شبيه بادهاي بي قرار مي نويسمت
و در تمام فصل ها بهار مي نويسمت
ببين چه قدر ساده ام , ستاره مي کشم تو را
به لهجه محلي سه تار مي نويسمت
به رنگ حرف هاي آشناي توست قلب من
بيا بخوان , بمان , بگو , ببار , مي نويسمت !
تو سالهاست بين شعرهاي من قدم زنان ...
ولي نه , خسته مي شوي ! , سوار مي نويسمت
کنار آن درخت کهنه حياط مدرسه
هنوز کودکم , و يادگار مي نويسمت
و راستي ببخش دست من نبود , خب اگر
دوبار خط زدم , هزار بار مي نويسمت !
نه اشتباه مي کنم , شما که بچه نيستي
که من چنين صريح خنده دار مي نويسمت !
و قول مي دهم کمي بزرگتر شوم و بعد
به سبک مردمان روزگار مي نويسمت