نمونه آيات



1- قرآن در اين مورد مي فرمايد:

«... و اذ قلتم نفسا فادارأتم فيها و الله مخرج ما کنتم تکتمون، فقلنا اضربوه ببعضها کذلک يحيي الله الموتي و يريکم
آياته لعلکم تعقلون.» [1] .

يعني: و به ياد آوريد هنگامي را که کسي را کشتيد و درباره ي او با يکديگر به ستيزه برخاستيد در حالي که خدا آنچه را
پنهان مي کرديد آشکار ساخت. پس گفتيم پاره اي از آن را بر آن مقتول بزنيد، خدا مردگان را اينگونه زنده مي سازد و نشانه هاي
قدرت خويش را اينگونه به شما مي نماياند.

در آيه ي شريفه، روي سخن با بني اسرائيل است، چرا که يکي از آنان در زندگي خويش فردي از نزديکانش را کشت آنگاه پيکر او
را بر سر گروهي از گروههاي بني اسرائيل افکند و سپس همان قاتل فريبکار خودش آمد و خونخواهي نمود.

مردم از موسي پرسيدند که: «قاتل اين بنده ي خدا کيست که در مورد قاتل آن اختلاف مي کنند؟»

موسي فرمود گاوي را بکشند و با جزئي از اجزاي آن، مقتول را بزنند و آنگاه که به دستور آن حضرت عمل کردند مرده زنده شد و
قاتل خويش را معرفي کرد و بار ديگر از دنيا رفت.

قرآن پس از ترسيم اين داستان شنيدني مي فرمايد: «خداوند اينگونه مردگان را زنده مي سازد.»

از آيه ي شريفه، اين واقعيت دريافت مي گردد که خداوند، مقتول بني اسرائيل را در همين جهان و پيش از رستاخيز زنده ساخت.
اين نمونه اي از رجعت يا بازگشت به دنيا.

2- «ألم تر الي الذين خرجوا من ديارهم - و هم الوف - حذر الموت، فقال لهم الله:





موتوا ثم أحياهم، ان الله لذو فضل علي الناس و لکن أکثر الناس لا يشکرون.» [2] .

يعني: آيا آن هزاران تن را نديده اي که از بيم مرگ از خانه هاي خويش بيرون رفتند؟ سپس خدا به آنان گفت: بميريد! آنگاه
همه را زنده ساخته. خداوند به مردم نعمت مي دهد اما بيشتر مردم، سپاس نعمتهاي خدا را بجاي نمي آورند.

تفسير آيه:

اين آيه ي شريفه در مورد گروهي از بني اسرائيل سخن مي گويد. آنان دسته اي بودند که از بيماري کشنده طاعون که در
سرزمينشان پديدار شد، از آنجا گريختند. مفسران در شمار آنان بحث دارند برخي آنان را سه هزار نفر آمار مي دهند و برخي چهل
هزار نفر و برخي ديگر هفتاد هزار نفر....

اينان از وحشت بيماري طاعون، از شهر و ديار خويش گريختند اما خداوند همه ي آنان و چارپايانشان را کشت، پيکرهاي آنان از
هم گسيخت و اعضا و اندامهايشان متلاشي گشت.

روزي پيامبري از پيامبران خدا از کنار شهر و ديار و پيکرهاي متلاشي شده ي آنان مي گذشت که از خداي توانا درخواست کرد که
آنان را زنده سازد و خداوند همه را زنده ساخت، همانگونه که آيه ي شريفه اين مطلب را به صراحت بيان مي کند.

3- «أو کالذي مر علي قرية و هي خاوية علي عروشها قال: أني يحيي هذه الله بعد موتها؟ فأماته الله مائة عام، ثم بعثه،
قال: کم لبثت؟ قال: لبثت يوما أو بعض يوم. قال: بل لبثت مائة عام، فانظر الي طعامک و شرابک لم يتنسه، و انظر الي حمارک و
لنجعلک آية للناس و انظر الي العظام کيف ننشزها ثم نکسوها لحما، فلما تبين له قال: أعلم أن الله علي کل شي ء قدير.» color=red> [3] .

يعني: يا به مانند آنکه - برخي از مفسرين گفتند مراد عزير بوده - به دهکده اي





گذر کرد که خراب و ويران شده بود، گفت: «به حيرتم که خدا چگونه باز اين مردگان را زنده خواهد کرد؟»

پس، خداوند او را ميراند و پس از صد سال او را برانگيخت و زنده ساخت و بدو فرمود که: «چند مدت درنگ کردي؟»

جواب داد: «يک روز يا پاره اي از يک روز.»

خداوند فرمود: «نه چنين است! بلکه صد سال است - که به خواب مرگ افتادي - نظر در طعام و شراب خود بنما - مفسرين گفتند که
طعامش انگور و انجير و شرابش آب انگور بود - که هنوز تغيير ننموده و الاغ خود را نيز بنگر تا احوال بر تو معلوم شود و ما تو
را حجت براي خلق قرار دهيم که امر بعثت را انکار نکنند و بنگر در استخوانهاي آن که چگونه درهمش پيوسته و گوشت بر آن
بپوشانيم.»

چون اين کار بر او روشن و آشکار گرديد گفت: «همانا اکنون به حقيقت و يقين مي دانم که خداوند بر هر چيز تواناست.»

تفسير آيه

منظور ما در اينجا تفسير کامل آيه ي شريفه نيست بلکه ترسيم نمونه هايي است که طبق تصريح قرآن خداوند برخي از بندگانش را
پيش از فرا رسيدن روز رستاخيز زنده ساخته و به اين دنبا بازگردانيده است.

طبق آيه ي شريفه، اين پيامبري از پيامبران خداست که بر شهر و دياري که خانه ها بر سر مردم فرو ريخته و از ساکنانش تهي
بوده گذر نموده است.

آنگاه پس از تماشاي استخوانهاي متلاشي شده از خود پرسيده است که:

«براستي خداوند چگونه اين مردگان را زنده خواهد ساخت؟»

خداوند خود او را به کام مرگ فرستاده و پس از صد سال او را زنده ساخته و ندايي از آسمان شنيده است ه: «هان! بگو چند وقت
است که خفته اي؟»

پاسخ داده است که: «يک روز يا پاره اي از روز.»





چرا که بامدادي از دنيا رفته بود و شامگاهي پس از يک صد سال بار ديگر لباس زندگي پوشيده بود به همين جهت پنداشته بود که
يک روز خفته است يا نصف روز.

4- «و اذ قلتم يا موسي! لن نؤمن لک حتي نري الله جهرة.» [4] .

يعني: و آنگاه را که گفتيد: «اي موسي! ما تا هنگامي که خدا را به آشکار نبينيم به تو ايمان نمي آوريم.» و همچنانکه مي
نگريستيد صاعقه شما را فرا گرفت. پس شما را پس از مردن، زنده ساختيم شايد سپاسگزار گرديد.

اين داستان در دو جاي از قرآن شريف آمده است، نخست در سوره «بقره» که ترجمه شده و ديگر در سوره ي «نساء» که مي فرمايد:

«فقالوا أرنا الله جهرة فأخذتهم الصاعقة بظلمهم.» [5] .

يعني: پس گفتند: (اي موسي) خدا را به آشکار به ما بنماي و - بخاطر اين سخن کفرآميزشان - صاعقه آنان را فراگرفت.

فشرده ي داستان اين است که: يهوديان به حضرت موسي عليه السلام گفتند: «ما به تو و رسالت تو ايمان نمي آوريم تا آنگاه که
خدا را بطور آشکار و به چشم خود ببينيم. از اين رو صاعقه آنان را گرفت در حالي که مي نگريستند.

آنگاه آنان را پس از مرگشان بار ديگر خداي جهان آفرين برانگيخت و هر هفتاد نفر زنده شدند و بار ديگر مدتي طولاني در اين
جهان زندگي کردند.

بدينسان اين آيه ي شريفه نشانگر گروهي است که مردند و بار ديگر خدا آنان را پيش از روز قيامت زندگي بخشيد.

5- «و رسولا الي بني اسرائيل اني قد جئتکم بآية من ربکم اني اخلق لکم من الطين کهيئة الطير، فأنفخ فيه فيکون طيرا باذن
الله و أبري ء الأکمه و الأبرص و احيي الموتي باذن الله....» [6] .





يعني: و او را به رسالت بسوي بني اسرائيل مي فرستد که او به آنان مي گويد: «من از جانب پروردگارتان آمده ام. من برايتان
از گل چيزي چون پرنده مي سازم و در آن مي دمم، پس به اذن خدا پرنده اي مي شود؛ و کور مادرزاد و برص گرفته را شفا مي بخشم و
به فرمان خدا مرده را زنده مي کنم....»

جريان حضرت عيسي عليه السلام و احياي مردگان بدست او در دو سوره از قرآن آمده است: نخست در سوره ي آل عمران - که ذکر شد
- و ديگر در سوره ي مائده، که مي فرمايد:

«و اذ تخلق من الطين کهيئة الطير باذني فتنفخ فيها فتکون طيرا باذني و تبري ء الأکمه و الأبرص باذني و اذ تخرج الموتي
باذني....» [7] .

يعني: و آنگاه که به فرمان من، از گل چيزي چون پرنده مي ساختي و در آن مي دميدي و به اذن من پرنده اي مي شد و کور
مادرزاد و پيسي گرفته را به اذن من شفا مي دادي و آنگاه که مردگان را به اذن من زنده مي ساختي....

در اين دو آيه ي شريفه، اين واقعيت آمده است که: حضرت عيسي عليه السلام مردگان را به اذن خدا و در پرتو قدرت او زنده مي
ساخت تا آنجا که در تاريخ آمده است که: «فرزند نوح عليه السلام، سام را با وجود گذشت قرنها از مردنش، زنده ساخت.» color=red> [8] .

به هر حال منظور از ترسيم اين آيات پنجگانه بيان اين واقعيت است که خداي جهان آفرين شماري از مردگان را به دعاي حضرت
عيسي عليه السلام پيش از فرارسيدن رستاخيز زنده ساخت.

آري! خواننده ي گرامي! اين واقعيت روشن و روشنگر را تنها به عنوان نمونه براي زنده شدن مردگان پيش از قيامت و وقوع اين
حقيقت ترسيم کرديم و فکر نمي کنيم هيچکس در صراحت آيات پيرامون موضوع مورد بحث بتواند ترديد کند.







[1] سوره ي بقره، آيه 73 و 72.

[2] سوره بقره، آيه 243.

[3] سوره ي بقره، آيه 259.

[4] سوره ي بقره، آيه 55.

[5] سوره نساء، آيه 153.

[6] سوره آل عمران، آيه 49.

[7] سوره مائده، آيه 110.

[8] بحارالانوار، ج 14، ص 233.