مدعيان دروغين مهدويت و کسانيکه که بدروغ نسبت مهدويت بدانها د


همانطوريکه کمابيش بنظر خوانندگان رسيده و مصادر تاريخي و غيرتاريخي بيانگر شرح تفصيلي آنست که از آغاز بنيانگذاري اسلام تاکنون پيوسته افرادي با فريب و آلت دست قراردادن گروههائي از عوام، از روي دشمني به روياروئي اسلام برخواسته و با قتل و غارت و هرج و مرج و اسارت و زنداني نمودن مسلمانان، و ضديت با احکام اسلام و تکيه زدن بر کرسي رياست، چند صباحي خودنمائي نموده و بالاخره به زباله دان تاريخ گسيل شده و مي شوند و نمونه آنها ــ که خود آلت دست استعمارگران خارجي يهودي و مسيحي و عامل اجرائي اهداف شوم آنها بودند ــ رضا شاه پهلوي در ايران و کمال اتاترک در ترکيه و جمال عبدالناصر در مصر و صدام تکريتي در عراق و ديگران در ديگر مناطق مسلمان نشين بوده و مي باشند.

افرادي هم به هواي رياست از طريق سوءاستفاده از احاديث مربوط به مهدي موعود و تحريف آنها و فريب دادن افراد ساده لوح زودباور را به دعواي مهدويت و مقام امامت برخاستند و بدون آنکه قيام انها نشانگر سرنخي از مقام امامت يا مقرون به کوچکترين علامت از علائم ظهور مهدي موعود باشد، يا کمترين درجه از برقراري قسط و عدل جهاني (مورد وعده پيامبر بدست حضرت مهدي) را ارائه دهند ــ بلکه مردم را دچار تفرقه و جدائي از اسلام کردند ــ چند روزي خود را به عنوان مهدي موعود منتظر جا اندازي و قلمداد نمودند، اما بالاخره مشت خيانت آنها هم بازشد و ادعاي دروغين و بي محتوايشان کشف و آنها هم پس از چندي به زباله دان تاريخ رهسپار شدند.

همچنانکه عده اي هم با زمينه سازي مرحله به مرحله مقام امامت و عنوان مهدي منتظر نخست دعوي بابيت از ناحيه مهدي حقيقي مي کردند و همينکه افراد و گروههائي فريب خورده بدانها مي گرويدند، دعواي مهدويت را مطرح و گسترش مي دادند.

افراد و گروههائي هم بر اثر برخورد به اخباريکه از ناحيه خبرگذاران صادق امين درباره مهدي موعود و اسلام بدانها رسيده بود و از نظر فراواني بدان درجه براي آنان يقيني شده و دماغشان آماده براي پرورش اينگونه افکار گرديده بود، که بسا نسبت مهدويت را به کسي که او خود چنين دعوائي نداشت و از اين دعوي بيزاري مي جست مي دادند.

اکنون براي روشن شدن مطلب نام بعضي از مدعيان دروغين مهدويت يا غير مدعيان مورد نسبت را بطور فهرست بنظر خوانندگان ميرسانيم و علاقمندان به آگاهي بر مشخصات تفصيلي هريک را به مصادر مربوطه ارجاع ميدهيم:

1ــ امام اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) که فرقه سبائيّه، پيروان عبداللّه بن سبا (که بموجب اثر تأليفي علامه محقق عسکري اصل وجودش ساختگي و بدور از حقيقت و واقعيت بوده) حضرتش را مهدي خواندند و پنداشتند کشته نشده و تا آخر الزمان باقي است و خروج ميکند [1] .

2ــ محمد بن حنفيه، که فرقه کيسانيه پنداشتند وي بعد از حسين بن علي امام و همان مهدي موعود است و در کوه رضوي بسر ميبرد و از آنجا ظهور و قيام نمايد [2] ، بدون آنکه او چنين ادعائي کرده باشد.

3ــ محمد بن عبداللّه محض بن حسن بن حسن بن علي، معروف به نفس زکيه که پاره اي از جاروديّه وي را مهدي دانسته و در سنه 145هـ از مدينه به مهدويت برخواست و بدسيسه منصور دوانيقي کشته شد [3] .

4ــ ابوجعفر محمد بن عبداللّه فرزند منصور دوانيقي که خود منصور هم از روي رقابت با نفس زکيه مردم را دعوت به مهدويت او مي کرد [4] .

5ــ عمر بن عبدالعزيز يکي از خلفاي اموي که سعيد بن مسيب قائل به مهدويت او شد [5] .

6ــ ابومسلم خراساني که پاره اي از فرقه «خرّميه» پيروان اتابک خرّمي پنداشتند او همان کسي باشد که بايد زمين را پر از عدل و داد کند و کشته شدنش را بدست منصور دوانيقي تکذيب نمودند و بانتظار ظهورش بسر مي بردند [6] .

7ــ امام جعفر بن محمد الصادق (امام ششم شيعيان) که ناووسيه معتقد به مهدويت آن حضرت شدند [7] ، اما اصل مقام امامت حضرتش را بدست فراموشي سپردند.

8ــ محمد بن قاسم بن عمر بن علي بن الحسين که جاروديه زيديه به مهدويت او گرايش جستند و در ايام معتصم در طالقان قيام نمود و کشته شد و آنها پنداشتند کشته نشده و بعد از اين ظهور خواهد کرد [8] .

9ــ امام موسي بن جعفر (امام هفتم شيعيان) که فرقه واقفيه قائل به مهدويت آن حضرت شدند [9] .

10ــ محمد بن علي عسکري، برادر امام حسن عسکري، که طايفه محمديه بعد از وفات آن حضرت قائل به امامت و مهدويت وي گرديدند [10] .

11ــ امام حسن عسکري (امام يازدهم شيعيان) که گروهي اعتقاد به مهدويت حضرتش پيدا کردند [11] .

12ــ جعفر بن علي برادر ديگر امام حسن عسکري که عده اي قائل به امامت و مهدويت او گرديدند و خود نيز مدعي مهدويت بود [12] .

13ــ عبداللّه بن معاويه بن عبداللّه جعفر بن ابي طالب که عده اي از مردم وي را مهدي دانسته و گفتند وي زنده است و در کوههاي اصفهان بسر مي برد و البته ظاهر خواهد شد، و او همان کسي بود که در ايام حکومت مروان بن محمد در فارس قيام کرد و ابومسلم پس از مدتي که او را زنداني کرده بود بکشت [13] .

14ــ يحيي بن عمر از اعقاب زيد بن علي که در ايام مستعين باللّه خليفه عباسي سنه 259 در کوفه قيام کرد، پس او را کشتند و سرش را از تن جدا نمودند و بعض جاروديه قائل به مهدي منتظر بودن او بودند [14] .

15ــ موسي بن طلحة بن عبداللّه که در زمان مختاربن ابي عبيده در بصره قيام کرد و عده اي بعنوان مهدويت بدو گرويدند [15] .

16ــ عبداللّه مهدي بود که بنوشته قرماني: خود را فرزند حسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي الرضا ــ يعني فرزند امام حسن عسکري امام يازدهم شيعيانــ معرفي کرد.

و بنوشته فخري بعنوان ابومحمد عبيداللّه بن احمد بن اسماعيل از اعقاب امام جعفر معرفي نمود.

و بنوشته ديگران رشته نسبش غير از دو رشته مذکور است و بطور خلاصه در اصل ارتباطش با سادات و بر فرض ثبوتش در چگونگي آن اختلاف شديد است.

وي در سنه 297 هـ بعنوان مهدويت از افريقا بپا خواست و دولت فاطميين را تشکيل داد که پس از گذشتن 270 سال منقرض گرديد.

هم او بود که شهر مهديه را در يکي از سواحل تونس برقرار کرد و هم اکنون پرچم فرانسه برفراز آن در اهتزاز است [16] .

17ــ محمد بن عبداللّه بن تومرت علوي حسني معروف به مهدي هرغي از قبيله مصامده که در جبال اطلس مراکش سکونت داشتند، در سال 497 به مهدويت برخاست و تشکيل سلسله «الموحدين» را داد و بر اسپانيا استيلا و تسلط يافت [17] .

18ــ الناصر لدين اللّه که از جمله خلفاي عباسي و متولد حدود سنه 550 هـ بود، سبط ابن تعاويذي وي را بعنوان مهدي منتظر بودن بدين دوشعر ستوده:



انت الامام المهدي ليس لنا

امام حق سواک ينتظر



تبدو لابصارنا خلاقاً لان

يزعم ان الامام منتظر [18] .



19ــ مردي به نام عباس فاطمي در پايان قرن هفتم بين 690 و 700 در ميان غمازه خروج کرد و مدعي شد فاطمي منتظر است و جمعيت انبوهي از غمازه براو گرد آمدند و در پايان امر کشته شد [19] .

20ــ شخصي که معروف به تويزري منسوب به تويزر از نحله صوفيه بود از رباط ماسه خروج کرد و مدعي مهدي فاطمي بودن شد و بسياري از اهل سوس و غيره بدو گرويدند و کارش آنچنان بالا گرفت که سران مصامده ترسيدند و او را کشتند.

اين قضيه در آغاز قرن هشتم ـ در عصر سلطان يوسف بن يعقوب ــ بوقوع پيوست [20] .

21ــ اسحاق سبتي زوي بود که در دوران سلطنت سلطان محمد چهارم از سلاطين عثماني بسال 986 هـ به امر مهدويت قيام کرد و اصولا ترک و از اهالي ازمير بود [21] .

22ــ شخصي بود که در سنه 1219هـ در مصر قيام به مهدويت نمود و اصولا زاده طرابلس بود و طولي نکشيد با لشکري که از فرانسه آمده بود بجنگيد و با عده اي از هواخواهان خود کشته شد [22] .

23ــ محمد احمد بود که در سال 1260 هـ در سودان قيام نمود و از قبيله دناقله در جزيره «نبت» مقابل «دنقلا» و بگفته بعضي در «حنک» متولد شده بود [23] .

24ــ مردي بود که در رباط عباده دور او گرد آمدند و بعنوان فاطمي منتظر بودن ديگران را به مهدويت خود دعوت کرد و اصولا از نسل و نژاد پيامبر(صلي الله عليه وآله) بود [24] .

25ــ احمد بن احمد کيال بود که نخست مردم را بمقام امامت خود دعوت کرد، سپس بعنوان مهدويت قيام نمود و طائفه کياليه را تشکيل داد [25] .

26ــ محمد مهدي سنوسي فرزند شيخ محمد سنوسي بود که در اواسط قرن نوزده مسيحي از مغرب زمين برخواست و قبل از مرگ با اشاره باينکه خود او مهدي منتظر نيست بلکه او از اين پس خواهد آمد نفي مهدويت خويش نمود و شايد مقصودش از خبر آمدن بعد از اين، قيام پسرش بود [26] .

27ــ ميرزا غلام احمد قادياني بود که در اوائل قرن نوزده ميلادي سنه 1826 از پنجاب هندوستان قيام کرد و با سيکهاي آن سرزمين بر مبناي ادعاي نبوت بجنگيد و فرقه قادياني را که هم اکنون داراي پيرواني در هند است تشکيل داد [27] .

28ــ سيد احمد پسر محمدباريلي بود که او را مهدي وهابي نيز گويند، تولدش بسال 1224 در يکي از شهرهاي هندوستان به نام «بريلي» اتفاق افتاد، پس در خلال نيمه اول از سده سيزده از بين فرقه وهابي در هند قيام به نشر آن مذهب سخيف نمود و به عنوان يکي از اولاد امام حسن بن علي (امام دوم شيعيان) خود را شهرت داد سپس بر عليه هندوها و سيک هاي پنجاب هند اعلام جنگ نمود و با برافروخته شدن آتش جنگ مغلوب و کشته شد و بالاخره با تبليغاتي که داشت و انتشار مي داد زمينه براي قيام احمد قادياني نامبرده مستعد و موجبات نفوذ براي وي بيشتر فراهم شد [28] .

29ــ علي محمد شيرازي معروف به باب پسر ميرزا رضاي بزاز شيرازي و متولد همان شهر بسال 1235 از زني به نام خديجه بود، وي از کمالات علمي و ادبي جز زبان فارسي که در شيراز نزد معلمي به نام شيخنا آموخته بود و مقدار کمي هم صرف و نحو خوانده بود بهره ديگري نداشت و بيشتر اهتمام در رشته رياضت و انجام امور شاقّه به منظور تسخير جن و روحانيّات داشت و بالاخره پس از مدتي بسر بردن در بندر بوشهر رفته رفته دچار خشکي دماغ و خستگي مغز گرديد، پس از بوشهر به کربلا رفت و از تابعين شيخ احمد احسائي شد و با سيد کاظم رشتي که از شاگردان و مروجين احسائي بود و در بافندگي و جاهم اندازي اباطيل و خرافات مهارتي بسزا داشت مصاحبت نمود [29] ، پس از فوت احسائي و سيد کاظم رشتي به شاگرد ديگر احسائي حاج کريم خان (مؤسس فرقه ضاله شيخيه که عنوان رکن رابع بودن را مطرح نمود) بپيوست، و نخست به عنوان باب او و خليفه الخليفة سر برافراشت و چون آوازه اش بلند شد و قدري بر سر زبانها افتاد خود را به باب مهدي منتظر معرفي نمود.

سپس دم از استقلال و مهدويت زد و چون متوجه شد به قول عوام «خر فراوان است» و مريداني از خود جاهل تر و احمق تر به دورش گرد آمدند دعواي نبوت را مطرح نمود و بافته هايي را ــ به عنوان وحي الهي و آيات آسماني که خالي از معنا و عاري از قانون ادب و محاوره و برخلاف منطق و در حقيقت بهترين سند حماقت و فساد عقلي او و پيروانش بود ــ انتشار داد و در پايان جنون او شدت يافت و هوس خدائي و الوهيت پيدا کرد که کتاب «البيان» وي بهترين شاهد و بيانگر کفريات اوست.

توضيحا چون سياست اجانب پشتيباني از وي را مقتضي ديد با نفوذي که در داخله مملکت ايران داشت موجبات تقويت و گسترش فساد او را با هزينه تبليغاتي و جلوگيري از تعرض ديگران بر عهده گرفت تا انجا که با تحليل هرگونه حرامي و آزادي در ارتکاب هرگونه بدعت و عمل نامشروع عده اي از عوام الناس و افراد سفله و بي بند و بار فريب او را خوردند و بدو پيوستند.

در آغاز امر علما و روحانيون آن عصر بخاطر راه و رسم جنون آميزي که از وي به نمايش درآمد از حکم به قتل او خودداري و استنکاف نمودند و چون هر روز شراره هاي فتنه او گسترش مييافت، بمنظور جلوگيري از شرّش و مصونيت مردم از آتش فتنه و بيراهه بري وي لازم دانستند حکم قتلش را صادر نمايند همچنانکه فتوي به کفر و نجس بودن بهائي ها و ممنوعيت ازدواج با آنها را صادر نمودند. از طرفي هم چون فتنه او مقام سلطنت را تهديد مي کرد حکم قتلش عملا تأييد و با به دار آويختن و اعدامش معلوم شد او هم يکي از مهدي هاي دروغين بود که نخست بدست عوامل روس رشد و پرورش يافت و بعد از موجوديت او که کانون فساد از آب درآمد انگليسي ها از وي بهره برداري نمودند و بالاخره مليونها نفر مسلمان ضعيف و خوش باور را از اسلام و تشيع جدا کرده گرايش به کفر دادند [30] .

آري متاسفانه ــ با اينکه بر اثر سقوط شاه طرفدار آنها و برقراري جمهوري اسلامي و برچيده شدن بساط سلطنت که يک بُعدش سوء استفاده هرچه بيشتر بهائي گري از قدرت آن بود بساط آزادي و رسميت بهائي گري در ايران برچيده شد ــ هنوز اين رشته باطل کم و بيش سر دراز دارد و از طريق عوام فريبي در گوشه و کنار بدين روش باطل کفر آميز ادامه مي دهند.

و اما کساني که در عصر ائمه اطهار عليهم السلام به دروغ مدعي بابيت و نيابت و سفارت از طرف حضرت بقية اللّه محمد بن الحسن العسکري عج شدند، پس محدث عاليقدر شيعه شيخ طوسي تعداد هشت نفر را معرفي نموده که ما بخاطر اختصار به ذکر نام آنها بسنده کرده و خواستاران شرح حال تفصيلي آنها را به کتاب «الغيبة» محدث نامبرده ارجاع مي دهيم:

1ــ ابومحمد حسن معروف به شريعي از اصحاب امام هادي و امام عسکري بود که به دعواي بابيت از ناحيه حضرت مهدي برخواست و از آن ناحيه توقيع در لعن وي صادر گرديد.

2ــ محمد بن نصير نميري.

3ــ احمد بن هلال کرخي.

4ــ ابوطاهر محمد بن علي بن بلال.

5ــ حسين بن منصور حلاج صوفي که ابوالقاسم بن روح يکي از وکلاي امام زمان در عهد غيبت صغري به امر امام دستور مهدور الدم بودنش را صادر نمود، نيز بحکم علما تکفير شد، اما در نظر صوفيه دست کمي از مقام نبوت نداشته و ندارد بلکه دعواي خدائي هم از وي سرزد و بالاخره محکوم به اعدام شد. [خيراتيه ج 1 ص 159 ــ 161]

6ــ ابوجعفر محمد بن علي شلمغاني معروف به ابن ابي عزاقر.

7ــ ابوبکر بغدادي برادر زاده محمد بن عثمان عمري (نايب دوم از نواب اربعه حضرت مهدي).

8ــ ابودلف ــ رفيق ابوبکر بغدادي ــ [31] .

درپايان اين مقال توجه خوانندگان را بدين نکته جلب و يادآور مي شويم که از بررسي احوال نامبردگان و کساني که پيروي از آنها مي کردند يا مهدويت را به کسي که خود مدعي نبود نسبت مي دادند معلوم و محقق ميشود که اصل موضوع مهدويت در اسلام و عقيده به ظهور و قيام مهدي موعود و برقرار شدن انقلاب اسلامي جهاني و عدل و داد سراسري بدست او پديده يک سلسله آيات شريفه قران و فرموده هاي پيامبر اکرم و بعضي از صحابه الهام گيرنده از ان حضرت است که مورد اتفاق سني و شيعه مي باشد، و بر اساس همين ايات و احاديث و پيشگوييها و هشدارها بود که مردم از باستان زمان آماده براي ظهور مهدي موعود منتظر و چشم براه او بوده اند و مهدي هاي دروغين و نواب هاي قلابي و ادعايي هم از اين رهگذر سوء استفاده نموده و بعنوان مهدي و نايب مهدي قيام نموده و هردسته و گروهي فريب يکي از اينها را خورده و به پيروي و ترويجش مي شتافتند

پس اگر عنوان مهدويت اصالت اسلامي نداشت نه مدعيان دروغين مي توانستند آن را مطرح ووسيله تجمع عوام به دور خود قرار دهند، و نه عوام و پيروان مهدي هاي ادعايي سرنخي در دست داشتند که بدانها معتقد و علاقمند شوند و از آنان پيروي نمايند.

بطور خلاصه اصالت مهدويت و ريشه گرفتن آن از ناحيه شخص پيغمبر (صلي الله عليه وآله) بود که فريب دهندگان آن را سرنخ دعواي مهدويت قرار دادند و فريب خوران هم آن را سرنخ گرايش به مهدي هاي ادعايي و دروغين قلمداد نمودند و کار هر دو دسته به کفر و جدايي از اسلام راستين منتهي شد.


پاورقي

[1] ملل و نحل شهرستاني 2/11، غيبت شيخ طوسي ص 192، المهديه في الاسلام ص 93.

[2] غيبت شيخ طوسي ص 192، مقدمه ابن خلدون ص 219، ملل و نحل شهرستاني 1/200، المهديه في الاسلام ص 103.

[3] مقدمه ابن خلدون ص 222، تاريخ فخري ص 148، مجله الهلال مصر جلد 17 سال 4 صفحه 643.

[4] المهدية في الاسلام ض 117.

[5] طبقات ابن سعد 5/245، المهديه في الاسلام ص 184.

[6] المهديه في الاسلام ص 184.

[7] ملل و نحل شهرستاني2/3، غيبت شيخ طوسي ص 192.

[8] المهديه في الاسلام ص 125.

[9] ملل و نحل شهرستاني2/4، غيبت شيخ طوسي ص 192 و 198.

[10] غيبت شيخ طوسي ص 192و 198.

[11] ملل و نحل شهرستاني2/7، غيبت شيخ طوسي ص 192 و 220.

[12] غيبت شيخ طوسي ص 222 و 225 ــ 227 و 287.

[13] المهديه في الاسلام ص 48.

[14] المهديه في الاسلام ص 135.

[15] طبقات ابن سعد 5/245، المهديه في الاسلام ص 182.

[16] تاريخ فخري ص 237، مقدمه ابن خلدون ص 374، اخبار الدول واثار الاول قرماني ص189.

[17] تاريخ ابي الفداء 2/232، مجله الهلال سال 4 شماره 17 ص 643، مقدمه ابن خلدون ص 366.

[18] المهديه في الاسلام ص 48.

[19] مقدمه ابن خلدون ص 367، مجله الهلال سال 4 شماره 17 ص 643.

[20] مقدمه ابن خلدون ص 367.

[21] ترجمه رساله دار مستتر، از محسن جهانسوز.

[22] ترجمه رساله دار مستتر.

[23] مجله الهلال سال 4 شماه 17، ص 644 و سال 7 شماره 6.

[24] مقدمه ابن خلدون ص 367.

[25] ملل و نحل شهرستاني 2/17.

[26] الهلال سال 4 شماره 17 ص 644.

[27] الهلال سال 4 شماره 17 ص 643، ظاهرة الغيبة و دعوي السفاره ص 300 ــ 370، المهدية في الاسلام ص 270، مفتاح باب الابواب ص 77.

[28] دائرة المعارف الاسلاميه ج 1 ص 496، المهديه في الاسلام ص 268، مفتاح باب الابواب ص 69.

[29] جهت آگاهي بر هويت سيد کاظم رشتي و نقش او در گسترش فرقه بهائي گري رجوع شود به کتاب ظاهرة الغيبة و دعوي السفارة، ميرزا محسن آل عصفور بحريني ص 247 ــ 300 چاپ قم.

[30] دائرة المعارف اسلاميه 1/496، المهديه في الاسلام ص 268، مفتاح باب الابواب ص 69، نصايح الهدي بلاغي، اسرار العقايد ميرزا ابوطالب شيرازي چاپ 1324 در نوبت دوم و دهها کتاب ديگر در ردّ بهائي گري که اکثراً چاپ و منتشر گرديده، جهت آگاهي بر فهرست اسامي 87 جلد کتاب در رد آنها مراجعه شود به کتابنامه حضرت مهدي (عج) تأليف آقاي علي اکبر مهدي پور ص 817 ــ 820.

[31] کتاب الغيبة شيخ طوسي ص 397 ــ 415 و شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد 8/122.