پايان تاريخ


بشر به مقتضاي حب ذات و طبيعت جست وجوگر خود، همواره به سرانجام دنيا مي انديشيده است. [1] همه اديان الهي و بيشتر مکاتب بشري، درباره پايان تاريخ، اظهار نظر کرده اند. [2] در همه پيش گويي هاي مربوط به آخِرُالزّمان، خبرهاي وحشتناک و نگران کننده اي وجود دارد؛ [3] ولي اغلب بر اين امر اتّفاق نظر است که پايان کار بشر، روشن و سعادت آميز است. [4] در تمام فرقه ها و مذاهب اسلامي، کم و بيش سرانجام سعادت مند بشر پيش بيني شده است. [5] در متون زرتشتي (از آيين هاي باستان) به صراحت از دوره طلايي بشر در پايان جهان ياد شده که به آشوب ها و بلاهاي بسيار مسبوق مي گردد و با ظهور واپسين منجي (سوشيانس) محقّق مي شود. [6] در آيين هندوان نيز هر دوره انساني به چهار قسمت تقسيم شده که قسمت چهارم آن، مظهر غروب و افول تدريجي معنويت اوّليه است و از آن، به عصر ظلمت )Yuga Kali( تعبير مي شود؛ سپس منجي بشر ظاهر شده و با فروپاشي جوامع انساني و از بين رفتن شرارت ها، دوره اي نو آغاز مي گردد. [7] در متون بودايي نيز از اين دوره، سخن به ميان آمده است. [8] .

در اديان ابراهيمي - بيش از آيين ها و مکاتب ديگر - بر دوره طلايي بشر در پايان تاريخ، تأکيد شده است. در عهد عتيق، برقراري سعادت و عدالت در سرتاسر جهان پيش بيني شده که به وسيله «مشيح» محقّق مي شود. [9] در عهد جديد نيز به اين مطلب پرداخته شده [10] و مکاشفه يوحنا به طور کامل به حوادث ناگوار آخِرُالزّمان، اختصاص يافته و در پايان آن، به برقراري صلح و آرامش جهان تحت حاکميت مؤمنان اشاره شده است. [11] در ميان مکاتب بشري، پيش بيني «مارکس» از مدينه کمونيستي همراه با کمون نهايي ايجاد شده، تصويري از جامعه بي طبقه و بي نياز از دولت را ارائه مي دهد. [12] پيش بيني هاي «رنه گنون» (عبدالواحد يحيي) از افول و فروپاشي تمدّن مادّي غرب و ظهور مجدّد حقّ و حقيقت - که با نظر به داده هاي آيين هاي باستان و اديان ابراهيمي ارائه شده - خبر مي دهد. [13] نظريّه پايان تاريخ «فوکوياما» پيروزي نهايي نظام غربي و حاکميّت ابدي آن بر سرتاسر جهان را پيش بيني کرده است [14] و نظريّه «برخورد تمدّن ها» از «هانتيگون» جنگ جهاني تمدّن ها و نظم جهاني نوي بر اساس مرزهاي تمدّني را در پايان اين دوره از جهان، پيش بيني مي کند. [15] .


پاورقي

[1] تاريخ ابن خلدون، ج 1، ص 303.

[2] نجات بخشي در اديان، ص 13 و 14؛ علي و پايان تاريخ، ص 25 - 15.

[3] هزاره گرايي، ص 25.

[4] نجات بخشي در اديان، ص 13 و 14.

[5] قيام و انقلاب مهدي، ص 5.

[6] اوستا، گاهان، يسنه 46، ب 3 و يَشتها، ارديبهشت، ب 17 - 10 و فروردين، ب 129؛ نجات بخشي در اديان، ص 71-3.

[7] بحران دنياي متجدّد، ص 1 و اوپانيشاد، ص 774 - 772 و 737.

[8] بودا، ص 518 و 519 علي و پايان تاريخ، ص 23.

[9] کتاب مقدّس، اشعياء 11 و 12، يوئيل 3 و 4، زکريا 9، دانيال 44 :2، و 13 :7 و 27.

[10] کتاب مقدّس، متي 44 - 15 :24، و رسل 21 - 17 :2.

[11] کتاب مقدّس، مکاشفه يوحنا 22 - 4؛ نجات بخشي در اديان، ص 133 - 113.

[12] مارکس و مارکسيسم، ص 94 - 91.

[13] بحران دنياي متجدّد، ص 154 و105 و55 و20 و2 و 186؛ علائم آخِرُالزّمان، ص 200 و199 و188 و 318.

[14] «پايان تاريخ و آخرين انسانها» مجله اطلاعات سياسي و اقتصادي، ص 22.

[15] برخورد تمدّن ها و بازسازي نظم جهاني، ص 485 و 516.