|
|
|
مدايحي شعر گونه در فراق امام عصر (عج) و شوق ديدار |
|
|
|
اوست. مؤلف، گاه به هدهد و |
|
|
|
افتخار او بر اين که سايه سليمان را بر بالاي سر |
|
|
|
دارد نظر انداخته است و عاشقان |
|
|
|
منتظر را هدهدهاي بي سليمان ديده است که روزي سايه |
|
|
|
مهدي را بر بالاي سر خود خواهند |
|
|
|
ديد و گاه به انتظار طولاني يعقوب و گريه ها و |
|
|
|
جست وجوهاي پي گير او و بالاخره |
|
|
|
رسيدن او به ديدار يوسف گم شده اش اشاره کرده و |
|
|
|
منتظران يوسف زهرا را به مهدي طلبي |
|
|
|
بيشتر تشويق مي کند و گاه اسب زيبا با بال هاي |
|
|
|
طلايي را تصوير مي کند که شيهه زنان |
|
|
|
آماده سوارکاري چابک و نوراني است و بي قراري دل |
|
|
|
دردمند منتظران را آرامش مي بخشد. |
|
|
|
و گاه گفت وگوي امام با مادرش را نمايش مي دهد که |
|
|
|
از ستم ستمگران و نامه سياه اعمال |
|
|
|
برخي از شيعيان که مانع ظهور او و گرفتن انتقام خون |
|
|
|
جدش حسين شهيد (ع) و اجراي عدل |
|
|
|
شده اند شکوه مي کند. |
|