بوي يوسف مي دهد پيراهنت




برنخواهم داشت دست از دامنت

بوي يوسف مي دهد پيراهنت



ز انتظارت گشت چشمانم سپيد

کو نسيمي، کاورد سوي منت



گشته ام در رهگذارت خاک راه

تا که بنشينم به چين دامنت



تا نفس دارم بيا تا با غزل

پاک سازم خستگي را از تنت



کم مبادا از سر »قصري« دمي

سايه گيسو پريشان کردنت


 



کيومرث عباسي (قصري)