آن سوي اقيانوسها






سوار موج مي آيي تو در اوجپريشاني

تبسم مي کني خورشيد را از شرق پيشاني



سواري نيمه شب ازشيهه ياسب سپيدت گفت

پس از آن جاده ماند و انتظار چشم باراني



توراآن سوي اقيانوسها،توفان درانگشت است

درآن هنگامه ي روشن به نفخ صورميماني



چنان لبريزم از شوق تماشايت که ميخواهم

مرا نذر نگاه شرقي ات هرشب بسوزاني



مشو پنهان به پشت ابرها پائيز را بنگر

و گلها را که مي ميرند با دستي زمستاني



تبارسبز پوشان راچه خشم آگين دروکردند

بباراي دست سرخ انتقام اي قهر توفاني!



صداي سُم اسبي پشت ديوار بلند شهر!

سپيداران، چناران، بي قرار لاله افشاني



حسين انصاري نژاد