شرحي بر اين روايات



واقعيت اين است که مذهب شيعه در همه ي اصول، پايه ها، تعاليم و مفاهميم خود، مذهب استقلال، جديت، تلاش، فداکاري، نشاط و کوشش
در ميدان عمل، در گسترده ترين شکل و حدود است. و غناي فرهنگي و علمي و فکري آن به گونه اي وصف ناپذير است که آن را از ديگر
مذاهب امتياز مي بخشد.

اين مذهب، اگر براستي آنگونه که مي بايد شناخته شود و مورد عمل قرار گيرد، بي ترديد ثمرات مثبت آن در بالاترين مرحله و
شگفت انگيزترين چهره ها در کران تا کران جامعه، جلوه گر مي گردد. ولي با دريغ و تأسف بسيار بايد اعلان کرد که اين مواهب و
تواناييها و کارآييها و استعدادهايي که شيعه در همه ي قرون و اعصار از آن بهره ور بوده، همواره با وحشيانه ترين سرکوب نه
تنها کنار گذاشته شده و پايمال گشته، بلکه زير فشار استبداد و اختناق، منجمد گرديده و هرگز ميدان مساعدي براي شکوفايي و
شرايط درستي براي ظهور و بروز نيافته است.

اما در هنگامه ي ظهور و پس از آن، اين مواهب آشکار و اين استعدادها و کارآييها رشد مي کند و تلاش و کوششها زنده مي گردد
و ابتکارها و ابداعها يکي پس از ديگري ولادت مي يابد.

از اين رو، شگفتي ندارد که شيعيان در عصر حاکميت امام مهدي عليه السلام پرشهامت ترينهاي روزگار گردند. چرا که شجاعت
آنان تحت رهبري پيشواي تحول آفرين و پيشتازي که مي خواهد ريشه هاي ستم و تباهي را، يکسره از بيخ و بن برکنده و عدالت، فضيلت،
نيک بختي و امنيت را در سراسر گيتي گسترش بخشد، بدانان باز مي گردد.





و اينجاست که شيعه در شهامت، شجاعت، جسارت و قوت قلب، از شير، پرشهامت تر مي گردد. و توان و اقتدار روحي و رواني اش در
عضلات و سازمان جسم او اثر مي گذارد. و آنگاه است که دشمن حق ستيز و ستمکار خويش را با مشت و لگد نابود مي سازد. همانگونه که
ديگر قهرمانان توحيد، گاه، ناگزير مي شدند که با يک مشت، کار بيدادگر و شرارت پيشه اي را يکسره کنند: «... فوکزه موسي فقضي
عليه.» [1] .

آري! عناصر ناتوان از شيعيان نيز، چه ناتوان از نظر جسم و چه روح، در آن شرايط رشد دهنده و تعالي بخش، همه ي ضعفها و
ناتوانيهايشان به سرعت و قدرت به توانايي، دلاوري، قهرماني و اقتدار، تبديل مي گردد و همه ي بيماريهايشان از بين مي رود و از
سلامت و صحت جسم و روان برخوردار مي شوند.

در مورد روايتي که مي فرمايد: «امام مهدي عليه السلام دست توانمندش را بر سر بندگان قرار مي دهد و به برکت آن، انديشه
ها و عقلها به کمال مي رسد....» دو احتمال است:

1- نخست اينکه: سخن حقيقي باشد و بدين معنا که آن حضرت پس از ظهور، دست شفابخش امامت را بر سر هر کس که اراده فرمود
بگذارد و آنگاه به برکت او، خرد آن فرد، کامل و انديشه ي او از راه اعجاز، رشد کند و به عاليتري مدارج کمال و جمال معنوي و
روحي اوج گيرد.

2- دوم اينکه: اين جمله، رمز و رازي باشد که بيانگر تصرف آن حجت خدا در انديشه هاي مردم است. چنانکه گويي به شستشوي
مغزي پرداخته و همه ي بافته هاي ذلتبار و اثرات سوء فشارها، اختناقها، سادگيها و ناتواناييها را بکلي پاک و پاکيزه بشويد و
دور بريزد و آنگاه با افشاندن بذر دانش و بينش، نصايح حکيمانه و پند و اندرزهاي رسا و دانشهاي مفيد و ارزشهاي والاي عقيدتي و
اخلاقي و... خواسته ي





خويش را که کمال عقلها و انديشه ها در شيعيان است، تحقق بخشد.

به هر حال، جامعه ي تشيع در عصر ظهور در ابعاد فکري و عقيدتي و فرهنگي... به تبلور بي نظيري مفتخر خواهد شد.

امام صادق عليه السلام فرمود:

«ان قائمنا اذا قام مد الله لشيعتنا في أسماعهم و أبصارهم، حتي لا يکون بينهم و بين القائم بريد يکلمهم فيسمعون و
ينظرون اليه و هو في مکانه.» [2] .

يعني: هنگامي که قائم ما قيام کند، خداوند در دستگاه شنوايي و بينايي شيعيان ما، گستردگي و کشش ويژه اي مي بخشد تا ميان
آنان و مهدي ما واسطه و نامه رسان يا فاصله اي نباشد.

از اين رو آن حضرت با آنان سخن مي گويد و سخنانش را همگي مي شنوند و در حاليکه او در اقامتگاه خويش است، جمال دلآراي او
را مي نگرند و مي بينند و سخنان روحبخشش را مي شنوند.

و نيز فرمود:

«ان المؤمن في زمان القائم و هو بالمشرق ليري اخاه الذي في المغرب و کذا الذي في المغرب يري أخاه الذي بالمشرق.» color=red> [3] .

يعني: مؤمن در عصر قائم در حاليکه در مشرق است، برادر خويش را که در مغرب است مي بيند و همانگونه آنکه در مغرب است
برادر مؤمن خويش را در مشرق مي بيند.

اين دو روايت را در روزگار ما به ظاهر مي توان به دستگاه تلويزيون انطباق داد. از اين رو مي توان اظهار نظر کرد که امام
عصر عليه السلام بر صفحه ي تلويزيون ظاهر مي گردد تا بدان وسيله، پيام و ديدگاههاي تربيتي و آموزشهاي اسلامي خويش را به
جهانيان





بيان کند و در نتيجه، مردم جهان در شرق و غرب زمين، آن گرامي را در حاليکه در اقامتگاه خويش است، خواهند ديد و پيام
جانبخش او را خواهند شنيد، همانگونه که اينکه کاربرد تلويزيون، انتقال صدا و تصوير از نقطه اي به ديگر نقاط گيتي است.

و نيز مي توان گفت: شيعيان که در آن روزگار، جامعه ي بزرگ جهاني را تشکيل مي دهند هر کدام مي توانند ديگري را بر صفحه ي
تلويزيون بنگرد و سخن او را بشنود.

امام باقر عليه السلام فرمود:

«... و يخرج الناس خراجهم علي رقابهم الي المهدي و يوسع الله علي شيعتنا و لو لا ما يدرکهم من السعادة لبغوا.» color=red> [4] .

يعني: مردم، ماليات اموال و امکانات خويش را خود به دلخواه و افتخار بسوي دولت مهدي مي برند و خداوند بر شيعيان ما چنان
وسعت و برکت و رفاه و امکاناتي ارزاني مي دارد که اگر حقيقت سعادت و نيکبختي را مي فهميدند و به ارزشهاي اخلاقي آراسته
نبودند، مست امکانات مي شدند و به طغيان و تجاوز سر برمي داشتند. اما آنان به دليل رشد فکري و تکامل عقلي، خداي را سپاس مي
گذارند و به وظايف خويش در نهايت جديت عمل مي کنند.

اين روايت ارزنده، نشانگر اوج رشد فکري و تکامل عقلي شيعيان در عصر ظهور و ارزيابي درست رخدادها و دريافت و تحليل صحيح
و آگاهانه ي امور است. و نيز بيانگر اين نکته ي دقيق که آنان با وجود برخورداري از نعمت رفاه و امکانات گسترده و احساس قدرت
و شوکت، نه راه سرکشي و طغيانگري در پيش مي گيرند و نه به آفت سستي و کسالت و عياشي رو مي آورند، با اينکه طبيعت انسانهاي
ساخته نشده به گونه اي است که به هنگام احساس قدرت و بي نيازي، طغيان مي کنند.

براي نمونه: کارگر و کشاورز، معمولا هنگامي که وسايل و امکانات زندگي بطور گسترده بر ايشان فراهم باشد چه بسا که کار و
کشاورزي را بخاطر احساس بي نيازي





رها کنند و با اين عمل ناهنجار، نظام جامعه را دچار اختلال سازند. چرا که اگر صاحبان مشاغل و حرفه ها بخاطر احساس بي
نيازي به منافع و درآمد کار خويش آن را تعطيل کنند، نظام اجتماعي از هم مي پاشد... اما در عصر ظهور، بخاطر تکامل عقلها و رشد
افکار و انديشه ها، مردم در شرايطي هستند که کار را نه بخاطر درآمد و منافع آن، بلکه بخاطر احساس مسئوليت، آن هم در اوج بي
نيازي و برخورداري و رفاه، به شايستگي انجام مي دهند و اين مفهوم سخن حضرت باقر عليه السلام است که مي فرمايد:

«آنان بخاطر آراستگي به ارزشهاي اخلاقي و بخاطر احساس مسئوليت در برابر جامعه ي مترقي خويش، با وجود امکانات گسترده ي
زندگي و رفاه و غنا، کار خويش را در نهايت جديت و پشتکار به انجام مي رسانند و هرگز مست قدرت و شوکت و امکانات نمي گردند.







[1] سوره قصص، آيه 15. يعني: موسي مشت محکمي بر سينه ي او زد و کار او را ساخت. (بر زمين افتاد
و مرد.).

[2] کافي، ج 8، ص 240، خرائج، ج 2، ص 840 و معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 4، ص
57.

[3] حق اليقين، ج 1، ص 229، بحارالانوار، ج 52، ص 391 و معجم احاديث الامام المهدي عليه
السلام، ج 4، ص 56.

[4] بحارالانوار، ج 52، ص 345 و معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 5، ص 29 از منابع
متعدد.