نشانه هاي عمومي



اين بخش از علايم و نشانه ها که نخستين بخش را تشکيل مي دهد بسيار است، ما از همه ي روايات اين بخش، تنها يک روايت را برمي
گزينيم و به همان يک حديث بسنده مي کنيم آنگاه به تفسير و توضيح برخي واژه هاي آن مي پردازيم.

از «نزال بن سبره» آورده اند که مي گويد: اميرمؤمنان عليه السلام براي ما سخن مي گفت که: نخست سپاس خداي را بجا آورد و
او را ستود و بر پيامبر و خاندانش عليهم السلام درود فرستاد، آنگاه سه بار فرمود:

«سلوني -ايها الناس- قبل أن تفقدوني...»

يعني: مردم! تا مرا از دست نداده ايد، هر آنچه مي خواهيد بپرسيد.

«صعصعة بن صوحان» بپاخاست و گفت:

«يا أميرالمؤمنين! متي يخرج الدجال؟»

يعني: چه زماني «دجال» خواهد آمد؟

فقال عليه السلام: «اقعد، فقد سمع الله کلامک و علم ما ارادت...»

علي عليه السلام فرمود: «بنشين! خدا سخن تو را شنيد و منظورت را دانست... براي خروج «دجال» نشانه ها و علايمي است که
دسته دسته هر کدام پس از ديگري روي خواهد داد اگر مي خواهي تو را از آنها آگاه سازم؟»

فرمود: پس بخاطر بسپار و حفظ کن که اينها علايم و نشانه هاي آن است:

«... اذا أمات الناس الصلاة و أضاعوا الأمانة و استحلوا الکذب و أکلوا الربا و أخذوا الرشا... و باعوا الدين بالدنيا و
استعملوا السفهاء و قطعوا الأرحام و اتبعوا الأهواء و استخفوا بالدماء.

و کان الحلم ضعفا و الظلم فخرا و کان الأمراء فجرة و الوزراء ظلمة و العرفاء خونة، و القراء فسقة و ظهرت شهادات الزور و
استعلن الفجور و قول البهتان و الاثم و الطغيان.





و حيلت المصاحف و زخرفت المساجد و طولت المنارات و أکرم الأشرار و ازدحمت الصفوف و اختلف الأهواء و نقضت العهود و اقترب
الموعود و شارک النساء ازواجهن في التجارة حرصا علي الدنيا و علت أصوات الفساق و استمع منهم و کان زعيم القوم أرذلهم. و
اتقي الفاجر مخافة شره و صدق الکاذب و اؤتمن الخائن و اتخذت القيان والمعازف و لعن آخر هذه الأمة أولها و رکبت ذوات الفروج
السروج و تشبه النساء بالرجال و الرجال بالنساء. و شهد شاهد من غير أن يستشهد و شهد الآخر قضاءا لذمام بغير حق عرفه و تفقة
لغير الدين، و آثروا عمل الدنيا علي الآخرة و لبسوا جلود الضأن علي قلوب الذئاب و قلوبهم أنتن من الجيف و أمر من الصبر، فعند
ذلک... ألوحا... الوحا... ثم العجل العجل....» [1] .

يعني: هنگامي که مردم راه و رسم و فرهنگ و معنويت نماز را نابود ساختند و به پوسته آن قناعت کردند و ويژگي امانت و
امانتداري را ضايع ساختند و دروغپردازي را روا شمردند و رباخوارگي و ربا را مباح دانستند و رشوه دادند و گرفتند و دين به
دنيا فروختند و سفيهان و کم خردان را به اداره ي امور جامعه گماشتند و قطع رحم کردند و هواهاي دل را پيروي کردند و ريختن
خونها را آسان ساختند.

هنگامي که بردباري، ناتواني شمرده شد و بيدادگري، باعث افتخار گرديد و زمامداران فاجر و بدکار! و وزيران، ستمکار شدند و
مأموران و مجريان عدالت، خيانت پيشه ساختند و گويندگان و قاريان قرآن، به فسق و گناه روي آوردند و شهادتهاي دروغين در جامعه
پديدار شد و کارهاي زشت ناپسند و تهمت تراشيها و گناهکاري و تجاوزگري علني گرديد، آنگاه که قرآن به صورت زيبايي چاپ و جلد و
تزيين گرديد و مسجدها آراسته شد و مناره ها سر به آسمان ساييد و اشرار مورد تجليل قرار گرفتند و صفهاي جماعت فشرده و دلها
از هم دور شد و عهدها و پيمانها گسسته و آن وعده ي بزرگ نزديک گردد و زنان بخاطر حرص به دنيا، در کسب و کار همسران خود شرکت
کردند و به بازارها و مغازه ها و کارخانه ها سرازير





گشتند.

صداي آواز فاسقان، همه جا پخش و به گوشها رسيد و هر چه گفتند و خواندند از آنان پذيرفته شد. رهبري جامعه ها به دست
اراذل واگذاشته شد و با فاجر بخاطر ترس از شرارتش، مدارا گرديد و دروغساز و دروغپرداز، تصديق و تأييد شد و خيانتکار، امين
شمرده شد.

هنگامي که کنيزان آوازه خوان و رقاصه ها و آلات لهو و موسيقي، بکار گرفته شد و نسلهاي آخرين به نسلهاي پيشين نفرين
کردند و زنان بر زينها سوار شدند و تلاش کردند خود را شبيه مردان سازند و مردان نيز خود را در ظاهر و اخلاق بسان زنان و
ديگري برخلاف حق و عدالت و بدون آگاهي، بخاطر رفاقت با کسي، به نفع او به دروغ گواهي کرد.

آنگاه که تفقه در درين و آموزش علوم ديني، نه براي خدمت به دين بلکه براي دنيا و قدرت و رياست بکار گرفته شد و کار دنيا
را بر کار آخرت برگزيدند و با ريا و تظاهر و عوام فريبي به گرگهاي خونخوار، لباس گوسفند آرام پوشاندند، ظاهرهاي مردم،
آراسته، اما دلها، عفونت بارتر از مردار متعفن و تلختر از گياه تلخ و بدطعم گرديد.

آري! در اين شرايط منحط و وخامت بار و گناه آلود جامعه ها و تمدنهاي اسلامي و جهاني است که دجال ظاهر مي گردد و در آمدن
شتاب مي کند....



[1] اکمال الدين، ج 2، ص 525 و 526.