نامه



شبي نشستم و گفتم دو خط دعا بنويسم

دعا به نيت دفع قضا بلا بنويسم



ز همدلان سفر کرده ام سراغ بگيرم

به کوچه کو چه ي زلف تو نامه ها بنويسم



دعا و شکوه به هم تاب خورد و من متحير

کدام را ننويسم ..کدام را بنويسم



هر آنچه را که نوشتم مچاله کردم و گفتم:

قلم دوباره بگيرم از ابتدا بنويسم



دو قطره خون زلبت در دوات تشنه ام افتاد

که من به ياد شهيدان کربلا بنويسم



صداي پاي قلم را شنيد کاغذ و گفتم:

قلم به ليقه گذارم که بي صدا بنويسم



تو بي نشاني و کاغذ در انتظار رسيدن

که من نشاني کو ي تورا کجا بنويسم



تو خود نشاني محضي تو خود دعاي مجسم

براي چون تو عزيزي چرا....چرا بنويسم