نويد چهارمين امام از حضرت مهدي


از نويد دهندگان به وجود گرانمايه حضرت مهدى عليه السلام چهارمين امام نور، حضرت سيدالساجدين عليه السلام است .

بسيار و شايسته تعمق و آگاهى است كه آن حضرت در شرايط و روزگار مرگبار و ظالمانه به اين اصل عقيدتى اشاره فرمود كه قلم از بيان آن ناتواناست .

آن حضرت هم زمان با حادثه خونبار كربلا مى زيست و روز عاشورا پدر گرانمايه ، بستگان و شاخ و برگها و ميوه هاى آن درخت پاك و تناور را در يك روز در راه خدا و اهداف بلند الهى ، از دست داد و امواج غمها و مصائب بزرگ و فاجعه بار، يكى از پى ديگرى در ظرف چند ساعت _ بر او باريدن كرد و سه بار حكم اعدام آن پيشواى فرزانه از سوى استبداد و ارتجاع اموى صادر شد:

بار اول :

در كربلا، پس از شهادت پدرش حسين عليه السلام (143)

بار دوم :

در كوفه ، در مجلس شوم ((عبيدالله ))(144)

بار سوم :

در كاخ بيداد دمشق (145) به دستور سردمدار خون آشام اموى ، ((يزيد)).

و آنجا كار شقاوت به جايى رسيد كه به دستور يزيد، قبرى در محوطه بزرگ كاخ حفر كردند تا پس از اجراى حكم ظالمانه اعدام ، پيكر مطهرش را در آنجا، به خاك سپارند... اما خداى بزرگ آن وجود گرانمايه را از شرارت آن پليدان حفظ كرد و نقشه هاى تبهكارانه آنان را نقش بر آب نمود و او را از مرگ نجات داد.

روز جمعه اى از آن روزهاى درد آور كه حضرت سجاد عليه السلام در شام بود، سردمدار پليد اموى ، يزيد، بعنوان امام جمعه به مسجد آمد و چون خود فاقد دين و فرهنگ و ناتوان از اندرز و ارشاد امتش بود به سخنورى مزدور، دستور داد تا خطبه هاى نماز جمعه را بجاى او ايراد كند اما محور بحث و چهار چوب خطبه ها را براى او مقرر كرد.

به او دستور داد به عنوان خطبه هاى نماز جمعه ، اموى زادگان پليد و در صدر آنان معاويه و يزيد را مورد ستايش ‍ قرار دهد و برايشان بارانى از فضيلتهاى دروغين و ساختگى بباراند و متقابلا خاندان پيامبر(ص ) را با انواع دروغ سازيها و تهمتها با بيشرمانه ترين شيوه ها به بدى ياد كند. و دريغ و درد كه آن سخنور فرومايه و مزدور خواسته و نقش يزيد را به اجرا نهاد و حضرت سجاد عليه السلام نيز به اجبار در مسجد حاضر بود و آن ياوه ها و دروغها را مى شنيد.

درست در اين شرايط دردناك بود كه آن حضرت شجاعانه بپا خاست و جو سكوت و اختناق يزيدى را در هم شكست و به گونه اى كه طنين نداى تكان دهنده و شهامتمندانه اش گوش ها را پر و انبوه نمازگزاران مسجد اموى را بسوى خود متوجه سازد، چون شيرى خشمگين بر سر آن سخنور مزدور خروشيد كه :

((و يلك ايها الخاطب ! اشتريت مرضاة المخلوق بسخط الخالق ؟...))

يعنى : هان اى خطيب ! واى بر تو... واى ...

خشنودى و رضايت خاطر مخلوقى حقير و ناچيز را به خشم و ناخشنودى آفريدگار بزرگ هستى خريدى ؟...! شعله هاى سوزان آتش پرشراره دوزخ ، جايگاه توست .

و آنگاه كه همه چشمها به او دوخته شد و نفسها براى شنيدن سخنان او در گلوها بند آمد از يزيد اجازه خواست تا بر فراز منبر رود و آن مردك پليد و فرومايه ، پس از بهانه تراشيهاى بسيار، بخاطر اصرار مردم اجازه داد.

حضرت زين العابدين عليه السلام بر فراز منبر رفت و پس از مقدمه اى فشرده در اندرز و ارشاد مردم ، همه را به خود متوجه ساخت و دلها، قلبها، افكار و عواطف مجلس را تسخير كرد و آنگاه با فرزانگى و شهامت بسيار فرمود:

((ايهاالناس ! اعطينا ستا و فضلنا بسبع ، اعطينا العلم و الحلم و السماحة و الفصاحة و اشجاعة و المحبطة فى قلوب المؤ منين و فضلنا بان منا النبى المختار و منا الصديق و منا الطيار و منا اسدالله واسد رسوله و منا سبطى هذه الامة و منا مهدى هذه الامة ... )) (146)

يعين : هان اى مردم ! خدا به ما شش ويژگى ارزانى داشته و با شش امتياز ما را بر همگان فضيلت و برترى بخشيده است :

خدا، به ما نعمت گرانبهاى دانش ، بردبارى ، سخاوت ، فصاحت ، و شجاعت ، عنايت فرمود و بذر مهر و محبت را بر دلها و قلبهاى با ايمان افشانده است .

و نيز ما را با شش ويژگى به ديگر انسانها برترى و فضيلت بخشيده است ، آن شش امتياز اين است كه :

پيامبر برگزيده خدا از ماست و صديق امت اميرمؤ منان ، جعفر طيار، حمزه شير خدا و پيامبر، دو نواده گرانمايه پيامبر حسن و حسين عليه السلام و ديگرى ((مهدى )) آل محمد(ص ) از ما خاندان وحى و رسالت است .

2_ و نيز از آن حضرت است كه فرمود:

((القائم منا تخفى ولادته على الناس حتى يقولوا: لم يولد بعد ليخرج حين يخرج و ليس لاحد فى عنقه بيعة )) (147)

يعنى : ((قائم )) از ماست . ولات او بر مردم مخفى مى ماند به گونه اى كه مردم مى گويند: او هنوز بدنيا نيامده است تا بدانگونه ظهور كند و به همانگونه ظهور بيعت هيچ كسى را بر عهده نداشته باشد

3_ ابوخالد كابلى كه از ياران امام سجاد است آورده است كه در مورد وجود گرانمايه حضرت مهدى از آن جناب پرسيدم كه :

فقلت : (( يابن رسول الله ان ذلك لكائن ؟

فقال : اى وربى ! ان ذلك لمكتوب عندنا فى الصحيفة التى فيها ذكر المحن التى تجرى علينا بعد رسول الله (ص )

قال ابو خالد: فقلت : يابن رسول الله ثم يكون ماذا؟

قال عليه السلام : ثم تمتد الغيبة بولى الله عزوجل الثانى عشر من اوصياء رسول الله (ص ) و الائمة بعده .

يا با خالد ان اهل زمان غيبته القائلين بامامته و المنتظرين ظهوره افضل من اهل كل زمان ، لان الله تبارك و تعالى اعطاهم من العقول و الافهام و المعرفة ما صارت به الغيبة عندهم بمنزلة المشاهدة و جعلهم فى ذلك الزمان بمنزلة المجاهدين بين يدى رسول الله (ص ) بالسيف ، اولئك المخلصون حقا و شيعتنا صدقا و الدعاة الى الله عزوجل سرا وجهرا.)) (148)

يعنى : پرسيد: ((آيا براستى چنين خواهد بود؟))

فرمود: ((آرى ! به پروردگارم سوگند! اين مطلب در صحيفه اى كه نزد ما خاندان پيامبر است و در آن همه رنجهايى كه پس از پيامبر بر ما مى رود نوشته شده است ، اين مطلب نيز به روشنى آمده است ))

گفتم : ((سرورم ! پس از اينكه آن وجود گرانمايه به قدرت الهى ديده به جهان گشود چه خواهد بود؟))

فرمود: ((آنگاه غيبت دوازدهمين جانشين پيامبر پس از يازده امام ، ادامه خواهد يافت .))

و افزود: ((ابا خالد! مردم عصر غيبت آن حضرت كه به امامت او معتقد و ظهورش را انتظار مى كشند از مردم همه قرون و اعصار بهترند چرا كه خداوند به آنان خرد و شناخت و بينشى داده است كه عصر غيبت براى آنان بسان عصر ظهور است . خداوند به آنان پاداش جهادگرانى را مى دهد كه پيشاروى پيامبر با شمشير جهاد كردند، آنان براستى خالصند و شيعيان حقيقى و راستين ما و فراخوان بسوى خدا در آشكار و نهان .))

4_ و نيز ((سعيد بن جبير)) از آن حضرت آورده است كه مى فرمايد:

((فى القائم مناسنن من الانبياء: سنة من انبينا آدم عليه السلام و سنة من نوح و سنة من ابراهيم و سنة من عيسى و سنة من ايوب من محمد(ص ).

فاما من آدم و نوح : فطول العمر. و اما من ابراهيم : فخفاء الولادة و اعتزال الناس .(149)

و اما من ابراهيم : فخفاء الولادة و اعتزال الناس .(150)

و اما من موسى : فالخوف و التقية .(151)

و اما من عيسى : فاختلاف الناس فيه .(152)

و اما من ايوب : فالفرج بعد البلوى .

و اما من محمد(ص ) فالخروج بالسيف ))

يعنى : در ((قائم )) ما سنتهايى از پيامبران بزرگ الهى است . سنت و نشانى از پدرمان آدم ، سنت و نشانى از نوح ، سنت و نشانى از ابراهيم ، سنت و نشانى از موسى ، سنت و نشانى از عيسى ، سنت و نشانى از ايوب و سنت و نشانى از محمد(ص ) است .

اما نشان او از آدم و نوح عمر اوست .

و نشان از ابراهيم ، ولادت نهانى و دورى گزيدن از مردم است .

و نشان از موسى ، خوف و تقيه از ستمكاران عنان گسيخته .

و نشان از عيسى ، اختلاف مردم در مورد اوست .

و نشان از ايوب ، گشايش و نجات پس از بلا و گرفتارى است .

و نشان از محمد(ص ) قيام با شمشير عدالت است .

در مورد حضرت مهدى (ص ) از چهارمين امام نور به همين چند روايت بسنده مى شود بدان اميد كه در آينده نيز از آن حضرت رواياتى در اين مورد بياوريم .