به ناگهاني يك لحظه



اگر چه روز من و روزگار مي گذرد

دلم خوش است که با ياد يار مي گذرد



چقدر خاطره انگيز و شاد و رويايي است

قطار عمر که در انتظار مي گذرد



به ناگهانيِ يک لحظه عبور سپيد

خيال مي کنم آن تک سوار مي گذرد



کسي که آمدني بود و هست، مي آيد

بدين اميد، زمستان، بهار، مي گذرد



نشسته ايم به راهي که از بهشت اميد

نسيم رحمت پروردگار مي گذرد



به شوق زنده شدن، عاشقانه مي ميرم

دو باره زيستنم زين قرار مي گذرد



همان حکايت خضر است و چشمه ظلمات

شبي که از بَرِ شب زنده دار مي گذرد



شبت هميشه شب قدر باد و، روزت خوش

که با تو روز من و روزگار مي گذرد



محمد تقي جمالي (مذنب)