درد چين



از شبستان شب موي کسي

بر مشامم مي رسد بوي کسي



روح سرگردان من پر مي کشد

چون کبوتر بر سر کوي کسي



مي تپد در خويش دشت انتظار

از سمند پر تکاپوي کسي



آسمان دور زد از رنگين کمان

در هواي طاق ابروي کسي



مي دمد از روزن شب آفتاب

تا ببيند پرتو روي کسي



در پريشاني دل من لود هست

درد چين چشم جادوي کسي



سمت و سوي خوشتن گم کرده ام

مي دوم تا پاي دل سوي کسي



شب همه شب مشفق کاشاني



خليل ذکاوت