خراب حور
گردم!
نه چنان به گرد كويت،
من نا صبور گردم
كه گر آستين فشانى، چو
غبار دور گردم!
من خسته در فراقت به
كدام صبر و طاقت
به ره فراغ پويم، ز پى
حضور گردم؟
مَهل آن كه خاك سازد
اجلم به ناتمامى
تو بسوز همچو شمعم كه
تمام نور گردم
من اگر به خلد يابم ز
تو جنس آدمى را
ز قصور طبع باشد كه
خراب حور گردم
به نياز همچو (اهلى)
سگ مى فروش بودن
به از آن كه مست بارى
ز مى غرور گردم