آنجا ماندگار مى شود))

به نظر مى رسد سبب ماندن وى ، علاوه بر تثبيت وضع داخلى عراق و انتخاب آن به عنوان مركز حكومت ، آنست كه معاونان و ياران برگزيده و نخبه خود را از سراسر جهان در عراق گردآورى كرده و با سازماندهى نيروهاى نظامى خود، آنها را از عراق به ساير سرزمين ها اعزام مى دارد، آنگاه با سپاه خويش ، متوجه آزادسازى قدس مى گردد. از امام باقر عليه السلام روايت شده است كه فرمود:

((چون قائم داخل كوفه مى شود هيچ مؤ منى نيست مگر اينكه در آنجا خواهد بود و يا آهنگ آنجا نموده است . و اين سخن اميرمؤ منان عليه السلام است كه به ياران خود مى گويد: براى سركوبى اين طاغوت (سفيانى ) با ما حركت كنيد)) (302)

و نيز از آن حضرت است كه فرمود:

((اينك قائم را در نجف مى بينم كه در ميان پنج هزار فرشته از مكه بدآنجا آمده است در حاليكه جبرئيل عليه السلام در سمت راست و ميكائيل سمت چپ و مؤ منان پيشاپيش وى در حركتند و او نيروها را در شهرها پراكنده مى سازد.)) (303)

و در روايتى آمده است كه :

((شعيب بن صالح طلايه دار اوست ))

وى فرمانده سپاه حضرت قائم عليه السلام مى باشد.

بنا به گفته برخى از روايات ، نخستين لشكرى كه امام عليه السلام آن را روانه كارزار مى كند به جنگ تركان مى فرستد، ابن حماد در اين باره از ارطاة نقل كرده است كه :

((سفيانى با تركان وارد پيكار مى شود اما نابودى آنها بدست مهدى عليه السلام خواهد بود و آن نخستين لشكرى است كه حضرت به سوى تركان گسيل مى دارد.)) (304)

قريب به همين مضمون در كتاب ملاحم و فتن ابن طاووس ص 52 آمده است كه وى هفتاد صفحه يا بيشتر از كتاب ابن حماد را در كتاب خود نقل نموده است ... و ما در بخش مربوط به تركان گفتيم كه مراد از تركها در اين روايات كفار ترك است نه مسلمانان ترك چنانكه قرينه هاى زيادى در روايات ، نشانگر اين امر است و در برخى از آنها به برادران ترك و يا گروهى از جانب تركان تعبير شده است كه به احتمال قوى منظور از تركان ، روسها مى باشد.






پاورقي



298- بحار ج 52 ص 232.

299- بحار ج 52 ص 217.

300- ابن حماد ص 86.

301- ابن حماد ص 86.

302- بحار ج 52 ص 330.

303- بحار ج 52 ص 337.

304- نسخه خطى ابن حماد ص 58.