دير است تا که عشق تو از سر به در کنيم
در انتظار سبز تو ، جان را سپر کنيم
آواز صد پرنده ميان سکوت ماست
برگرد تا زديده ، گل شوق پر کنيم
گفتي صداي پاي دلم را شنيده اي
بنشين کز اين سرود ، نوايي دگر کنيم
بنشين در ارتقاع شب اي آفتاب من
کز ماجراي تلخ جدايي حذر کنيم
در باغهاي آينه ها فصل رنگه است
ما آينه براي تو ، بيرنگ تر کنيم
بالي نمانده تا که زويرانه هاي باد
در بازومان شاخه ي ديگر سفر کنيم
-بشنو صداي چهچه ي ديده ي مرا
کز قصه هاي سينه تو را با خبر کنيم
روزي که دير نيست ، چو موجي دونده باش
کز ساحلي به ساحل ديگر گذر کنيم
بازآ- قدم به مزرعه ي شام من بگذار
کز شبنم لطيف سحر چهره تر کنيم
-بادامني پر از گل شب بو بيا- که ما
از پاکي سپيده ترا بارور کنيم