بقية الله


واژه «بقيه»؛ يعني، باز مانده و پاينده و آنچه از چيزي باقي گذاشته شود و آن مصدري است که به جاي اسم فاعل يا اسم مفعول به کار مي رود.

ترکيب «بَقيّةُاللّه» در قرآن مجيد و روايات خاندان عصمت عليهم السلام آمده است. در قرآن فقط يک بار در داستان حضرت شعيب آمده است که پس از آنکه قوم خود را از کم فروشي نهي مي کند، چنين فرمايد: «بَقيَّتُ اللّهِ خَيْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنينَ» [1] ؛ يعني، آنچه را که خداوند [در ازاي چشم پوشي از منافع نامشروع دنيوي] برايتان باقي مي گذارد، براي شما بهتر است.

در اين آيه هر چند مخاطب قوم شعيب هستند و منظور از «بَقيَّةُاللّه» سود و سرمايه حلال و يا پاداش الهي است؛ ولي هر موجود نافع که از طرف خداوند براي بشر باقي مانده و مايه خير و سعادت او گردد، «بقيّةاللّه» محسوب مي شود.

تمام پيامبران الهي و پيشوايان بزرگ «بَقيّةُاللّه»اند. تمام رهبران راستين که پس از مبارزه با يک دشمن سرسخت براي يک قوم و ملت باقي مي ماند، از اين نظر «بقيّةاللّه»اند...

از آنجا که مهدي موعودعليه السلام آخرين پيشوا و بزرگ ترين رهبر انقلابي پس از قيام پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله است، يکي از روشن ترين مصاديق «بَقيَّةُاللّه» مي باشد و از ديگران به اين لقب شايسته تر است؛ بخصوص که تنها باقيمانده بعد از پيامبرصلي الله عليه وآله و امامان عليهم السلام است.

در روايات و ادعيه و زيارات متعددي، ائمه اطهارعليهم السلام به عنوان «بقيةاللّه» توصيف شده اند که براي نمونه به برخي از آنها اشاره مي شود:

1 . يک بار به دستور هشام بن عبدالملک امام باقرعليه السلام را به شام بردند، موقع مراجعت به مدينه هشام فرمان داد بازارها را بر روي آن حضرت و همراهانش ببندند و از خوراک و آشاميدني محروم باشند. چون به شهر مدينه رسيدند، مردم درِ شهر را بر رويشان بستند و اصحاب آن حضرت از جهت کمبود آب و غذا به زحمت افتادند و به آن بزرگوار شکايت بردند. امام باقرعليه السلام به بالاي کوهي که مشرِف به شهر بود رفت و با صداي بلند فرمود: «اي اهل شهري که مردمانش ستم گرند! به خداوند سوگند من بقيةاللّه هستم. خداوند فرمود: بقيةاللّه برايتان بهتر است اگر ايمان داريد». [2] .

2 . در «زيارت جامعه کبيره» آمده است: «اَلسَّلامُ عَلَي الاَئِمَةِ... وَ بَقيَّةِ اللَّهِ...»؛ «سلام بر امامان که... بقيةاللّه هستند». [3] .

3 . در دعاي ندبه مي خوانيم: «أيْنَ بَقِيَّةُاللَّهِ الَتي لاتَخْلُو مِنَ العِتْرَةِ الهادِيَةِ...»؛ «کجاست آن بقيةاللّه که از عترت هدايتگر بيرون نيست». [4] .

4 . در حديثي آمده است: مردي از امام صادق عليه السلام پرسيد: آيا بر امام قائم عليه السلام مي توان با عنوان «اميرمؤمنان» سلام کرد؟ فرمود: «لا ذاکَ اِسْمٌ سَمَّي اللّهُ بِهِ اَميرَالمؤمِنينَ لَمْ يُسَمَّ بِهِ اَحَدٌ قَبْلَهُ وَلا يَتَسَمَّي بِهِ بَعْدَهُ اِلاّ کافِرٌ قُلتُ جُعِلْتُ فِداکَ کَيْفَ يُسَلِّمُ عَليهِ؟ قالَ: يَقُولُونَ السَّلامُ عَلَيکَ يا بَقيَّةَ اللَّهِ ثُمَّ قَرَأ بَقيَّتُ اللهِ خَيرٌ لَکُم اِنْ کنتُم مُؤمنين»؛ «خير، خداوند اين نام را به حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام اختصاص داده است. پيش از او کسي اين نام بر خود ننهاده و پس از او نيز - مگرکافر - اين نام به خود نبندد. راوي گويد: پرسيدم: فدايت گردم پس چگونه بر او سلام کنند؟ فرمود: مي گويند: سلام بر تو اي بقيةاللّه». [5] .

5 . و از امام باقرعليه السلام روايت است که فرمود: «نخستين سخن حضرت مهدي عليه السلام بعد از ظهور اين آيه است که مي خواند: بقيةاللّه برايتان بهتر است اگر ايمان داريد. آن گاه مي فرمايد: منم بقيةاللّه و حجّت و خليفه او در ميان شما. در آن زمان هر کس بر آن جناب سلام کند، مي گويد: السَّلامُ عَلَيْکَ يا بَقيَّةَاللّهِ فِي اَرْضِهِ». [6] .

6 . در روايت است وقتي احمدبن اسحاق بن سعد اشعري محضر امام عسکري عليه السلام شرفياب شد، درباره جانشين آن حضرت سؤال کرد؛ حضرتش کودکي خردسال همچون قرص ماه به او نشان داد. احمدبن اسحاق پرسيد: آيا نشانه اي هست تا قلبم اطمينان يابد؟ آن کودک زبان گشود و با زبان عربي فصيح چنين فرمود: «اَنَا بَقِيَّةُ اللّهِ فِي اَرْضِهِ وَالمُنْتَقِمُ مِنْ اَعْدائِهِ فَلا تَطْلُبْ اَثَراً بَعْدَ عَيْنٍ يا اَحْمَدَبنَ اِسْحاقَ» [7] ؛ «من بقيةالله بر روي زمين هستم و من منتقم از دشمنان اويم. اي احمدبن اسحاق! بعداز ديدن اثري طلب نکن».


پاورقي

[1] هود(11)، آيه 86.

[2] الکافي، ج 1، ص 471، ح 5.

[3] شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 609.

[4] سيد بن طاووس، الاقبال، ص 297.

[5] الکافي، ج 1، ص 411، ح 2؛ تفسير فرات کوفي، ص 249 و193؛ تفسير عياشي، ج 1، ص 276.

[6] کمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 330، ح 16.

[7] همان، ج 2، ص 384، ح 1.