جمكراني


گرفته بوي تورا خلوت خزاني من

کجايي اي گل شب بوي بي نشاني من



غزل براي تو سر مي برم عزيزترين

اگرشبانه بيايي به ميهماني من



چنين که بوي تنت در رواق ها جاري است

چگونه گل نکند بغض جمکراني من



عجب حکايت تلخي است نااميد شدن

شما کجا و من و چادر شباني من



دراين تغزل کوچک سرودمت اي خوب

خداکند که بخندي به ناتواني من



به پاي بوس تو آيينه دستچين کردم

کجايي اي گل شب بوي بي نشاني من..