چشم انتظار


از مشرق جان تافتي اي آفتاب جان من

خورشيد جان افروز من ، آيينه ي تابان من



سوزم ببين ، سازم شنو ، در پره آوازم شنو

رازم شنو ، رازم شنو ، اي هستي پنهان من



بنگر چه آمد بر سرم ، تا سوختي بال و پرم

چشم انتظاري بر درم ، اي جان من ، جانان من



اي مهر من ، اي ماه من ، اي رهنماي راه من

اشکم ببين و آه من ، تابنده کن ايوان من



ديوانه ام ، ديوانه ام ، از خويشتن بيگانه ام

سرمست از پيمانه ام ، گر نشکني پيمان من



تا بي سر و سامان منم ، سرگشته ، سرگردان منم

در سايه ها پنهان منم ، وين روح سرگردان من



سر مستي مستان تويي ، خمخانه ي هستان تويي

باغ و بهارستان تويي ، در ديده ي حيران من



در دير سالي خسته ام ، جامي شکسته بسته ام

برخاک ره بنشسته ام ، اي درد تو درمان من


 



مشفق کاشاني