جز تو


ما، بي تو، تا دنياست، دنيايي نداريم

چون سنگ خاموشيم و غوغايي نداريم



اي سايه سار ظهر گرم بي ترحم!

جز سايه دستان تو، جايي نداريم



تو آبروي خاکي و حيثيت آب

دريا تويي؛ ما جز تو دريايي نداريم



وقتي عطش مي بارد از ابرسترون

جز نام آبي تو، آوايي نداريم



شمشيرها را گو: ببارند از سر بغض

از عشق، ما جز اين تمنايي نداريم!


 



سلمان هراتي