به دنبال تو مي گردم نمي يابم نشانت را
بگو بايد کجا جويم مدار کهکشانت را ؟
تمام جاده را رفتم غباري از سواري نيست
بيابان تا بيابان جسته ام رد نشانت را
نگاهم مثل طفلان ، زير باران خيره شد بر ابر
ببيند تا مگر در آسمان ، رنگين کمانت را
کهن شد انتظار اما به شوقي تازه ، بال افشان
تمام جسم و جان لب شد که بوسد آستانت را
کرامت گر کني اين قطره ناچيز را ، شايد
که چون ابري بگردم کوچه هاي آسمانت را
الا اي آخرين توفان ! بپيچ از شرق آدينه
که دريا بوسه بنشاند لب آتش نشانت را