مسيح






ميجوشد از کوير، سراب بلا، مسيح

با گامهاي خسته باران بيا مسيح



اين زخمهاي کهنه ي انسان قرن درد

آخرکجا؟به دست که يابد شفا؟ مسيح



اينجا صداقت استکه مصلوب ميشود

درپيش چشمهاي فريب و ريا، مسيح



در سُربي تمامي آيينه سنگ ها

سر باز مي کند همه زخمها، مسيح



روح بزرگ عشق و نجابت!نگاه کن

درخون نشسته پيکرصلح وصفا مسيح



اما هنوز پنجره ها بسته نيستند

خورشيد روزني است ازآن روشن مسيح



ميآيد از نجابت حال وهواي عشق

مي آيد از نهايت شهر خدا مسيح



سجاده ي ستاره بياور، اذان بگو

تا بر امام عشق کنيم اقتدا مسيح



ما دل سپرده ايم به آيين آفتاب

با ما بخوان تو نيز،سرود وفا مسيح



با اوبه استجابت موعودميرسيم

همراه با تنفس صبح دعا مسيح



جعفر رسول زاده