آن اتفاق دور
اين هاي و هوي بي سر و پا مي کشد مرا
برگرد آسماني من دير مي شود
بي تو نگاه زمزمه ها محو يک سکوت
در بي صداي حادثه زنجير مي شود
ماييم و يک هزاره پر از بي کسي ببين
ممنوع مي شود همه ي انتظارها
پاييز , اتفاق قديمي کنار ماست
زنداني اند بي تو تمام بهارها
اي اتفاق دور , تو نزديک مي شوي ؟
کشتند چشم هاي مرا فکرهاي کور
گفتند لحظه هاي پر از اشتياق من
نزديک مي شود به تو آن اتفاق دور