ما، بي تو، تا دنياست، دنيايي نداريم
چون سنگ خاموشيم و غوغايي نداريم
اي سايه سار ظهر گرم بي ترحم!
جز سايه دستان تو، جايي نداريم
تو آبروي خاکي و حيثيت آب
دريا تويي؛ ما جز تو دريايي نداريم
وقتي عطش مي بارد از ابرسترون
جز نام آبي تو، آوايي نداريم
شمشيرها را گو: ببارند از سر بغض
از عشق، ما جز اين تمنايي نداريم!