غزل انتظار


از انتظار خسته ام و يا دلم گرفته است؟

تو مدتي است رفته اي , بيا دلم گرفته است



نگاه سرد پنجره به کوچه خيره مانده بود

گمان کنم بداند او چرا دلم گرفته است



گذشتم از هزاره ها در امتداد دوري ات

به ذهن من نمي رسد کجا دلم گرفته است



به چشم خود نديده ام شکوه چهره ي تو را

شبي بيا به خواب من , بيا دلم گرفته است



سراب تشنه تر از من





زينب چوقادي