شرحي کوتاه بر فرازهايي از نامه مبارک



1- در نگارش نامه در آن روزگاران، رسم بر اين بود که نام نگارنده را بر دريافت دارنده نامه، مقدم مي داشتند و مي نوشتند: از
حسن بن حسين... اما هر گاه مي خواستند از دريافت دارنده نامه، تجليل و احترام شاياني به عمل آورند نام او را مقدم مي داشتند
و در اين نامه مبارک، امام عصر عليه السلام نام شيخ «مفيد» را مقدم داشته و مي نويسد«للاخ السديد...» و اين اگر نشانگر چيزي
باشد، بي ترديد نشانگر شايسته کرداري و دينداري واقعي و پرواپيشگي «شيخ مفيد» است.

همانگونه که تعبير حضرت مهدي عليه السلام از او، نشانگر درجه والاي شخصيت وصف ناپذير اوست؛ و چه پرشکوه است که انسان به
منزلت و مرتبه اي از تقرب به خدا نايل آيد که امام عصر عليه السلام او را با عنوان «برادر» مورد عنايت قرار دهد و اين در
حالي است که مي دانيم آن حضرت جز مرحوم شيخ مفيد، هيچ يک از سفيران خاص، وکلا و نمايندگان خويش را به چنين عنوان بلندي،
مفتخر نساخته است.

2- آنگاه مرحوم «شيخ مفيد» را با واژه ي «سداد» وصف مي کند و اين واژه، شايسته کسي است که در گفتار و عملکرد به راه
صواب و استواري گام سپرده و خطا نرفته است.

3- او را به عنوان «ولاء» وصف مي کند و مي دانيم که «ولي» داراي مفاهيم و معاني متعددي است، اما مناسبترين معنا و مفهوم
دراينجا براي آن ياري و ياري رساني و تعاون در راه حق است.

4- آنگاه او را به واژه «رشاد» وصف مي کند و روشن است که «رشيد» انسان بسيار کارآ و پرتجربه اي است که همه امور و شئون
خويش را بدون نياز به کمک و پشتيباني ديگري، بصورت مستقل و با حکمت و خردمندي کامل تدبير مي نمايد.

5- آن گرامي از خود به «گنجينه عهد و پيماني تعبير مي کند که خداوند از بندگانش گرفته است.» «مستودع» مکان نگهداري و
امانتداري است و عهد





و پيماني که خدا از بندگانش گرفته دو معنا دارد:

الف: پيمان عقلي و فکر، و معناي آن اين است که عقل و خرد سالم به انسان حکم مي کند که پيامبران و فرستادگان خدا را
تصديق نمايد و از لوازم اين تصديق و گواهي، ايمان و اعتراف به وجود گرانمايه حضرت مهدي عليه السلام که پيامبر صلي الله عليه
و آله و سلم نويد او را داده است. بنابراين، امام عصر عليه السلام گنجينه عهد و پيماني است که خداوند از بندگانش گرفته است.

ب: دومين معناي اين عهد و پيمان، همان اقرار و اعترافي است که خداوند در «عالم ذر» از بندگان خويش گرفته است و قرآن در
مورد آن مي فرمايد:

«و اذ اخذ ربک من بني آدم من ظهورهم ذريتهم و أشهدهم علي أنفسهم ألست بربکم؟ قالوا بلي شهدنا...» [1]
.

در تفسير اين آيه کريمه، روايات بسياري از امامان نور عليهم السلام رسيده است که اين آيه شريفه، مربوط به «عالم ذر» است
و خداوند از بندگان خويش در آنجا پيمان گرفت که ايمان به پروردگاري او بياورند، و همينگونه به رسالت محمد صلي الله عليه و
آله و سلم و امامت امامان دوازده گانه اي که حضرت مهدي عليه السلام آخرين آنان است، اقرار و اعتراف کنند و ايمان آورند. در
مورد«عالم ذر» در کتاب «فاطمه عليهاالسلام از گاهواره تا شهادت» کمي بحث کرده ايم.

به هر حال، هر کدام از اين دو معنايي که براي «مستودع العهد المأخوذ علي العباد» آمده، موردنظر باشد، حضرت مهدي عليه
السلام خود را آخرين امام معصوم و برحقي وصف کرده است که خدا از بندگان بر امامت او عهد و پيمان گرفته است.

6- آن گرامي، خواهان توفيق براي «شيخ مفيد» مي گردد، تا حق، او را ياري کند و مي فرمايد: «و به تو -که خداوند براي ياري
حق، توفيقت را دوام بخشد و پاداشت را بخاطر سخنان جاودانه اي که از جانب ما، با صداقت مي گويي افزون سازد- اعلام





مي داريم که به ما اجازه داده شده است که تو را به افتخار دريافت نامه و مکاتبه، مفتخر سازيم...»

آري! امام عصر عليه السلام براي «شيخ مفيد» موفقيت مي طلبد.

بسياري از علما و دانشمندان با وجود داشتن ويژگيها و خصوصيات ضروري براي تلاش و بهره دهي و ره آورد مفيد و شايسته براي
جامعه، در پرتو کار و کوشش علمي و فکري و فرهنگي و... خويش، راه خاموش و گمنامي و کسالت را ترجيح مي دهند و اين جز نداشتن
توفيق از جانت خدا مفهوم ديگري ندارد، توفيق است که سبب اصلي براي انجام خدمات بزرگ علمي و ديني است.

7- در اين نامه، آن وجود گرانمايه از اذن خدا براي مکاتبه با «شيخ مفيد» سخن دارد، اما اينکه اين اجازه الهي براي نگارش
نامه به «شيخ مفيد» چگونه است مطلبي است که جز خدا و خود آن حضرت، کسي نمي داند چيست و چگونه است و همه احتمالات و تصورات
در اين مسأله، يک سلسله نظريات شخصي است نه حقايق قطعي.

خداوند به برخي از دوستان خاص خويش اجازه مي دهد تا برخي کارها را انجام دهند، اجازه اي که چگونگي آن براي ما ناشناخته
است و ما نمي توانيم حقيقت رابطه ميان خدا و دوستان خاص او و چگونگي صدور دستورات، به سوي آنان را درک کنيم.

بنابراين! تنها به سخن آن گرانمايه بسنده مي نماييم که «شيخ مفيد» کسي است که به اذن خدا به افتخار مکاتبه و دريافت
نامه از امام عصر عليه السلام مفتخر شده است و اين بهره عظيم و افتخار پرشکوه، نصيب هر کسي نخواهد شد.

8- و نيز امام عصر عليه السلام به شيخ مفيد مرقوم مي دارد:

«... و تکليف ما تؤديه عنا الي موالينا قبلک...»

يعني: و خداوند اجازه داده است که ما تو را موظف سازيم که آنچه به تو مي نويسيم آن را به دوستداران ما که نزد تو مي
باشند برساني.





در اين فراز نيز خداوند به آن گرامي اجازه داده است که «شيخ مفيد» را موظف سازد که رابط ميان امام عصر عليه السلام و
شيعيان و دوستان او، در بيان دستورات عمومي و آموزشهاي خصوصي باشد.

9- امام عصر عليه السلام در اين فراز، شيعيان و دوستداران خويش را نيز مشمول دعاي خير خودي مي سازد و مي فرمايد:

«... أعزهم الله بطاعته و کفاهم المهم برعايته لهم و حراسته...»

يعني: دوستاني که خداوند آنان را در پرتو اطاعت خويش عزت و کرامت بخشد و با حراست و عنايت خويش کارشان را کفايت و
مشکلاتشان را برطرف سازد.

از امام مجتبي عليه السلام روايتي آورده اند که:

«... و اذا اردت عزا بلا عشيرة و هيبة بلا سلطان، فاخرج من ذل معصية الله الي عز طاعته.» [2]
.

يعني: هنگامي که عزت، بدون داشتن عشيره و دار و دسته، هيبت و شکوه، بدون حکومت و رياست خواستي، راهش اين است که از ذلت
معصيت و نافرماني خدا، بپرهيزي و به عزت و سرفرازي اطاعت دستورات او روي آوري.

معنا و مفهوم اين پيام انسانساز اين است که: اطاعت خدا، عزت آفرين و سعادت ساز است، هم در دنيا و هم در آخرت. همانگونه
که نافرماني و عصياني او، ذلت و خفت و خواري در دنيا و عذاب را در آخرت براي فرد و جامعه در پي دارد.

و آن گرامي بدين دليل است که از سر مهر و محبت به شيعيانش، رو به بارگاه خدا آورده و عزت و سرافرازي در پرتو اطاعت خدا
مي طلبد و از خدا مي خواهد که به آنان توفيق اطاعت دهد تا در پرتو بندگي خدا به شکوه و سرفرازي نايل آيند و خداوند در پرتو
عنايت خود امور مهم و مشکلات آنان را کفايت و برطرف سازد و از شرارت دشمنان، آنان را حراست نمايد.





10- در فراز ديگري مي فرمايد: «فقف، أمدک الله بعونه -علي اعدائه المارقين من دينه- علي ما نذکره.»

واژه «قف» در اينجا، به معناي «آگاه باش و آنچه را يادآوري مي شويم درياب!» مي باشد.

امام عليه السلام در اين فراز، دعاي ديگري در حق «شيخ مفيد» دارد که آن را ميان واژه ي «قف» و کلمه «ما نذکره» قرار
داده است.

آن گرامي، از خداي مي خواهد که به ياري خويش «شيخ مفيد» را بر ضد دشمنانش که از دين خدا خارج گشته اند، مدد رساند.

من فکر نمي کنم که آن گرامي مرد عصرها، از اين جملات، نظرش يهود و نصاري باشند و يا مشرکان و کافران، بلکه به برخي از
گروههاي مدعي اسلام نظر دارد که در پيشاپيش دشمنان اسلام هستند، زيان آنان بر اسلام و جامعه ي اسلام، از مشرکان، بدتر و نقش
تخريبي آنان بخاطر ادعاهاي دروغين و رفتار و گفتار ظالمانه و فريبکارانه بنام خدا و دين، از مشرکان بدتر است.

11- در فراز ديگري مي فرمايد: «و اعمل في تأديته الي من تسکن اليه بما نرسمه ان شاءالله.»

در اين فراز مبارک، حضرت مهدي عليه السلام به مرحوم «شيخ مفيد» دستور مي دهد که اخبار و دستورات و برنامه هايي را که با
اين مکاتبات از آن گرامي دريافت مي دارد، همه يا بخشي از آنها را که صلاح مي داند به شيعيان مورد اعتماد و اطمينان گزارش
کند.

12- و مي فرمايد:

«نحن و ان کنا ثاوين بمکاننا النائي عن مساکن الظالمين، حسب الذي اراناه الله تعالي لنا من الصلاح.»

يعني: گر چه ما طبق آنچه خداوند (براساس حکمت) براي ما و پيروان ما صلاح انديشيده است تا هنگامي که حاکميت دنيا در دست
ستمکاران است، در





مکاني دور از قلمرو بيدادگران، سکونت گزيده ايم.

در اينجا، آن گرانمايه جهان هستي، يادآوري مي کند که طبق فرمان خدا در منطقه اي بدور از قلمرو استبدادگران بيدادگر مسکن
گزيده و اين کار هم از مصالحي است که خدايش انديشيده است؛ چرا که اگر آن گرامي، ميان مردم به صورت علني و آشکار زنگي کند،
قدرتهاي پوشالي و منحرف براي دستگيري و به شهادت رسانيدن او از هيچ جنايتي فرو گذار نمي کنند که نمونه آن را از «بني عباس»
در بحث گذشته ديديم که چگونن براي دستگيري يا کشتن آن گرامي، مزدوران خون آشام و کوردل خويش را به سامرا و خانه آن حضرت،
گسيل داشتند.

13- و نيز آن گرامي يادآوري مي کند که: «و لشيعتنا المؤمنين في ذلک، ما دامت دولة الدنيا للفاسقين.»

اين مصلحت انديشي از جانب خدا به نفع شيعيان ما نيز هست که امام آنان تا آنگاه که خدا مي خواهد از نظرها غايب باشد، چرا
که ظهور امام پيش از روزي که خدا معين فرموده است باعث مي شود، که شيعيان بر محور وجود او گرد آيند و آنگاه خطر قدرتهاي
منحرف و ستمکار روزگار، آنان را نيز بگيرد و همه اهل حق و عدالت، پيش از فراهم آمدن شرايط و امکان پيروزي طبيعي حق بر باطل
در سطح جهاني، از ميان برداشته شوند. چرا که نابود ساختن يک گروه گرد آمده، در يک نقطه، براي ستمکاران آسان است.

البته اين سخن بدين مفهوم نيست که حضرت مهدي عليه السلام از جامعه بريده است و يا اينکه او در شهرها و جامعه ها حضور
نمي يابد ويا با کسي که خود بخواهد ديدار نمي کند، نه! هرگز! بلکه مفهوم و معناي اين سخن اين است که: مسکن و محل زندگي حضرت
مهدي عليه السلام و اقامتگاه او، در مناطقي دور از دسترس طغيانگران و ستمکاران روزگار است و به هنگام ورود به شهرها و
اجتماعات مردم، شناخته نمي شود و به لباس و هيئت خاصي آشکار نمي گردد، به گونه اي که هر کس او را بشناسد، بلکه به هرکس خودش
اراده فرموده خود را مي شناساند و به کسي که





دوست نداشت، نمي شناساند.

آن حضرت به گروهي که به ديدارش مفتخر شده اند، تصريح کرده است که هر شب جمعه در کنار مرقد مطهر پيشواي عاشقان و
توحيدگران حضرت حسين عليه السلام حاضر مي گردد و به همين دليل است که مي فرمايد: «فاننا نحيط علما بأنبائکم....»

اين جمله، مربوط به جملات پيش است و مفهوم آن اين است که مي فرمايد:

گر چه ما از نظر اقامتگاه و محل زندگي از شما دوريم، اما از آنچه در اطراف شما مي گذرد و ميان شما رخ مي دهد، آگاه
هستيم و ذره اي از رخدادها و مسايل و فراز و نشيبهاي زندگي و خوشيها و ناخوشيها و فرمانبرداري و عصيانهاي شما بر ما پوشيده
نمي ماند.

و اين نکته روشن است که امام معصوم و گرانقدري که، خداوند، گنجينه عهد و پيمان گرفته شده از بندگان، قرار مي دهد،
بناگزير بايد همه ي وسايل آگاهي و شناخت و دريافت همه آنچه در جهان هستي رخ مي دهد، همه را بايد براي او فراهم سازد و چنين
هم هست، گر چه ما از چگونگي وسايل و ابزارهاي دريافت آگاهي و اخبار جهاني که بوسيله آن حضرت بکار گرفته مي شود، بي اطلاعيم،
اما در اصل آن ترديدي نيست. ممکن است فرشتگان و جنيان و آدمياني براي اين کار در خدمت او باشند و ممکن است ويژگيهاي امامت
راستين و خصوصياتي که خداوند به امام معصوم ارزاني مي دارد، همه آنها را به گونه اي براي آن گرامي، فراهم آورد که بوسيله
آنها، همه رخدادهاي مخفي و محرمانه و سري و فوق سري، حتي نيتها براي آن گرامي، روشن و آشکار گردد و از همه رخدادها آگاه
باشد. ما در روزگار خويش مي بينيم که حکومتها و دولتهاي کوچک همه وسايل دريافت اخبار و اطلاعات هم چون: تلفن، بي سيم، تلکس،
رادار و دهها ابزار کشف خبر را در اختيار دارند و افراد بسياري را در شهرها و مراکز مهم و جامعه ها و کشورهاي ديگر بصورت
شبکه هاي عظيمي گسترده اند تا به هر شيوه ممکن، حتي استراق سمع و... اخبار سري را بدست آورند و بگيرند و به مراکز تشکيلاتي





خويش مخابره کنند با اينکه اينان ظالم و ستمکارند و در جهت هواهاي جاه طلبانه ي خويش، چنين شقاوتي را مرتکب مي شوند.

اينک، چگونه مي توان تصور کرد که امام گرانقدر و معصوم و پرشکوهي که بنده ي برگزيده خدا، امام مردم و امين در روي زمين
و حجت بر بندگان اوست و خداوند، اين مقام و موقعيت و مسئوليت خطير را براي او مقرر فرموده است با اين حال امکانات در اختيار
او نباشد.

آيا چنين انسان والا، با چنين مسئوليت و رسالت خطير، زيبنده ي آن نيست که خداوند همه وسايل و ابزارهاي مادي و معنوي،
طبيعي و ماوراي طبيعي، همه و همه را در اختيارش قرار دهد؟ تا او از رخدادهاي جهان هستي آگاه و به آنچه مي دهد توانا باشد؟

روشن است که پاسخ مثبت است.

14- و مي فرمايد: «و معرفتنا بالذل الذي اصابکم مذ جنح کثير منکم الي ما کان السلف الصالح عنه شاسعا.»

اين فراز، اندکي ابهام دارد و براي ما روشن نيست که، اين ذلتي که جامعه بخاطر روي آوردن بسياري از مردم به آن عمل، بدان
ذلت گرفتار آمده و گذشتگان شايسته کردار شيعه از آن برکنار بودند، چيست؟

آن حضرت پرده را از ماجرا کنار نمي زند و به اجمال و اختصار سخن مي گويد، چرا که دريافت دارنده نامه مرحوم «شيخ مفيد»
مي داند منظور آن گرامي چيست. اما از ظاهر اين فراز سخن امام عليه السلام اين نکته دريافت مي گردد که در آن روزگار برخي از
مردم از صراط مستقيم انحراف جسته بودند و همين انحراف در عقيده و انديشه يا عمل و... ثمره اش ذلت و از دست دادن عزت و
استقلال و عظمت بود که بدان گرفتار آمده بودند.

15- و مي فرمايد: «و نبذوا العهد المأخوذ وراء ظهورهم، کأنهم لايعلمون.» در اين فراز نيز، منظور از «عهد مأخوذ» يا
پيمان گرفته شده، به دقت و روشني





براي ما معلوم نيست، شايد معنا و مفهوم آن اين باشد که برخي از مردم، پس از پيش آمدن دوران غمبار غيبت کبري و گسستن
پيوندهاي عادي و مستقيم ميان شيعيان و حضرت مهدي عليه السلام متأسفانه در وجود گرانمايه خود امام عصر عليه السلام به ترديد
گرفتار شدند و افشاندن بذر شک و ترديد به ديگر دلها را نيز آغاز کردند و اين ترديد بدان جهت بود که موج رنج و فشار و مشکلات
از سوي حکومتهاي خودکامه بر آنان وارد آمد و آنان پنداشتند که اگر امام عصر عليه السلام موجود بود، اين گرفتاريها به شيعيان
نمي رسيد. به همين جهت حضرت مهدي عليه السلام دليل ذلتها و گرفتاريها را خاطر نشان مي سازد و بيان مي کند که شيعيان از راه
درست انحراف جستند و با پيمان خويش با خدا و امامان نور عليهم السلام مخالفت ورزيدند و ره آورد گناهانشان، گريبانشان را گرفت
و گرنه دعا و مهر و محبت و عطوفت آن گرامي، شامل حال آنان مي گرديد.

16- به همين جهت است که مي فرمايد:

«انا غير مهملين لمراعاتکم و لا ناسين لذکرکم و لو لا ذلک لنزل بکم اللأواء و اصطلمکم الأعداء.»

يعني: ما از سرپرستي و رسيدگي به امور شما کوتاهي نورزيده و شما را از ياد نبرده ايم که اگر جز اين بود امواج سختيها بر
شما فرود مي آمد و دشمنان کينه توز، شما را ريشه کن مي ساختند.

اين فراز، خاطرنشان مي سازد که اگر سرپرستي حضرت مهدي عليه السلام و دعاي آن گرامي در حق شيعيان نبود، کار بر آنان سخت
مي شد و رنجها بر آنان فشار مي آورد.

حقيقت اين است که: در عصر سياه حکومتهاي منحرف و خودکامه اموي و عباسي و عثماني و... قدرتهاي مسلط، همواره با شيعه
پيکار مي کردند و آنان را مورد تعقيب و سرکوب و آزار قرار مي دادند و اگر دعاي خير امامان نور عليهم السلام و عنايت حضرت
مهدي عليه السلام نبود، مي بايد يکي از اينان هم باقي نمي ماند و همه ي پيروان خاندان وحي و رسالت ريشه کن مي شدند.





اين معناي «اصطلمکم الاعداء» مي باشد، يعني دشمن کينه توز و ظالم شما را ريشه کن مي ساخت.

کوتاه سخن اينکه: امام عصر عليه السلام از راههاي گوناگون و با وسايل مختلفي که براي او فراهم است از شيعيان خويش دفاع
مي کند و با بهره وري از قدرت طبيعي و ماوراي طبيعي که بدان مجهز است، از حقوق آنان حمايت مي کند.

فيلسوف شيعه، مرحوم «خواجه نصيرالدين طوسي» اين واقعيت را به بهترين و زيباترين وجه، بيان مي کند که مي گويد:

«وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا.»

يعني: وجود گرانمايه حضرت مهدي عليه السلام لطف بيکران خدا بر مردم است. دخالت او در کارها، لطفي ديگر و سبب غيبت او
خود ما هستيم.

در بخش آينده، به نمونه هايي از عنايت آن گرامي به شيعيان و سرپرستي امور آنان بوسيله آن حضرت را ترسيم خواهيم کرد.

اما يادآوري اين واقعيت لازم است که حضرت مهدي عليه السلام از خط راستين شيعه و شيعيان واقعي دفاع مي کند، اما اگر از
نظر عقيدتي و يا عملکرد از راه و رسم خاندان وحي و رسالت و قرآن شريف انحراف جستند، اينجاست که کار، شکل ديگري پيدا مي کند و
عنايت امام عصر عليه السلام نيز شامل حال آنان نمي گردد يا بسيار کم مي شود، همانگونه که شاهد اين واقعيت بوده و هستيم، چرا
که آن گرامي، سرپرستي و عنايتش شامل حال مشروب خواران، قماربازان، بي عفتها، فاسقان و فاجراني، نظير اينان نمي شود و به
کساني که انحراف در انديشه و عقيده داشته باشند و يا در احزاب و سازمانهاي مخالف اسلام و ضد دين وارد گردند، اعتنا نمي کند.

آري! به اينها بها نمي دهد، چرا که اينان در خط واقعي و سعادت ساز امام عصر عليه السلام که همان خط اسلام و پيامبر و
امامان معصوم عليهم السلام است، قرار ندارند و روشن است که شيعه آن گرامي نيستند.





17- و نيز مي فرمايد: «فاتقو الله جل جلاله و ظاهرونا علي انتياشکم من فتنة قد أنافت عليکم.»

امام عصر عليه السلام که تجسم زنده ي اسلام و نماينده ي راستين پيامبر و صاحب شريعت و اجداد پاک خويش است، هرگز با پرده
دران و گناهکاران و بي بند و باراني که به ارزشهاي والا و مقررات حيات بخش ديني بها نمي دهند، نرمش نمي کند.

به آناني که ادعاي دينداري و دين باوري و پيروي از پيامبر و امامان نور عليهم السلام مي کنند، اما نه از استخرهاي مختلط
روي مي گردانند و نه از مراکز فحشاء و قمار... نه از رباخوارگي اجتناب مي کنند و جهت همياري و همکاري با ستم وبيداد دست
بيعت به استبداد و استعمار مي سپارند و به هر صورتي که امکان يابند و آنان بخواهند، دستورات آنان را به کار مي بندند، چنانکه
گويي نه به حلال و نه به حرام خدا ايمان دارند و نه به پاکي و پليدي و نه به واجبات و تکاليف ديني و نه به مسئوليتهاي
انساني. به نام و ادعا، شيعه هستند اما در عمل و در عقيده... هرگز!

چنين شيعه و مسلماني که مقررات ديني را سبک شمارد و به ضد ارزشها آلوده گشته و محرمات را مرتکب شود، به گونه اي که گويي
نه از امت محمد صلي الله عليه و اله و سلم است و نه پيرو آيين زندگي ساز و افتخارآفرين او، چنين کسي چه ارزش دارد؟ و چنين
جامعه اي، داراي چه کرامتي است؟

در بخش گذشته، نام برخي از منحرفين را آورديم که امام عصر عليه السلام از آنان ابراز انزجار کرد و آنان را نفرين نمود و
به شيعيان دستور داد که از آنها بيزاري جويند و مي دانيم که دليل اينها، انحرافات آنان در عقيده و عمل بود. و اين کيفر همه
گناهکاران و آلودگان و منحرفان است.

18- در فراز ديگري، امام عصر عليه السلام به دوستداران و پيروان خويش هشدار مي دهد و آنان را از فتنه اي که سر راه
جامعه اسلامي است و يا متوجه «بغداد» خواهد شد مي ترساند و به آنان دستور مي دهد که با عمل خويش با آن حضرت، تعاون و همکاري
نمايند تا آنان را از آن فتنه ي دهشتناک، رهايي بخشد.





منظور از تعاون و همياري عملي نيز همان چيزي است که اميرمؤمنان عليه السلام در نامه خويش به «عثمان بن حنيف» يادآوري مي
کند و مي فرمايد:

«... و لکن أعينوني بورع و اجتهاد و عفة و سداد...»

يعني: شما مرا بوسيله پرهيزکاري خويش و تلاش و کوشش و پاکدامني و استواري در کارها ياري کنيد.

اينجا نيز امام عصر عليه السلام به شيعيان يادآوري مي کند که دعا از جانب آن گرامي است و تقوا نيز از شيعيان که اگر اين
دو باشد، ثمره اش نجات از گرفتاريها و بلاها و فتنه هاست.

امام، آن فتنه را تشبيه به ابري تيره مي کند که بر شهرها سايه مي گسترد و از مشرق تا مغرب را تيره و تار مي سازد و مي
فرمايد:

«در آن فتنه، هر آن کس که عمرش به سرآمده، نابود مي گردد و آن کس که به آرزوي خويش رسيده باشد، از آن دور مي ماند. آن
فتنه، نشانه (اي از نشانه هاي) نزديک شدن جنبش ماست.»

«أماره» به فتح همزه، به معناي علامت است و «أزوف» به ضم همزه، به معناي نزديکي است و جمله، بيانگر اين واقعيت است که
فتنه مورد اشاره، علامت و نشانه حرکت و جنبش ماست.

روشن است که منظور از جنبش و حرکت، در اينجا ظهور نيست بلکه به معناي انتقال از مکاني به مکان ديگر است، چرا که پيام
رساني که اين نامه را به «شيخ مفيد» رسانيد يادآوري کرد که اين نامه پرمهر و پرمحتوا از حجاز آورده است، از اين رو شايد آن
حضرت در نظر داشته است که اوايل حدوث فتنه ي مورد اشاره، از آن منطقه به مکان ديگر منتقل گردد.

و مي فرمايد: «و مباثتکم بامرنا و نهينا»

در برخي از نسخه هاي نامه مبارک «مباينتکم» آمده که بعيد بنظر مي رسد، صحيح باشد و آنچه درست تر بنظر مي رسد همان
«مباثتکم» است و معناي آن





پخش تعليمات آن حضرت بوسيله شيعيان است.

بعبارت ديگر: هر کدام از آنان از سوي آن حضرت موظفند که اوامر و نواهي او را به ديگران برسانند و اين شايد بدان معنا
باشد که در آينده ي نزديک و به هنگام فرارسيدن فتنه ي مورد اشاره، تعاليم جديدي را ارسال مي دارد.

19- و مي فرمايد:

«اعتصموا بالتقية من شب نار الجاهلية.»

يعين: از برافروختن آتش پرشراره ي جاهليت به سپر دفاعي تقيه پناه برده و بدان چنگ زنيد.

«تقيه» به مفهوم کتمان عقيده اي است که براساس منطق استوار است، اما اکثريت با آن موافق نيستند و رفتار و گفتارشان
مخالف حق است و انسان براي پرهيز از شر آنان، بدان پناه مي برد. چنين تاکتيکي از ديدگان خرد، پسنديده است و از ديدگاه شريعت
نيز در شرايط خاصي واجب مي گردد که شرايط و چگونگي آن در کتابهاي فقهي آمده است.

امام عليه السلام در نامه ي خويش، رهروان راه خاندان وحي و رسالت را، به «تقيه» سفارش مي کند و اين چيز جديدي نيست.
امامان نور عليهم السلام نيز شيعيان را در شرايط ويژه اي بدان توصيه مي نمودند و گاه بدان تأکيد هم مي کردند.

البته، ممکن است «تقيه» در اينجا دوري گزيدن از مراکز فتنه و اجتناب از آن مواضع و پيش گرفتن اسلوب خاصي در زندگي باشد
که توجه دشمن را جلب نکرده و او را بر ضد شيعه و راه و رسم اهل بيت عليهم السلام تحريک و بسيح ننمايد. متأسفانه اين فراز،
براي ما در نهايت پيچيدگي و ابهام است و نمي توانيم بطور دقيق دريابيم که منظور چيست؟ بعيد نيست که استبداد حاکم عباسي در آن
روزگاران در نقشه ابليسي درهم کوبيدن شيعه بوده چرا که راه و رسم تشيع، قلب تپنده ي خط حضرت مهدي عليه السلام شمرده شده و
حافظ موجوديت و کيان آن راه بوده و بر خويشتن اعتماد داشته و با حکومتهاي ظالمانه و غيرقانوني همواره مبارزه





مي کرده است، از اين رو آن گرامي، پيروان خويش را از آن نيتهاي زشت و نقشه هاي جهنمي که بر ضد آنان و در خفا چيده مي
شد، هشدار داده و آنان را به اجتناب از خطر سهمگيني که تهديدشان مي کرد، امر فرموده است و آن دستور، چنگ زدن به تاکتيک تقيه
و کتمان عقيده از ستمکاران بوده است.

20- و مي فرمايد:

«... تحششها عصب اموية...»

يعني: از برافروختن آتش پرشراره جاهليت که گروههاي اموي مسلک، آن را بر مي افروزند به سپر دفاعي تقيه چنگ زنيد....

«حش النار» يعني: «برافروخت آتش را» و ممکن است بدين معنا باشد که گروه اموي پرست که با سوءاستفاده از فرصت، آتش فتنه
جاهليت را برمي افروزند و آن را شعله ور مي سازند تا بدينوسله با برانگيختن جنگهاي فرقه اي در ميان مسلمانان، شيعيان را نيز
به آفت تعصب گرفتار ساخته و آنان را نيز تحريک نمايند تا در اين فتنه ها و درگيريها وارد سازند، گويي هدف آن است که با
برافروختن جنگهاي خانمانسوز فرقه اي، شيعه را که در آن زمان، گروه تضعيف شده اي بود، قرباني آن فتنه ساخته و هيزم جنگ کنند و
بسوزانند و امام عليه السلام از اين نقشه پليد دشمن، هشدار و خبر مي دهد و مي فرمايد: «أنا زعيم بنجاة من لم يرم فيها
المواطن الخفية.»

واژه «رام» به معناي حرکت سري است و آن گرامي، در نامه اش نجات کساني را تضمين مي کند که به کارهاي مخفيانه و به تلاش
بر ضد شيعه و مذهب اهل بيت همچون ايجاد رابطه ي سري با دشمنان شيعه برنخيزند، بلکه رد رويارويي با آن حوادث پرخطري که
دشمنان، نقشه آن را کشيده اند به راه خداپسندانه و استواري گام نهند.

آنگاه آن حضرت از بحراني که در پيش است خبر مي دهد و مي فرمايد: «اذا حل جمادي الاول من سنتکم هذه: فاعتبروا بما يحدث
فيها.»

واژه «عبرت» و اعتبار، به معناي پندپذيري است و از «عبور» مشتق شده است





که انتقال از مکاني به مکان ديگر را نشان مي دهد. و در اينجا مفهوم آن اين است که ذهن انسان از کاري به کار ديگر انتقال
يابد؛ به عنوان مثال: اندرز گرفته از مرگ يعني انتقال ذهن انسان از مرگ ديگران به مرگ خويش است و با ديدن مرگ ديگران مي
انديشد که او نيز سرانجام خواهد مرد يا اينکه فلان ثروتمند دچار فقر گرديد يا قدرتمندي به ذلت گرفتار آمد و انسان با اين
پندپذيريها از مسايل و رخدادها عبرت مي گيرد و تدابير لازم را براي رويارويي با رخدادها اتخاذ مي کند و به دنيا اعتماد نمي
کند و بدينسان ذهن وانديشه ي انسان از رخدادها به فرجام و سرنوشت زندگي خويش انتقال مي يابد.

آري! حضرت مهدي عليه السلام شيعيان خويش را به عبرت گرفتن از رويدادهايي که از آنها خبر مي دهد، فرا مي خواند و نيازي
نيست که سخن از علم امام عليه السلام و گزارش او از آينده به ميان آيد، چرا که در بحثهاي گذشته از آن سخن گفتيم.

21- و مي فرمايد:

«و استيقظوا من رقدتکم لما يکون في الذي يليها.»

يعني: و از خواب گراني که شما را ربوده است، براي رخداد پس از آن، بيدار گرديد.

از اين فراز، اين حقيقت دريافت مي گردد که آن روز، نوعي خمودي و ناآگاهي بر جامعه حاکم بوده چنانکه گويي جامعه در خواب
غفلت است و فتنه هايي که در اطراف آن مي گذرد، آنها را درک نمي کند.

«ستظهر لکم من السماء آية جليه و من الأرض مثلها بالسوية.»

يعني: بزودي نشانه اي از آسمان و نشانه اي از زمين، براي شما پديدار خواهد گشت.

متأسفانه، تاريخ از ثبت و نگارش حوادثي که آن سال در جامعه، پديدار گشته، کوتاهي ورزيده. و در تاريخ حوادثي را مي بينيم
که هنگامه ي وقوع آنها با آن سال تطبيق نمي کند، چرا که تاريخ اين نامه ي مبارک، سال 410 هجري است، اما تاريخ،





رخدادهايي را نشانگر است که در سالهاي پس آن رخ داده و تاريخ وقوع آنها را با اخباري که آن گرامي در نامه اش داده است،
هماهنگي ندارد. به عنوان مثال: تاريخ، سقوط ستاره عظيم دنباله داري را نشان مي دهد که زمين را با سقوط خود روشن ساخته و صداي
غرش مهيب آن در منطقه شنيده شد و اين نشاني از نشانه هاي آسمان است، اما اين رخداد در سال 417 هجري بود. و نيز نشانگر آن
است که رخداد بزرگي که مي توان آن را نشاني در زمين به حساب آورد، رخ داد و آن اين بود که: آب دجله در عراق، بطور بي سابقه
اي با سيلابي مهيب، 21 متر بالا آمد و قسمت بزرگي از بغداد و بخش عظيمي از زمينهاي عراق را غرق کرد اما اين رخداد در تاريخ
401 هجري بود.

بسيار بعيد بنظر مي رسد که امام عصر عليه السلام در نامه ي خويش، پيروان خود را از حوادث و رخدادهايي که در آن سال رخ
خواهد داد هشدار دهد و به آنان دستور دهد که از حوادث جمادي الاول و ظهور نشانه هايي از آسمان و زمين عبرت گيرند و آنگاه
بگوييم اين حوادث هفت سال بعد پديدار گشت.

واقعيت اين است که راهي جز اين نيست که صادقانه بگوييم: در همان سال، حوادث آسماني و زميني رخ داده است، اما تاريخ از
ثبت و نگارش آنها کوتاهي کرده. يا اينکه نوشته اند اما فاصله طولاني زمان و فراز و نشيبها، آنها را از بين برده و به دست ما
نرسيده است.

22- و مي فرمايد:

«... و يغلب -من بعد- علي العراق طوائف عن الاسلام مراق.»

يعني:... و پس از آن، گروههايي که از اسلام بيرون رفته اند، بر عراق مسلط خواهند گشت.

واژه «مراق» جمع مارق است. «مرق عن الدين» يعني: از دين خارج گرديد.

امام مهدي عليه السلام خبر داد که گروههايي خارج از اسلام يا خارج از تعاليم آن، بر عراق چيره خواهند گشت و تاريخ
نشانگر آن است که «طغرل بيگ» اولين پادشاه





سلجوقي بر عراق مسلط گشت و شرارت خونبار و ويرانگر آن، دامن شهرها و بندگان خدا را گرفت. سپاه او در سال 447، پس از
پيکارهايي خونين، وارد بغداد شد و بر مردم سخت گرفت و آنان را در زندگي و مايحتاج آن، تحت فشار قرار داد. قحطي و تورم قيمتها
به گونه اي سرسام آور پديدار شد و قيمتها بطور جنون آميزي بالا رفت. مرگ و مير بسيار شد و بيماري مرگبار «وباء» همه جا را
گرفت و سختيها يکي پس از ديگري رخ گشود و کار به جايي رسيد که مردم از دفن مردگان خويش ناتوان شدند.

از اين رو شايد منظور از گروههاي خارج از اسلام که بر بغداد مسلط مي گردند «طغرل بيگ» و سپاهيان تجاوزکار او باشند که
در عراق، تباهيها پديد آوردند و عزيزان آن را به ذلت کشيدند و آباديها را ويران و نسلها را نابود ساختند و پس از جاري ساختن
سيلاب خون، هتک حرمتها کردند و زشت ترين و بدترين جنايات و فجايع را مرتکب شده و زندگي اجتماعي اقتصادي و معيشتي را در آن
سرزمين به بحراني جبران ناپذير و فاجعه بار دچار ساختند.

23- «ثم تنفرج الغمة -من بعد- ببوار طاغوت من الأشرار ثم يسر بهلاکه المتقون الأخيار.»

يعني: بعد از مدتي، بر اثر نابودي استبدادگري از اشرار، رنجها و دردها برطرف مي شود و پرواپيشگان شايسته کردار از
نابودي او شادمان خواهند شد.

سرانجام طغرل تجاوزکار، مرد و رنج و بحران، پس از مرگ او برطرف گرديد و تقواپيشگان به مرگ و هلاکت او شادمان گشتند.
مشکلات به تدريج حل گرديد و گراني برطرف شد و اوضاع رو به بهبودي گذاشت و زندگي سخت و طاقت فرسا، تبديل به زندگي خوب و قابل
تحمل گشت.

24- «ويتق لمريدي الحج من الآفاق ما يأملونه منه علي توفير عليه منهم و اتفاق.»

يعني: مردمي که از نقاط مختلف کره ي زمين به زيارت خانه ي خدا مي روند به آرزوهاي خود مي رسند و هر چه بخواهند در دسترس
آنان خواهد بود.





پيش از صدور اين نامه ي مبارک و پس از آن، براي مدتي، موجي از اضطراب و ناامني، منطقه ي خاورميانه را فرا گرفته بود و
از آن جمله: راه کعبه و زيارت خانه ي خدا و حتي خود «مکه» به آفت ناامني دچار شده بود و زائران و حاجيان و ديگر مردم، امنيت
مالي و جاني نداشتند، اما پس از مدتي از اين نامه ي مبارک، اوضضاع به حال عادي بازگشت و امنيت وآرامش و ثبات، در کشورها و
شهرها، سايه افکند و اطمينان خاطر و آرامش دل به مردم بازگشت و اينها همه از برکت وجود گرانمايه ي آن حضرت و نامه ي مبارک او
بود که بدان تصريح فرموده و مرقوم مي دارد:

«و لنا في تيسير حجهم -علي الاختيار منهم و الوفاق- شأن يظهر علي نظام و اتساق.»

يعني: و ما در آسان ساختن سفر حج آنان و آرامش اوضاع و امنيت مکه و راههاي آن بر وفق مرادشان، نقش خاصي خواهيم داشت که
در پرتو نظم و تدبير و انسجام، آشکار مي گردد.

روشن است که حضرت مهدي عليه السلام داراي قدرت تصرف و تأثيرگذاري خاصي در اين جهان هستي است که در اسلوبهاي گوناگوني مي
تواند صورت پذيرد.

«طبري» در اين مورد آورده است که: پس از اين نامه ي مبارک، «محمد بن سبکتکين» تلاش گسترده و ثمربخشي در تضمين سلامت سفر
حج زائران نمود و انسان عادي از کجا مي تواند بفهمد که چه کسي او را به اين کار بزرگ توانا ساخت و بدو دستور داد تا در
ايجاد امن و امان و آسايش و آرامش نهايت سرمايه گذاري را انجام دهد؟

25- و مرقوم مي فرمايد:

«فيلعمل کل امري ء منکم بما يقربه من محبتنا و يتجنب ما يدنيه من کراهتنا و سخطنا.»

يعني: پس هر کدام از شما، بايد با همه ي وجود و امکانات، به کارهايي دست يازيد که او را به دوستي ما نزديک مي سازد و از
کارهايي که ناخوشايند و موجب ناراحتي





ما مي گردد، دوري جوييد.

روشن است که آن اعمالي که انسان را به خدا نزديک مي سازد، همان کارهايي است که انسان را به امامان نور عليهم السلام
نزديک مي کند و متقابلا کارهايي که خشم خدا را در پي دارد، موجب ناخشنودي آنان مي گردد، چرا که آنان دستورات و ارزشهاي الهي
را دوست دارند و از ضد ارزشها و آنچه خدا را ناپسند شمرده است، ناخشنود مي گردند و براي آنان ناخوشايند است.

و نيز لازم به يادآوري نيست که اين پيام سازنده ي آن حضرت، براي همه ي عصرها و نسلهاست، نه براي همان زمان خاص مرحوم
«شيخ مفيد» و دريافت نامه ي آن حضرت.

26- و مرقوم مي دارد:

«فان أمرنا بغتة فجأة.»

يعني: چرا که فرمان ما بطور ناگهاني فرا مي رسد.

دو واژه ي «بغتة» و «فجأة» هر دو با هم، به يک معناست که عبارت از ناگهاني رسيدن امر است و ظاهر سخن اين است که منظور
از «امر» در نامه ي مبارک، همان ظهور مبارک است.

نشانه هاي قطعي که پيش از ظهور رخ مي دهد، روز ظهور را مشخص نمي سازد و ظهور آن حضرت براي مردم، بويژه براي کساني که
بخاطر بها ندادن به مسأله يا ضعف عقيده به حضرت مهدي عليه السلام، پيرامون وجود گرانمايه ي او و ظهورش نمي انديشند، ناگهاني
تر و غافلگيرکننده تر خواهد بود.

27- «حين تنفعه توبة و لا ينجيه من عقابنا ندم علي حوبة.»

يعني: در شرايطي که توبه و بازگشت سودي نمي بخشد و ندامت از گناه، گناهکار را از کيفر عادلانه ي ما، رهايي نخواهد
بخشيد.

«حويه» به معناي گناه است و مفهوم فراز فوق اين است که: انسان هنگامي که در عصر غيبت، مرتکب گناهي گردد که کيفر قانوني
بر آن سزاوار است، آنگاه پيش از





اينکه گواه يا دلايل ديگري بر گناه او اقامه گردد، خود توبه کند و به بارگاه خدا روي آورد و در چنين شرايطي حد قانوني
از او ساقط مي گردد، اما اگر همچنان در خواب غفلت بود و توبه نکرد تا حضرت مهدي عليه السلام ظهور نمود، آنگاه ديگر توبه ي او
باعث سقوط کيفرش نمي گردد و ندامت از گناه او را از کيفري که بر او مقرر گشته است رهايي نمي بخشد.

براي نمونه: يک سارق اگر پيش از ظهور امام عليه السلام براستي توبه کند، توبه ي او پذيرفته است، چرا که توبه ي او، خالص
و از خوف خدا بوده است، اما اگر توبه را تا ظهور حجت خدا به تأخير افکند، آنگاه ديگر توبه اش، کيفر قانوني را ساقط نمي کند
و آن حضرت حکم خدا را در مورد او اجرا مي کند، همانگونه که کيفر قانوني ديگر گناهکاران و مجرمان را -در صورتي که براي آنان
ثابت گردد- همانگونه که قرآن ترسيم مي کند و مي فرمايد:

«انما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله و يسعون في الارض فسادا أن يقتلوا أو يصلبوا، أو تقطع ايديهم و أرجلهم من خلاف،
أوينفوا من الارض، ذلک لهم خزي في الدنيا و لهم في الاخرة عذاب عظيم، الا الذين تابوا من قبل ان تقدروا عليهم فاعلموا ان
الله غفور رحيم.» [3] .

مرحوم طبرسي در مجمع البيان، ذيل اين آيه شريفه مي گويد: خداوند، کساني را از اجراي حکم، استثنا مي کند که پس از ارتکاب
جرم و پيش از آنکه به دست قانون و عدالت بيفتد، خود از عملکرد ظالمانه ي خويش، پشيمان گردند و توبه کنند، اما توبه و ندامت
پس از گرفتار آمدن به دست پيشواي عدالت و امام معصوم عليه السلام و اقامه شدن بينه بر ضد آنان، سودي نمي بخشد، بلکه بايد
کيفر قانوني در مورد آنان اجرا گردد.

و بزودي خواهد آمد که حضرت مهدي عليه السلام با مردم براساس دانش و آگاهي خويش بر حوادث و رويدادها، معامله خواهد کرد و
چون همه ي امور براي او روشن





است در انتظار گواهي گواهان يا اقامه ي بينه نخواهد ماند؛ بلکه براساس حکم خدا، عمل مي کند و حقايق بر او آشکار مي
گردد. و آنجاست که توبه و پشيماني، از ترس عدالت و پيشواي عدالت است، نه از خوف خدا. و به همين دليل هم چنين توبه اي حد را
ساقط نمي کند.

28- «والله يلهمکم الرشد و يلطف لکم في التوفيق برحمته.»

يعني: خداوند، راه رشد و رستگاري را به شما الهام بخشد و وسايل نجات و پيروزي را برايتان فراهم آورد.

حضرت مهدي عليه السلام در حق شيعيان خويش دعا مي کند که خداوند راه رشد و پايداري و صواب را به آنان الهام فرمايد.

واژه «الهام» در جمله ي امام عليه السلام به مفهوم افکنده شدن مطلبي در انديشه و قلب انسان است، درست بسان تلقين.

هنگامي که گفته شد: اين مطلب در دلم افتاد، يعني: بخاطرم آمد، در انديشه ام افکنده شد.

«توفيق از خدا» در نامه ي امام عليه السلام به معناي فراهم آوردن اسباب به سوي انجام کارهاي شايسته و مطلوب است؛
بنابراين جمله ي موردنظر اين مي شود که خداوند اسباب موفقيت در کارهاي شايسته را براي شما به آساني فراهم آورد، چرا که انسان
به انجام کارهاي نيک وشايسته توفيق مي يابد، اما تحمل سختيها و مشکلات. امام گاه همه وسايل و اسباب با همه ي سهولت وآساني
براي او فراهم مي شود و او براي انجام شايسته ي امور و کارهاي نيک، بپا مي خيزد.

29- تا اينجا نامه ي مبارک به املا امام عليه السلام بود و به خط کاتب آن حضرت. آنگاه خود آن گرامي به خط شريف و پربرکت
خويش در ذيل نامه اين جملات را نوشت:

«هان اي برادر پرمهر و اخلاص و باصفاي در محبت ما! و اي يار باوفاي ما! اين نامه ما به سوي توست، خداوند به چشم بيدارش
که هرگز نمي خوابد تو را حفظ کند! اين نامه را نگهدار و آنچه را برايت نگاشته ايم به کسي نشان مده و هيچ کسي را





از محتواي آن آگاه مساز و آنچه در اين نامه است تنها به افراد مورداعتماد خويش بازگو و به خواست خدا، پيروان اهل بيت
رابه عمل بر طبق محتواي آن سفارش کن! و درود خدا بر محمد و خاندان پاک و پاکيزه اش باد!

و سرانجام آن وجود گرانمايه، «شيخ مفيد» را دعا فرمود که خدايش او را از همه ي شرارتها و فتنه ها، حفظ کند و بدو دستور
داد که هيچ کس را به خط آن حضرت و کاتب او آگاه نسازد و به کسي نشان ندهد، بلکه تنها از آن استنساخ کرده و شيعيان و
دوستداران پرواپيشه و با ايمان و مورد اعتماد را از آن آگاه سازد.

در اين توصيه ي امام عليه السلام اسرار و حکمتهايي است که ما نمي توانيم سبب قطعي و دليل حقيقي آن را بدانيم که چرا
بايد خط شريف آن حضرت و کاتب ويژه اش از دسترس مردم بدور و جزو اسرار باشد؟



[1] سوره اعراف، آيه 172.

[2] بحارالانورا، ج 44، ص 139.

[3] سوره مائده، آيه 33 و 34.