حکومت سلطنتي


حکومت استبدادي و سلطنتي موروثي همان است که فردي با کودتا يا جنگ و خونريزي بر ملت و منطقه اي مسلط مي شود، و خود را حاکم بر آن ملت مي خواند و براي خود اين حق را قائل مي شود که فرزندش را بعد از خود حکومت بدهد تا چيزي را که خودش نداشت از او به ارث ببرد.

در اينجا هيچ معياري جز هواي نفس پادشاه در بين نيست و چيزي که در آن ملاحظه نمي شود، مصلحت عموم است. اين يک انتصابي است از جانب کسي که خودش مقامي را که از آن انتصاب مي کند، غصب کرده است و آنچه را خود ندارد به ديگري مي سپارد انتصابي است که به آن، امثال هلاکو و هرمز و محمد رضاي پهلوي و پادشاهان خون خوار و جلاد و عياش و هرزه و ميگسار و بي شرف روي کار مي آيند. اينان براي اينکه مغلطه کاري کنند، حکومت را يک موهبت الهي شمردند و خود را «ظل الله» خواندند، اما کسي به آنها نگفت، يا اگر گفت زنداني يا کشته شد، کسي به آنها نگفت که حکومت موهبت الهي است و به کساني که لياقت و شايستگي آن را داشته باشند اعطا مي کند، و چنانکه قرآن مجيد مي فرمايد: (لا ينال عهدي الظالمين) [1] «عهد من به ظالمان نرسد». ستمکاران به موهبت الهي نمي رسند. کسي به آنها نگفت که آنچه شما مدعي آن مي باشيد و امثال «بوسوئه ها» براي «لوئي» هاي فرانسه و ديگران براي ديگران گفتند، و خواستند سلطنت اين خود کامگان را توجيه نمايند و از تنفر طبعي مردم از حکومت سلاطين بکاهند، موهبت الهي نيست و پاسخ به اين پرسش نمي شود که: چرا افرادي با نداشتن ارزشهاي انساني و عدم برتري اخلاقي و فضيلت علمي، بايد بر مردم مسلط باشند که مطلق العنان هر چه اراده مي کنند انجام دهند و امر و نهي و فرمانشان نافذ باشد و مسؤول کسي نباشند، و کارشان قاعده و قانوني نداشته باشد، و هيچ محکمه اي نتواند آنها را محاکمه کند و مافوق محکمه و دادگاه باشند؟ چرا آنها سزاوارتر به حکومت از ديگران هستند؟ و چرا مردم در برابر آنها و در برابر مجسمه و عکس و تمثالشان تعظيم و کرنش کنند و به حال رکوع و بلکه سجود به خاک بيفتند و آنها را بپرستند تا حدي که خاقاني بگويد:

اينست همان ايوان کز نقش رخ مردم خاک در او بودي ديوار نگارستان

و خواجوي کرماني بگويد:

نه کرسي فلک نهد انديشه زير پاي تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان دهد

و چرا و چرا؟

لذا در پاسخ اين چراها اين نظر را اظهار کردند، و آنچه نمي تواند به خدا نسبت پيدا کند به خدا نسبت دادند، وبه خدا افترا زدند و گفتند سلطنت وديعه الهي است که به امثال ضحّاک و چنگيز و هلاکو و معاويه و يزيد و ديگر خون آشامان تاريخ اعطا مي کند. ديگر فکر نکردند که اين افرادي که در طول تاريخ ملل، حکومت يافتند و جنايتهاي بزرگ و قتل عام شهرها و کشورگشائيها و استعباد و غارت ملل مغلوب را افتخار خود مي شمردند و از رحم و انصاف به بهره بودند، چگونه مشمول موهبت الهي مي شدند و اين چه موهبتي است که اين آثار شوم را دارد. اگر طاعون و وبا و سرطان، موهبت باشد، باز هم اين حکومتها موهبت نيست.

واقعاً قرآن مجيد در يک جمله کوتاه چه رسا و جامع فرموده است: (اني جاعلک للناس اماماً قال ومن ذريتي قال لا ينال عهدي الظالمين). [2] .

اين حکومتها با نظام امامت در دو قطب مخالف و متضاد قرار دارند، مظاهر حکومتهاي سلطنتي پاي تخت هائي مثل مدائن و اصطخر و دمشق و بغداد و غرناطه و قاهره، و آکره روم و اسلامبول و پاريس و پکن و توکيو و لندن تا تهران و اصفهان، و کاخهائي مانند کاخ اکبر شاه و کاخهاي تيسفون و اهرام مصر و صدها بناهاي تکبر انگيز ديگر است و مظاهر نظام امامت، مدينه متواضع محمد (ص) و زندگي ساده و بي پيرايش و بي تجمل او، و کوفه علي و خانه محقري که حتي از اثاث و فرش عادي خالي بود، مي باشد. [3] .

در جنگ بدر که مسلمانان به تعداد نفرات مرکب نداشتند، پيغمبر نيز مانند سربازان که به نوبت سوار و پياده مي شدند در نوبت خود پياده مي رفت و هر چه اصرار و خواهش مي کردند که سوار باشد، نمي پذيرفت. علي (ع) خودش با دست خويش کفشش را وصله مي زد و لباس وصله دار مي پوشيد و از تشريفات ملوکانه نه فقط بيزار بودند، که سخت در هراس بودند. داستان دهقانان انبار را با آن حضرت که در نهج البلاغه نيز مرقوم است بخوانيد تا به حقيقت نظام امامت و برنامه هاي آن تا حدي آشنا شويد. [4] .

اين نظام به خدا نسبت دارد و بايد به خدا نسبت داده شود، هم موهبت الهي و هم امانت الهي است، رجال الهي فقط شايسته آن مي باشند که اين امانت به آنها سپرده شود.

اين حکومت مانند نبوت و رسالت است که با زور سر نيزه و فشار و اختناق و انتخاب مردم به دست نمي آيد. آنکه سلاطين و رؤساي حکومتهاي مختلف دارند نه موهبت الهي است و نه امانت او است، محال است که موهبتهاي الهي از قماش اين سلطنتها و سلطه ها و صدرها و مديرکل ها باشد.

اينها اعتبار ابليسي و دامهاي شيطاني است که در برابر هر حقي باطلي مي سازد و مردم را از حق منحرف مي کند. نبايد حق را به باطل قياس کرد و انتصاب خدائي را به انتصاب شيطاني اشتباه نمود، و هر دو را چون انتصاب است بدون توجه به مصدر انتصاب همانند گرفت. چنانکه ساير نظامات شرعي را نيز نمي توان به اين علت که در برابر آنها باطلي ساخته اند کنار گذاشت، مثلاً چون عبادت خدا و عبادت بت هر دو عبادت است، عبادت خدا را ترک کنيم، يا چون به مالکيت مي گويند، يا چون به ازدواج هاي غير شرعي ازدواج مي گويند، اصل مالکيت و ازدواج، مورد ايراد واقع مي شود.


پاورقي

[1] سوره بقره، آيه124.

[2] سوره بقره، آيه124.

[3] در سفينه، از سويد بن غفله روايت کرده است که گفت: بعد از اينکه مسند خلافت به ظاهر نيز به وجود علي (ع) زينت يافت و بيعت به آن حضرت انجام گرفت، شرفياب حضور او شدم. روي حصير کوچکي نشسته بود و در خانه چيز ديگري (از اشياء و اثاث و لوازم) نبود. عرض کردم: يا امير المؤمنين، بيت المال در دست تو است و در خانه تو چيزي که خانه به آن نياز دارد نمي بينم؟ فرمود: پسر غفله، خردمند، در خانه اي که از آن منتقل خواهد شد اطاقي براي خود فراهم نمي کند. ما را خانه امني است که بهترين کالاهايمان را به سوي آن فرستاده ايم و خودمان نيز پس از اندک زماني به آنجا مي رويم.

[4] رجوع شود به تعليقه «3».