نشانه هاي ظهور



رواياتي که در مورد نشانه هاي ظهور حضرت مهدي عليه السلام رسيده و در کتابهاي حديثي موجود است، بر سه بخش قابل تقسيم است:

1- بخش نخست: علايم و نشانه هاي عمومي است که از انحرافات گسترده ي فکري، عقيدتي، عملي و... که در سراسر جهان و کشورها
و مراکز اسلامي پديد مي آيد و جامعه ها و تمدنهاي بشري را آلوده مي کند، سخن مي گويد.

اين بخش از نشانه ها و علايم به ظهور آن حضرت پيوند نخورده و مقارن با آن نيست، بلکه ممکن است دهها سال پيش از آن ظهور
آن گرامي، پديدار و جهانگستر گردد.

2- بخش دوم: علايم و نشانه هايي است که نزديک به ظهور امام مهدي عليه السلام پديدار مي گردد، اما نشانگر اين نيست که
ظهور در همان سال خواهد بود، بلکه اينها انواع رخدادها و فتنه هايي هستند که پس از صدور اين گونه روايات، به تدريج در طي
قرون و اعصار تا هنگامه ي ظهور، پديدار خواهند شد.

3- بخش سوم: علايم و نشانه هايي است که در همان سال آن اصلاحگر بزرگ يا سال پيش از ظهور آن بزرگوار، رخ خواهد داد که
اين بخش خود به دو بخش، تقسيم مي گردد:

الف: بخش نخست، علايم و نشانه هاي غيرقطعي است و مفهوم آنها اين است که رخ دادن آنها حتمي نيست، بلکه ممکن است رخ دهد
يا ندهد.





ب: بخش دوم، علايم قطعي است که ترديد ناپذيرند و به طور حتم روي خواهند داد.

اين علايم و نشانه ها بطور کلي برخي از نظر مفهوم و معنا و پيام روشن و آشکارند و برخي در نهايت ابهام و اجمال و
پيچيدگي.

بسياري از نويسندگان، بويژه نويسندگان معاصر، اين روايات را پيش از ما آورده، آنها را تفسير نموده و طبق ديدگاه خاص
خويش، به تأويل آنها پرداخته و بر اساس آراي شخصي خود آنها را تحليل کرده اند.

من فکر مي کنم اينان توان اثبات اين آراء و ديدگاهها را در مورد روايات مورد اشاره، نه از نظر علمي دارند و نه از نظر
تاريخي. به همين جهت من جرأت و جسارت دنباله روي و پي جويي اين توجيهات! يا اقتداي به آنان در ديدگاها و تأويلات روايات مورد
بحث را ندارم، چرا که پيام حقيقي آنها مبهم است و خدا و پيامبر و خاندان وحي و رسالت عليهم السلام به حقايق امور داناترند.

بجاست در اين مورد نمونه اي بياوريم:

مرحوم «مفيد» در «ارشاد»، ضمن بحث در نشانه هاي ظهور مي نويسد:

«... و نزول الترک الجزيرة و نزول الروم الرملة...»

1- در شرايط کنوني، «ترکها» در ايران، در شمال عراق، ترکيه، قفقاز و آذربايجان شوروي سکونت دارند، پس منظور از اين سخن
چيست؟ و اين ترکها کيانند؟ روشن نيست. [1] .

2- واژه ي «جزيره» نيز که در اين جمله آمده، بسيار است، کدام جزيره از جزيره هاي دنيا که نژاد ترک در آن فرود مي آيد؟
آن جزيره کجاست؟

3- اما «روم» همه ي اروپاي کنوني را شامل مي گردد و روشن است که تازه اروپاي امروز، داراي کشورها و دولتهاي متعددي است
و همه ي آنها هم جزو «روم» قديم





هستند، از اين رو سؤال ديگر اين است که: «آيا منظور از واژه ي روم، اسرائيل باشد؟»

بدان اعتبار که رومياني که براي جنگ با مسلمانان در پيکار «موته» آمدند در اردن و فلسطين کنوني سکونت داشتند؟

ممکن است مقصود از واژه ي روم، «آمريکا» باشد چرا که بيشتر آمريکاييها را مهاجراني تشکيل داده اند که از قاره ي اروپا
رفته اند.

4- و نيز واژه هاي «مشرق» يا «مغرب» در روايات مربوط به ظهور و بيانگر نشانه هاي ظهور، بارها بکار رفته است، سؤال اين
است که منظور از مشرق و مغرب چيست؟

خاور دور؟ يا خاورميانه؟

غرب دور؟ يا مغرب عربي که شامل کشورهاي «ليبي»، «تونس»، «الجزائر» و مغرب و مراکش مي شود؟ کداميک؟

5- همچنين در روايات اين بخش واژه ي «بنوفلان» آمده است، يا اين جمله: «الا اخبرکم بآخر ملک بني فلان؟» منظور از «بني
فلان» کيست؟ يا کيانند؟

برخي پنداشته اند مقصود «بني عباس» است. با آگاهي بر اينکه اين سلسله، منقرض شده اند و حکومت بيدادگرانه ي آنان، در سال
656 هجري نابود گشته است، آيا ممکن است برخي از سردمداران در کشورهاي عربي از نژاد و نسب آنان باشند؟

به هر حال ما نمي توانيم اين نامهايي را که در اين روايات آمده و به راز و رمز شباهت دارند، بشناسيم. و در توان خود نمي
بينيم که منظور از آنها را بطور دقيق دريابيم؛ بنابراين بهتر است اينگونه نشانه ها و علايم ظهور را همانگونه که آمده است
ترسيم کنيم. آينده خود با رخدادهايش، اين واژه ها و کلمات را تفسير و مصاديق آنهارا تبيين و در موارد شايسته ي آنها، تطبيق
خواهد نمود.

اينک اين شما و اين هم نشانه هاي عمومي آن حضرت:







[1] بحارالانوار، ج 52، ص 220.