آقت زدگان حق ستيز



اينها نمونه هايي از روايات صحيح و روشن است که نه نقطه ابهامي مي گذارد و نه جاي بهانه جويي و ترديد افکني در مسأله امامت و
شخصيت والاي حضرت مهدي عليه السلام. مسلمانان نيک انديش و ژرف نگري که از نظر انديشه و عمل، بر صراط مستقيم هستند و از نعمت
اعتدال بهره ورند از اين روايات درمي يابند که منظور از امامان دوازده گانه، در روايات پيامبر، همان امامان اهل بيت اند و
نه ديگران، همانگونه که انبوه روايات بدان تصريح دارد، اما مبتلايان به بيماري عناد و کينه توزي و کساني که راه و رسمشان حق
کشي و باطل پروري است نه تنها در برابر حقيقت سر تسليم فرود نمي آورند و شهامت و درايت حق پذيري ندارند، بلکه در همان حال که
دلها و قلبهايشان آن حقيقت را باور داشته و بدان يقين دارد، خود ظالمانه و برتري طلبانه حقيقت را انکار مي نمايند.

به همين دليل آنان را بسان غريقي خواهي ديد که به هر خس و خاري چنگ انداخته و در اين نقشه خائنانه اند که انبوه روايات
صريح و روشن را از جهت و هدف و ظاهر و الفاظ خود، باز گردانيده و چنان بلايي بر سرشان بياورند که از تطبيق به امامان اهل بيت
بازدارند و به ديگران تطبيق دهند، با اينکه يقين دارند که شمار





دوازده در اين انبوه روايات، نه با سران بيدادگر و پليد اموي مي سازد و نه با فريبکاران سياهکار رژيم عباسي. اما چه
بايد کرد که بيماري مرگبار و گمراه کننده تعصب، انسان را به هر جنايت و خيانتي وامي دارد و مبتلاي به اين آفت گمراه کننده،
کور و کر مي گردد، نه از دروغ پردازي و تزوير، روي گردان است و نه از فريبکاري و دجال گري.

چرا که تنها بازدارنده حقيقي انسان از انحراف و ارتجاع و خيانت، دين صحيح و دينداري و دين باوري درست است، از اين رو
هنگامي که آن بازدارنده واقعي برداشته شد، انسان ديگر افسار گسيخته مي شود و زبانش از هر قيد و بند مسئولانه آزاد. آنچه هواي
دل اوست انجام مي دهد و بدون ذره اي شرم و حيا آنچه را دلخواه اوست مي گويد. نه در برابر خدا احساس مسئوليت مي کند و نه از
سرانجام کار و کيفر خيانت خويش حساب مي برد.

اگر ما بخواهيم اين ديدگاه سخيف و ساختگي و اين ادعاي بي اساس و محتوا را، آنگونه که مي بايد، ميان تهي و ساختگي بودنش
را انعکاس بخشيم، بايد ليست سياه و بلند بالايي از سردمداران جنايتکار و تباه پيشه دو رژيم بيدادگر «اموي» و «عباسي»، تنظيم
نماييم. از عناصر پليد و تجاوزکار گرفته تا ملحد، خونريز، بدمست، شرابخوار، شناگر در حوض خمر، اهانت کننده به قرآن،
بازدارنده از کارهاي شايسته، مشوق و پيشتاز در زشتيها وپليديها و عناصر شهوت پرست و در اسارت هواي نفس و...

آري! بايد ليست سياه اينها را بياوريم، چرا که شما به هر کدام از اين سردمداران پليد دست نهي، جز فاسق، فاجر، پرده حيا
دريده، برده آزاد شده، و بي اصل و نسب نخواهي يافت. در اين صورت است که کتاب از موضوع اصلي خود خارج و به پرونده هاي سياه و
تيره و تاري، از زندگي ننگبار عناصر ضد اسلام و ضد انسانيت که سوگمندانه عنوان خلاف اسلامي را نيز يدک مي کشند، تبديل خواهي
شد. براستي آيا اينان، امامان دوازده گانه اي هستند که پيامبر نويد آنان را به بشريت





داد؟ بايد هزاران بار گفت: «هرگز» و ميليونها مرتبه پاسخ داد: «نه!» هرگز امکان ندارد که پيامبر پاک و پاکيزه پرشکوه و
مقدسي چون محمد صلي الله عليه و اله و سلم اين پليدان آلوده و زشت کردار را به نمايندگي خويش برگزيند و اين جنايتکاران فاسق
و بدکار را جانشين خود سازد.

قداست منزلت و عظمت مقام او بسيار فراتر از اين است که عناصر رياکار و آلوده، جانشينان او باشند، چرا که پيامبر گرامي
را جز پاکان و پاکيزگان نمي توانند نمايندگي کنند. تنها کساني مي توانند او را نمايندگي کنند که خداوند آنان را به لطف خويش
از همه پليديها پاک و آنگونه که خود مي پسندد پاکيزه ساخته باشد....

کساني که پاکتر از آسمان صاف و نسيم لطيف و دل انگيز بهاري اند، بزرگ مرداني که شريف ترينهاي روي زمين اند و شايستگان
عصرها و نسلها، کساني که زندگي سراسر افتخار و شکوهشان لبريز از ارزشهاو نورباران از قداستها و فضيلتها بود به گونه اي که بر
هيچ عيب جويي در سراسر زندگي آنان، نقطه اي براي چون و چرا بود و نه براي استهزاکنندگان بهانه اي براي تمسخر و اشاره
و...انسانهاي والايي که نسخه هايي همانند اصل بودند و پيامبر پرشکوه اسلام را در ابعاد گوناگون دانش و حکمت، ورع و تقوا،
پارسايي و بندگي خدا و ديگر صفات و ويژگيهاي برجسته اش، براستي نمايندگي نمودند.

بزرگ مرداني که از سرچشمه دانش پيامبر سيراب گشته و از آب گوارا و زندگي بخش حکمت و بينش او نوشيدند و در شاهراه هدايت
او از پي او گام سپردند. اينانند که سزاواترين مردم به او و نزديکترين و عزيزترين انسانها به پيامبرند. اينان، خاندان پاک و
اهل گرامي اويند که قرآن در آيات بسياري آنان را ستوده و پيامبر در موارد و موقعيتهاي گوناگوني آنان را به عنوان جانشينان
خويش به مردم معرفي کرد... اما با کساني که به جمود فکري و تعصب کور گرفتارند، چه مي توان کرد؟

باکساني که نه به منطق استوار، اعتراف مي کنند و نه دلايل محکم، سودشان





مي بخشد و نه براهين قانع کننده را به دليل مرگ وجدان و مسخ شخصيت، مي پذيرند؟ و چنانند که اگر هر نشان حقانيت و معجزه
اي بياوري ايمان نمي آورند، بااينان چه بايد کرد؟